*کیا عاشق زی زی گولو بودن؟* @nostalzhi60

*کیا میدونن این چیه؟* @nostalzhi60

*ولی بزرگ‌شدن آرزوی قشنگی نبود...* @nostalzhi60

*از سری تفریحات سالم زمان ما😃* @nostalzhi60

*یه بوی خاصی هم داشتن این بقالیا* @nostalzhi60

*راستش را بخواهید شش ماهه دوم سال که آغاز میشود؛ چشم خانه روشن میشود به نور پررنگ پاییز! از همان صبح که آفتاب میزند؛* خورشید مایل مهر ماه قد میکشد تا پشت دیوار و همین که از تن شیشه ای و نازک پنجره میگذرد؛ دنیای کوچک و دنج درون خانه ام را به تکاپو می اندازد و من خواب را به هزار دردسر دست به سر میکنم تا تماشای نور زیبای سر صبح که از پنجره ها مهمان خانه ام میشود را از دست ندهم! نور می آید و آرام و پرحوصله وجب به وجب تمام سوراخ سمبه های این چهار دیواری را سرک میکشد و تا وقت غروب با فرش و قالی ها گل میگویند و گل میشنوند و در این میان هم خیال؛ مرا با خود میبرد به آن پاییزهای رویایی قدیم...! . راستش را بخواهید پاییز را دوست دارم؛ بخاطر همین چشم روشنی هایش برای خانه ام...! @nostalzhi60

*چی میشد الان سال 84 بود و بدون دغدغه نشسته بودم شبهای برره رو میدم* @nostalzhi60

*برگی از خاطرات دیروز* @nostalzhi60

*شما کدوم بازی بچگیاتونو دوست داشتید؟* @nostalzhi60

*یکی بود یکی نبود...زیر گنبد کبود...* @nostalzhi60

*روزگار پنجره‌های بدون جداره… و اتاق‌های بزرگ و پرنور…* @nostalzhi60

*نون هم نونهای قدیم* @nostalzhi60