eitaa logo
☆novel☆
126 دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
756 ویدیو
0 فایل
(Welcome to my kanal) 🌚🖤
مشاهده در ایتا
دانلود
گزارش_تصویری 💠 مراسم نکوداشت ۳۶۰ بانوی شهید همدان 🔰 با حضور خانواده شهید آرمان علی وردی
شروع تبادلات پر جذب یاس💜🌿 ادمین تبادل کانال تون میشم:)🍓✨ آمار تون +⁶⁰🍶💗 آیدیـم جهت شرکت در تبادلات: @CUKWHK اطلاعات و شرایط تبادلات 👇🏻🐟💙 https://eitaa.com/joinchat/166920416Cc502712b28
﷽ دنبال یه کانال گاندویی ک داخلش پست های گاندویی طنز گاندویی پروف گاندو کلیپ از گاندو سکانس های گاندو عکس و کلیپ از بازیگرای گاندو پروف کلیپ مذهبی و ... میگردی ولی پیدا نمی کنی؟ این که غصه نداره یه کانال تو ایتا هست ک همه ی اینارو می ذاره.تازه اگر اعضا برن بالاتر یه رمان جذاب گاندویی هم میذارن🌚🙈 پس عجله کن و عضو شو😉👇🏻 @gandoyeeha فقط ورود آقایان ممنوع و حرام است
این کانال ایتارو ترکوووند🤩✅ گاندویی ها از دستش ندنااا😍👌🏻 فصل اولش اینجوری گذشت👇🏻 رسول عاشق خواهر محمد (آوا) شده و محمد عاشق خواهر رسول (عطیه) شده😐❤️ آوا فکر میکنه رسول بهش خیانت کرده...👀 رسول با جاسوس پرونده ازدواج میکنه.. با وجود اینکه با آوا ازدواج کرده😢 محمدو عطیه دارن مامان بابا میشن😍 محمد با رسول به یه ناموریت میره و بدون اون برمیگرده..! رسول ناگهان نا پدید میشه.. اتفاقی میوفته که همه فکر میکنن رسول شهید شده اما...😨 آنچه در فصل دوم رمان خواهید خواهند:: _ بهترین عضو گروهت جاسوسه! کسی که مثل برادرت دوسش داری.. کسی که مث چشات بهش اعتماد داری.. بهت خیانت کرده.. جاسوسیتونو کرده _یعنی هرچی بهم گفت همش دروغ بود... _اول اعتمادتونو جلب کرد.. بعد بهتون خیانت کرد.. _من همیشه در هر شرایطی کنارتم قربونت برم... _رسول مریضه... _ای کاش همش کابوس بود... _دارن میبرنم جایی که خودم رئیسش بودم.. _من از همون اولم دوست نداشتم! _احساس کردم قلبم نمیزنه... _این همه بلا سرت اورد بازم نگرانشی بازم دوسش داری؟! _محکم زدم تو گوشش... _پدر بچمه.. _من حاملم... بخوام برمم نمیتونم.. _باید ازش متنفر باشم اما.. هنوز دوسش دارم... @rooman_gando_1400 @rooman_gando_1400 تازه شروع به نوشتن کرده بدووو عضو شو تا جا نموندییی😍👌🏻
رمان:جانانم تویی❤️ پارت:... با رفتن بیرون خیلی خودمو کنترل میکنم گریم نگیره اما نمیشه و قطره اشک سمجی از گوشه ی چشمم میاد که سریع پاکش میکنم، مرتضی میاد سمتم و نگاهی بهم میکنه و میگه -نگران نباشید من مطمعنم این پسره اوکی میده لبخند خونسردی میزنه و همینطور که آسانسور میره بیرون میگه -شما فکر کردی من همون یکی رو دارم از روش ده تایی زدم و اصلیشم جای خودم مخفیه لبخندی مصنوعی زدم و راهی خونه شدیم. گوشیم و بعد از دو روز روشن کردم که یک عالمه پیام و تماس بی پاسخ داشتم، خواستم به شبنم زنگ بزنم که خودش تماس گرفت و سریع جواب دادم -الو؟ -الو مردی ایشاالله؟ دو روزه کجا بودی؟ نمیگی نگرانت میشم خنگول؟ لبخندی میزنم و میگم -نفس بگیر خواهر من، منو فحش بارون کردی دو دقیقه بزار جوابت و بدم -حقته، توضیح بده همچی رو بدو؟ -بابا دو روزه حوصله ی خودمم نداشتم گوشیمو خاموش ..... اگه ادامشو میخوای یه سر به کانال زیر بزن 👇 @shohadaakarbala3 تازه کلی متن و عکس و ادیت و تم و مداحی های زیبا هم داره ❤️
رمان دو دنیای متفاوت رو هرچی گشتی پیدا نکردی؟🙁💔 اینکه ناراحتی نداره😃❤️ توی این کانال رمان دو دنیای متفاوت رو داره آنلاین پارت گذاری میکنه🤩✨ اگر پارت اولش سنجاق نبود لف بده😉🥀 به غیر از پارت گذاری رمان هر روز فعالیت میکنن و چالش با جایزه های عالی میزارن😍❣ پس سریع عضو شو تا بنر پاک نشده😁! اگر مذهبی هستی سریع عضو بشو😊🌹 https://eitaa.com/joinchat/660930747C2569121014 ورود آقایان با عرض معذرت ممنوع❌
◆◈○•--------﴾﷽﴿--------❂◆◈○• 💠رمان جذاب✌️، عاشقانه👌 و پلیسی👊 💞 💞 💠قسمت #... سمانه پتو را روی زینب کشید و کلافه گفت: ــ زینب عمه بخواب دیر وقته😬🤦‍♀ گوشیش را نشان زینب داد و گفت: ــ نگا عمه ساعت۳ شبه من باید سه ساعت دیگه بیدار بشم😑 نگاهی به زینب انداخت متفکر به گوشی خیره شده بود: ــزینب ،عمه به چی خیره شدی؟؟ ــ عمه این آقا مرد بدیه؟؟☹️👧🏻 سمانه به عکس زمینه گوشی اش که عکس بود ــ بعد دیدم عمو داره تو لپ تاب💻 یه فیلم از این آقا میبینه که داره حرف میزنه، بعد منو دید سمانه دیگر کلافه شده بود، باور نمی کرد کمیل ضد رهبری صحبت می کرد و مخفیانه سخنرانی های رهبر را گوش می داد.🤨🤔 اگه ادامه این رمان ... پروفایل جذاب ... متن های قشنگ ... ادیت های محشر.... خلاصه چیزای باحال میخوای برو یه سر به کانال زیر بزن 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3781558524C7cf0f498bb