💥 #تلنگرهای_قرآنی خداست که آرامش را در دلهای مؤمنان نازل کرد، تا بر باورشان به خدا بیفزاید و لشکریان آسمان و زمین فقط در سیطره مالکیّت و فرمانروایی خداست؛ و خدا همواره دانا و حکیم است. (فتح۴) 💥 تـلـنــــــگر امــــروز: اگر قرآن فقط همین یک آیه را میداشت برای ما کافی نبود که خیالمان راحت باشد که خداست همه کاره‌ی عالَم؟! همین یک آیه کافی نیست تا آرامش یابیم؟! #ما_با_قرآن_بیدار_میشویم @tadabbor_quran

میدونی‌وابستتم❤️بهت‌ارادت‌دارم میدونی‌دلبستتم❤️بهت‌ارادت‌دارم ...كُونُوا مَعَ‌ الصَّادِقِينَ (توبه۱۱۹) ای مؤمنان! با صادقان‌ باشید مگر داریم صادق‌تر از حسین؟!💗 @tadabbor_quran

💥 #تلنگرهای_قرآنی قطعاً شیطان بر کسانیکه خدا را باور داشته و همواره بر او توکل میکنند، هیچ تسلّطی ندارد.نحل۹۹ 💥 تـلـنــــــگر امــــروز: هرچه خدا را بیشتر باور کنیم شیطان از ما دورتر خواهد شد، نیاز به تمرین دارد،روزی چنددرصد خدا را بیشتر باور میکنیم؟🤔 #ما_با_قرآن_بیدار_میشویم @tadabbor_quran

﷽ #دستورالعمل 📌‍ دستور العملی برای امان از جمیع آفات و بلایا 🔰علامه حسن زاده آملی: هر كه بعد از نماز صبح و مغرب هفت مرتبه: «بسم اللّه الرحمن الرحيم لا حَوْل و لا قُوة الّا بِاللهِ العَلىِ العَظيم» 🔰و سى مرتبه:‌ «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلا اللّه و اللّه اكبر» 🔰بگويد از جميع #آفات و #بليات در امان خداى تعالى است. 📗 کتاب نامه ‏ها برنامه‏ ها، ص۶۴ ‌ 💠 @shefavahajat

هر وقت گره به زندگیت خورد این دعا رو بخون... 🎤 استاد #علوی_تهرانی 💠 @shefavahajat

❌کشور خودش رو به ساحل نجات برساند 🕊الّلهُـمَّ احفظ قائدنا🕊 🔷الّلهُـمَّ ؏جـِّل‌ لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج🔶

اومدنت با خودت ولی برگشتت با خودت نیست قابل توجه براندازان نامحترم... فکر خطا و آشوب رو از سرتون بیرون کنین😉😂

از مدیریت زخم بستری حسن روحانی رسیدیم به حاج ابرهیم #رئیسی 😎

📽 اینو یادم رفته بود بفرستم؛ نمونه‌ش رو چندین مرتبه در مسیر دیدیم... #اربعین #یاحسین 🌹 اَللّهُمَّ ارْزُقْنی تَوْفیقَ الشَّهادَةِ فی سَبیلِک🌹 📝 سید یار 💡 هوش سفید| سید علیرضا آل‌داود 🇮🇷 جنگ شناختی | سواد رسانه‌ای 👇 @aledavood 👈 عضو شوید

👆👆 شیطان در #امر_به_معروف اینجوری انسان های مومن را ناامید میکنه🙁 #‌دکتر_علی_تقوی

۰❀🍃✿🍃❀🌴❤️🌴❀🍃✿🍃❀ ❣﷽❣ 🌴* #هفت_شهر_عشق* 🌴 🏴*همراه با کاروان از مدینه تا شام *🏴 #قسمت5⃣9⃣ همه نگاه ها به اسيران خيره شده و همه دل ها از ديدن اين صحنه به درد آمده است. يزيد تعجّب مى كند و در جواب مى گويد: "پدر تو آرزوى حكومت داشت و حق مرا كه خليفه مسلمانان هستم، مراعات نكرد و به جنگ من آمد، امّا خدا او را كشت، خدا را شكر مى كنم كه او را ذليل و نابود كرد". امام جواب مى دهد: "اى يزيد، قبل از اينكه تو به دنيا بيايى، پدران من يا پيامبر بودند يا امير! مگر نشنيده اى كه جد من، على بن ابى طالب در جنگ بَدْر و اُحُد پرچمدار اسلام بود، امّا پدر و جد تو پرچمدار كفر بودند!".572 يزيداز سخن امام سجاد(ع) آشفته مى شود و فرياد مى زند: "گردنش را بزنيد".573 ناگهان صداى زينب در فضا مى پيچد: "از كسى كه مادربزرگش، جگرِ حمزه سيدالشهدا را جويده است، بيش از اين نمى توان انتظار داشت".574 مجلس، سراسر سكوت است و اين صداىِ على(ع) است كه از حلقوم زينب(س)مى خروشد: آيا اكنون كه ما اسير تو هستيم خيال مى كنى كه خدا تو را عزيز و ما را خوار نموده است؟ تو آرزو مى كنى كه پدرانت مى بودند تا ببينند چگونه حسين را كشته اى. تو چگونه خون خاندان پيامبر را ريختى و حرمت ناموس او را نگه نداشتى و دختران او را به اسيرى آوردى؟ بدان كه روزگار مرا به سخن گفتن با تو وادار كرد وگرنه من تو را ناچيزتر از آن مى دانم كه با تو سخن بگويم. اى يزيد! هر كارى مى خواهى بكن، و هر كوششى كه دارى به كار بگير، امّا بدان كه هرگز نمى توانى ياد ما را از دل ها بيرون ببرى. تو هرگز به جلال و بزرگى ما نمى توانى برسى.575 شهيدانِ ما نمرده اند، بلكه آنها زنده اند و در نزد خداى خويش، روزى مى خورند. اى يزيد! خيال نكن كه مى توانى نام و يادِ ما را از بين ببرى! بدان كه ياد ما هميشه زنده خواهد بود.576 يزيد همچون مارى زخمى به گوشه اى مى خزد. سخنان زينب(س) او را در مقابل ميهمانانش حقير كرده است. او ديگر نمى تواند سخن بگويد. آرى! بار ديگر زينب افتخار آفريد. او پاسدار حقيقت است و پيام رسان خون برادر. همه مهمانان يزيد از ديدن اين صحنه ها حيران شده اند. يزيد ديگر هيچ كارى نمى تواند بكند، او ديگر كشتن امام سجّاد(ع) را به صلاح خود نمى بيند و دستور مى دهد تا مهمانان بروند و غُل و زنجير از اسيران باز كنند و آنها را به زندان ببرند.577 كاش يزيد اسيران را به زندان مى برد. حتماً تعجّب مى كنى! آخر تو خبر ندارى كه يزيد، اسيران را در خرابه اى برده است. در اين خرابه كه كنار قصر يزيد است، روزها آفتاب مى تابد و صورت ها را مى سوزاند و شب ها سياهى و تاريكى هجوم مى آورد و بچّه ها را مى ترساند. نه فرشى، نه رو اندازى، نه لباسى و نه چراغى... سربازان شب و روز در اطراف خرابه نگهبانى مى دهند. مردم شام براى ديدن اسيران مى آيند و به آنها زخم زبان مى زنند.578 هنوز بسيارى از مردم اين اسيران را نمى شناسند. خدايا! چه وقت حقيقت را خواهند فهميد؟ شب ها و روزها مى گذرد و كودكان همچنان بى قرارى مى كنند. خدايا، كى از اين خرابه بيرون خواهيم آمد؟ امشب، سكينه، دختر امام حسين (ع)، رؤيايى مى بيند: محملى از نور بر زمين فرود مى آيد. بانويى از آن پياده مى شود كه دست بر سر دارد و گريه مى كند. خدايا! آن بانو كيست كه به ديدن ما آمده است؟ ــ شما كيستى كه به ديدن اسيران آمده اى؟ ــ دخترم، مرا نمى شناسى؟ من مادر بزرگت، فاطمه زهرا هستم. سكينه تا اين را مى شنود، در آغوش او مى رود و در حالى كه گريه مى كند، مى گويد: "مادر! پدرم را كشتند و ما را به اسيرى بردند". سكينه شروع مى كند و ماجراهاى كربلا و كوفه و شام را شرح مى دهد. اشك از چشمان حضرت زهرا(س) جارى مى شود. او به سكينه مى گويد: "دخترم! آرام باش، كه قلب مرا سوزاندى! نگاه كن، دخترم! اين پيراهن خون آلود پدرت حسين(ع) است، من تا روز قيامت، يك لحظه هم اين پيراهن را از خود جدا نمى كنم".579 اين جاست كه سكينه از خواب بيدار مى شود. * * * شب ها و روزها مى گذرد... نيمه شب، دختر كوچك امام حسين(ع) از خواب بيدار مى شود، گمان مى كنم نام او رقيّه است. او با گريه مى گويد: "من الآن پدر خود را در خواب ديدم، باباى من كجاست؟". همه زنان گريه مى كنند. در خرابه شام غوغايى مى شود. صداى ناله و گريه به گوش يزيد مى رسد. يزيد فرياد مى زند: ــ چه خبر شده است؟ ــ دختر كوچكِ حسين، سراغ مأموران سر امام حسين(ع) را نزد دختر می آورند. #ادامه_دارد... ✨🌺الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌺✨ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت ایتا https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd سروش https://splus.ir/mostagansahadat #اَللّهُــمَّ_عَجـِّـل_لِوَلیِّــکَ_الفَــــرَج