eitaa logo
☆novel☆
120 دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
756 ویدیو
0 فایل
(Welcome to my kanal) 🌚🖤
مشاهده در ایتا
دانلود
تیله جادویی تیله ای که زندگی سه تا دختر رو عوض میکنه تیله ای براق و آیینه ای تیله ای گمشده در سرزمین عجایب میخوایی رمانشو بخونی؟! بیا تو لینک زیر عاشق رمان تخیلی هستی؟! پس زود عوض بشو منتظرت هستیم🤗🙂✨♥️ https://eitaa.com/joinchat/2147614913C8bf34a5221 لینڪ ڪانالمونه🖇 https://abzarek.ir/service-p/msg/885958 ناشناسمونہ📝 @Sayehmah8 پیوی مدیر و نویسنده✒️ در آمار۱۴٠سه تا پارت داریم
بسم‌اللّٰھ🌱! 🌿دختࢪان حیدࢪ🌿 وخـــدآگـڣـٺ‌ٺوریحــانہ‌خݪقٺ‌منے🧕🏻💕 🦋https://eitaa.com/dokhtaran_heydar🦋 يڪ ڪاﻧال مذهبى با ڪلى و و................ و ڪلى ديگه🤯🥴 پࢪوفايل دختࢪونه😍 https://eitaa.com/dokhtaran_heydar خنده حلال😂 https://eitaa.com/dokhtaran_heydar چادرانه😊 https://eitaa.com/dokhtaran_heydar چچااالللششش😁 https://eitaa.com/dokhtaran_heydar وࢪودبࢪادࢪان‌ممنو؏🙂! اگع دختری! بدو عضو شوو😍😍🙂🙂 نظرات⁦♥️⁩ پیشنهادات 💗 انتقادات 💕 تبادلات⁦❣️⁩ حمایت ها 🤍 همسایه ها 💛 در پیوی فرمانده به مسائل بالا مراجعه کنید😉 🧡https://eitaa.com/Atari1398💚 https://eitaa.com/dokhtaran_heydar☺️♥
-برادر؛ ایشون‌ همونیہ‌ۍ ك ‌ما با دیدنش ݪڪنت میگیریم وگرنہ همچین بی‌زبونم نیستیم نوڪرتم ؛🤦🏽‍♂🍃 +نه‌بابا؟!👀 -آره‌داداش...🤦🏽‍♂ در دنیای ‹اوڪۍ باۍ› ها تو ‹مُو وِلِت‌نمی‌ڪُنُم› باش ⸤ 😻😂 ⸣ ! تجمع‌اهݪ‌دݪای‌مشتۍ...-!♥️  @patoghm اهل‌دݪۍ؟!👀 پس‌بڪوب‌رو‌لینڪ‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از این استورۍ ها میخواۍ؟!💫🤩 برا اینستا... سریع عضوشو ڪانالش محشره..😍 اینجا معدن استــ‌¹⁵ــوری‌اینستاس😍♥️ ← 🕌 ← 💐 ← 🌸 ← 🌱 ← 🌼 ← 🌿 ← ✨ ← 🌈 گـروهـش خیلـۍمحشـرھ♥ _جمع رفقاۍ ↓ { شهدایـۍ} •🥀🥀• {سِـپاهـۍ} •🕶💪🏼• {بسیجـۍ} •🧔🏻🧕🏻• {سیاسـۍ} •👨‍💼💥• {چـریڪۍ} •⚔🔥• {هیئټـۍ} •♥️👥 ☆اینجاست👇🏻💕🍊 ➪@storymazhabi_3133@storymazhabi_3133@storymazhabi_3133
سلاااااام دخترای گل😍 اومدم یه خبر خوب بهتون بدم.✨🖇 پس یه دقیقه وقت تون رو به من بدین😊 حوصله رمان خوندن نداری؟🙃 دنبال یه رمان هیجانی میگردی ولی فکر میکنی نیست؟؟☹️ ولی من یه رمان خوب پیدا کردم😃😃 از خوب که گذشته عالیییییهههه، محشرهههه خیلی هیجانیه!😍 گاندویی و عاشقانه و مذهبی چی از این بهتر؟؟😋 باور نداری ؟ برو ببین!😌 اینم لینکش ... @gandoyeeha راستیییی تا یادم نرفته..✨ کلی چیز دیگه هم داره.... کانال همه کاره ست😌 بعلههههه.😉 همه شون هم مذهبی و گاندویی😍😍😌 بخشی از پارت واقعی رمانی که گذاشته👇😃 سعید: اخر شب بود تو دلم خیلی پر بود دلم میخواست خودم رو خالی کنم... سعید: رسول؟ رسول: جانم؟ سعید: یه چیزی بگم مسخره بازی در نمیاری؟ رسول: تو بگو من سعی خودمو میکنم سعید: رســـــــول!!! رسول: خب باشه بگو حالا...! سعید: من.. من... من فکر میکنم کــــه عاشق شدم...!!! رسول: چـــــــی؟؟؟ بابا مبارکــــه!! سعید: عه! رسول چخبرته؟ بیمارستان رو گذاشتی رو سرت اصلا نمیشه دو کلمه باهات حرف زد!! رسول:..... ادامه دارد.....😱 اگه کنجکاو شدی که بدونی سعید عاشق کی شده؟؟؟ 😀 پس بکوب رو لینک ... منتظر چی هستی؟؟ میخوای این کانال و این رمان فوق العاده رو از دست بدی؟؟👒💚 https://eitaa.com/joinchat/2133655744C2ea737f243 لینککککک☝️☝️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلی ویدیو خشگل و حرفه ای میبینی اما بلد نیستی درست کنی یا آموزشش رو پیدا نمیکنی؟ خب اینکه ناراحتی نداره ... توی این کانال هم فیلم میزاریم هم آموزشش رو 🤩 تازه رمان هم داریم😉 چرا وایسادی داری منو نگاه میکنی🤨 بچه بسیجی ها یاعلی✋🏻 بدویید که الان لینکش رو پاک میکنم😬👇 @pasdaran_nor
رمان دو دنیای متفاوت رو هرچی گشتی پیدا نکردی؟🙁💔 اینکه ناراحتی نداره😃❤️ توی این کانال رمان دو دنیای متفاوت رو داره آنلاین پارت گذاری میکنه🤩✨ اگر پارت اولش سنجاق نبود لف بده😉🥀 به غیر از پارت گذاری رمان هر روز فعالیت میکنن و چالش با جایزه های عالی میزارن😍❣ پس سریع عضو شو تا بنر پاک نشده😁! اگر مذهبی هستی سریع عضو بشو😊🌹 https://eitaa.com/joinchat/660930747C2569121014 ورود آقایان با عرض معذرت ممنوع❌
شهیدی که کارنامه دختر خود را امضا کرد زهرا صالحی دختر شهید سید مجتبی صالحی می گوید :سال ۶۲ کلاس اول راهنمایی بودم. یک هفته از شهادت پدرم گذشته بود. در زادگاه پدرم شهر خوانسار برای او مراسم گرفته بودند بنابراین مادر و برادرم هم در خانه نبودند و من باید به مدرسه می رفتم. وقتی وارد مدرسه شدم دیدم که برای تجلیل از پدرم مراسم تدارک دیده اند. پس از مراسم راهی کلاس شدم خانم ناظم از راه رسید و برنامه امتحانی اثلث دوم را به من داد .در غیاب من همه بچه ها برنامه امتحانی شان را گرفته بودند و فقط من مانده بودم. ناظم از من خواست که حتماً اولیای آن را امضا کنند و فردا ببرم مدرسه. به این فکر فرو رفتم که چه کسی آن را برایم امضا کند؟ وقتی به خانه رسیدم چیزی خوردم و خوابم برد. برای خواندن ادامه داستان به کانال ما بپیوندید @hjiiehd کپی بنر حرام است @hjiiehd اگر عضو شید متشکر میشم ازتون بزرگوار @hjiiehd
سلام محمد حسین پویانفر رو تو شبکه خبر دیدید؟ اگه ندیدید روی لینک زیر کلیک کنید👇 http://eitaa.com/joinchat/4248764504Cbf29c6ab85 یک کلام نامه تمام🌸 اگه دیدید لفت ندید🌹🙏 راستی این فیلم در پیام سنجاق شده هست و از اونجا انتخاب کنید و ببینید.
این کانال ایتارو ترکوووند🤩✅ گاندویی ها از دستش ندنااا😍👌🏻 فصل اولش اینجوری گذشت👇🏻 رسول عاشق خواهر محمد (آوا) شده و محمد عاشق خواهر رسول (عطیه) شده😐❤️ آوا فکر میکنه رسول بهش خیانت کرده...👀 رسول با جاسوس پرونده ازدواج میکنه.. با وجود اینکه با آوا ازدواج کرده😢 محمدو عطیه دارن مامان بابا میشن😍 محمد با رسول به یه ناموریت میره و بدون اون برمیگرده..! رسول ناگهان نا پدید میشه.. اتفاقی میوفته که همه فکر میکنن رسول شهید شده اما...😨 آنچه در فصل دوم رمان خواهید خواهند:: _ بهترین عضو گروهت جاسوسه! کسی که مثل برادرت دوسش داری.. کسی که مث چشات بهش اعتماد داری.. بهت خیانت کرده.. جاسوسیتونو کرده _یعنی هرچی بهم گفت همش دروغ بود... _اول اعتمادتونو جلب کرد.. بعد بهتون خیانت کرد.. _من همیشه در هر شرایطی کنارتم قربونت برم... _رسول مریضه... _ای کاش همش کابوس بود... _دارن میبرنم جایی که خودم رئیسش بودم.. _من از همون اولم دوست نداشتم! _احساس کردم قلبم نمیزنه... _این همه بلا سرت اورد بازم نگرانشی بازم دوسش داری؟! _محکم زدم تو گوشش... _پدر بچمه.. _من حاملم... بخوام برمم نمیتونم.. _باید ازش متنفر باشم اما.. هنوز دوسش دارم... @rooman_gando_1400 @rooman_gando_1400 تازه شروع به نوشتن کرده بدووو عضو شو تا جا نموندییی😍👌🏻
__کانالی فوقِ دخترونھ با پسـت های دخترونھ تر😻♥️ https://eitaa.com/joinchat/1378156710C66d34a82c6 پر از پروفایل های محجبھ و دوست داشتنـی🌸!' تنوع همھ جورھ ی دخترونھ!💚 پاتوق همه ی دخترای ایتـا😎- کلیک کن بانـو"🌱ارزششو دارھ👀🌿
عشق باطعم سادگی♥️✨ لبخند محوی صورتش و پر کرد که دستم رو نوازش گونه کشیدم روی موهاش ...لبخندش عمق گرفت و لب زد: –من وببخش محیا ... تودیشب جوری ازدیدنم خوشحال شدی که اول اصلا متوجه لباسهای نامرتبم نشدی! به نوازش موهاش ادامه دادم و آروم گفتم: دوستت دارم هیچ وقت به این حرفی که از ته قلبم می گم شک نکن! یک بی تابی توی نگاهش حس کردم که سریع چشمهاش رو بست و بعد چند ثانیه باز کرد – میبخشی من و ؟ دستم رو شونه وار کشیدم بین موهاش – کاری نکردی که منتظر بخشش منی دست مشت شده اش اومد جلو صورتم و بازشد...یک آویز باشکل پروانه شروع کرد تو هوا تکون خوردن ذوق زده گفتم: وای امیرعلی مال منه؟ لبخند مهربونی زد به ذوق کردنم و با باز و بسته کردن چشمهاش جواب مثبت داد پروانه سفید رنگ و لمس کردم که یک بالش برجسته بود و پر از نگین ریز. داستان در مورد دختری از قشر متوسط جامعه و از خانواده ای مذهبی هست،محیا که سالیان سال عاشق پسر عمه اش امیر علی بوده و بتازگی نامزد کردن.اما با بی محلی کردن امیرعلی و دوری کردنش از محیا،محیا رو دلشکسته کرده و جویای بی محلی کردن نامزدش میشه تا اینکه میفهمه... https://eitaa.com/joinchat/3781558524C7cf0f498bb