برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۵۰)
فصل در نتیجه استغفار
از اموری که برای شخص تائب لازم است بدان اقدام کند پناه بردن به مقام غفّاریت حق تعالی و تحصیل حالت استغفار است.
از حضرت حق جلّ جلاله و مقام غفّاریت آن ذات مقدس با زبان قال و حال و سرّ و علن در خلوات، با عجز و ناله و تضرع و زاری، طلب کند که بر او ستر کند ذنوب و تبعات آن را.
البته مقام غفّاریت و ستّاریت ذات مقدس اقتضا می کند ستر عیوب و غفران تبعات ذنوب را. چون که صور ملکوتیه اعمال به منزله ولیده انسان، بلکه بالاتر از آن، است.....
و هر یک از موجودات که اطلاع بر حال انسان پیدا کردند، چه از ملائکه و کتّاب صحائف جرائم، و چه از زمان و مکان و اعضا و جوارح خود او، آنها را از آن گناه محجوب می فرماید، و همه را انساء می فرماید.
چنانچه در حدیث شریف اشاره به آن شده است که می فرماید:
ینسی ملکیه ما کتبا علیه من الذّنوب.
و ممکن است وحی حضرت حق تعالی به اعضا و جوارح و بقاع ارض به کتمان معاصی، که در حدیث شریف است، همین انساء آنها باشد،
چنانچه ممکن است فرمان به عدم شهادت باشد. و شاید مراد رفع آثار معاصی از اعضا باشد که به واسطه آن شهادت تکوینی حاصل آید، چنانچه اگر توبه نکند، هر یک از اعضایش ممکن است به لسان قال یا حال شهادت دهند بر کرده های او.
در هر حال. چنانچه مقام غفّاریت و ستّاریت حق اقتضا کرده است که الآن که در این عالم هستیم، اعضای ما شهادتی بر اعمال ما ندهند، و زمان و مکان کرده های ما را مستور دارند، همین طور در عوالم دیگر، اگر با توبه صحیحه و استغفار خالص از دنیا برویم، اعمال ما را مستور می دارند، یا آنکه از اعمال ما بکلی محجوب می شوند.
و شاید مقتضای کرامت حق جلّ جلاله دومی باشد که انسان تائب پیش احدی سر افکنده نباشد و خجلت زدگی نداشته باشد. و الله العالم.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۵۱)
فصل در تفسیر توبه نصوح
بدان که در تفسیر توبه «نصوح» اختلافاتی است، که ذکر آن مجملا در این مقام مناسب است. و ما در اینجا اکتفا می نماییم به ترجمه کلام محقق جلیل، شیخ بهائی، قدّس الله نفسه.
محدّث خبیر، مجلسی، رحمه الله نقل می فرماید که شیخ بهائی فرموده است که «همانا ذکر کرده اند مفسرین در معنی توبه «نصوح» وجوهی.
یکی آنکه مراد توبه ای است که نصیحت کند مردم را، یعنی، دعوت کند مردم را که بیاورند مثل آن را برای ظاهر شدن آثار جمیله آن در صاحبش. یا آنکه نصیحت [کند] صاحبش را تا از جای بکند گناهان را، و دیگر عود نکند به سوی آنها هیچ گاه.
و دیگر آنکه «نصوح» توبه ای است که خالص باشد برای خداوند، چنانچه عسل خالص از شمع را عسل «نصوح» گویند. و خلوص آن است که پشیمان شود از گناهان برای زشتی آنها، یا برای آنکه خلاف رضای خدای تعالی هستند، نه برای ترس از آتش.
جناب محقق طوسی در تجرید حکم فرموده است به اینکه پشیمانی از گناهان برای ترس از آتش، توبه نیست.
و دیگر آنکه نصوح از «نصاحة» است، و آن خیاطت است. زیرا که توبه می دوزد از دین آنچه را گناهان پاره کرده است. یا آنکه جمع می کند میانه تائب و اولیای خدا و احبّای او، چنانکه خیاطت جمع می کند ما بین پارچه های لباس.
و دیگر آنکه نصوح وصف از برای تائب است، و اسناد آن به سوی توبه از قبیل اسناد مجازی است. یعنی توبه نصوح توبه ای است که نصیحت می کنند صاحبان آن خود را به اینکه به جای آورند آن را به کامل [ترین ] طوری که سزاوار است توبه را بدان نحو آورند تا آنکه آثار گناهان را از قلوب پاک کند بکلی. و آن به این است که آب کنند نفوس را به حسرتها و محو کنند ظلمات بدیها را به نور خوبیها.»
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۵۲)
تکمیل در بیان آنکه تمام موجودات را علم و حیات است.
بدان که از برای توبه حقایق و لطایف و سرایری است. و از برای هر یک از اهل سلوک إلی الله توبه خاصی است که مختص به مقام خودشان است. و چون از آن مقامات ما را حظ و نصیبی نیست، اشتغال به آن بتفصیل چندان مناسب با این اوراق نیست.
پس، بهتر آن است که ختم کنیم مقام را به ذکر نکته [ای ] که از حدیث شریف مستفاد می شود، و مطابق ظاهر کتاب کریم الهی و احادیث کثیره در ابواب متفرقه است. و آن این است که:
هر یک از موجودات دارای علم و حیات و شعور است، بلکه تمام موجودات دارای معرفت به مقام مقدس حق جلّ و علا هستند، چنانچه وحی به اعضا و جوارح و به بقاع ارض به کتمان و اطاعت آنها فرمان الهی را،
و تسبیح تمام موجودات، که در قرآن شریف نصّ بدان شده و احادیث شریفه مشحون به ذکر آن است، خود دلیل بر علم و ادراک و حیات آنها، بلکه دلیل بر ربط خاص بین خالق و مخلوق است که احدی از آن مطلع نیست جز ذات مقدّس حق تعالی و من ارتضی من عباده.
و این خود یکی از معارف است که قرآن کریم و احادیث ائمه معصومین گوشزد بنی الانسان فرمودند، و موافق با برهان حکمای اشراق و ذوق اصحاب عرفان و مشاهدات ارباب سلوک و ریاضت است......
پایان حدیث ۱۷
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۵۳)
حدیث 18 ذکر خدا
الحدیث الثامن عشر
عن أبی جعفر، علیه السّلام، قال: مکتوب فی التّوراة الّتی لم تغیّر أن موسی [علیه السّلام ] سأل ربّه فقال: یا ربّ، أ قریب أنت منّی فأناجیک، أم بعید فأنادیک؟ فأوحی الله عزّ و جلّ إلیه، یا موسی، أنا جلیس من ذکرنی. فقال موسی، فمن فی سترک یوم لا ستر إلّا سترک؟ فقال: الّذین یذکروننی فأذکرهم و یتحابّون فیّ فأحبّهم، فأولئک الّذین إذا أردت أن أصیب أهل الأرض بسوء، ذکرتهم فدفعت عنهم بهم.
ترجمه
«ابو حمزة ثمالی حدیث کند از حضرت باقر، علیه السلام، که فرمود نوشته شده است در توراتی که تغییر ننموده: همانا موسی سؤال کرد پروردگار خود را، پس گفت: «ای پروردگار من، آیا نزدیکی تو به من تا مناجات کنم تو را، یا دوری تا صدا زنم تو را؟» پس وحی کرد خدای عزّ و جلّ به سوی او: «ای موسی، من همنشین کسی هستم که یاد کند مرا.» پس [سؤال ] کرد موسی: «کیست در پناه تو روزی که پناهی نیست مگر پناه تو؟» فرمود: «آنها که یاد می کنند مرا، پس من یاد می کنم آنها را، و با هم دوستی می کنند در راه من، پس دوست دارم آنها را. این ها آنان اند که وقتی بخواهم به اهل زمین بدی رسانم، یاد آنها کنم، پس رفع کنم آن را از آنان به واسطه آنها.»
از این حدیث شریف معلوم می شود که تورات رایج بین یهود محرّف است و تغییراتی یافته. و علم تورات صحیح پیش اهل بیت، علیهم السلام، بوده. و از مطالب تورات و انجیل رایج نیز معلوم می شود که کلام یک نفر بشر متعارف هم نیست، بلکه با اوهام بعض اهل شهوت و هوای نفس منسجم گردیده.
محدث محقق، مرحوم مجلسی، رحمه الله، فرماید:
«گویا غرض حضرت موسی از این سؤال این بوده که آداب دعا را سؤال کند، با علمش به اینکه حق تعالی اقرب است به ما از حبل ورید به احاطه علمی و قدرت و علیت.
یعنی، آیا دوست داری مناجات کنم تورا چنانکه نزدیک مناجات می کند، یا صدا زنم تورا چنانکه بعید صدا می زند.؟
و به عبارت دیگر، وقتی به سوی تو نظر می کنم تو از هر نزدیکی نزدیکتری، و وقتی به سوی خودم نظر می کنم خود را در غایت دوری می بینم. پس نمی دانم در دعا حال تورا ملاحظه کنم یا حال خود را.....
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۵۴)
در احاطه قیّومی حق تعالی
محتمل است که جناب موسی حال عجز خود را از کیفیت دعا بیان می کند.
عرض می کند بار پروردگارا، تو منزهی از اتصاف به قرب و بعد تا چون قریبان یا بعیدان تورا بخوانم،
پس من متحیرم در امر و هیچ گونه دعا را در خور پیشگاه جلال تو نمی دانم.
تو خود به من اجازه ورود به دعا و کیفیت آن را مرحمت فرما،
و تعلیم فرما مرا آنچه مناسب مقام مقدس تو است.
پس جواب از مصدر جلال عزت صادر شد که من حضور قیّومی دارم در جمیع نشآت،
همه عوالم محضر من است،
من جلیس آنانم که یادم کنند
و همنشین کسانی هستم که متذکرم شوند.
البته آن ذات مقدس متصف به قرب و بعد نشود و احاطه قیّومی و شمول وجودی دارد به جمیع دایره وجود و سلسله تحقق.
و اما آنچه در آیات شریفه کتاب کریم الهی وارد است از توصیف حق تعالی به قرب، مثل قوله تعالی:
وَ إذا سَأَلَکَ عِبادی عَنّی فَانّی قَریبٌ.
و قوله عَزَّ مِنْ قائل: نَحْنُ أقَرَبُ إلَیْهِ من حبلِ الوَریدِ.
و غیر این ها، مبنی بر یک نحو مجاز و استعاره است،
و الا ساحت مقدسش منزه از قرب و بعد حسی و معنوی است،
چه که این ها مستلزم یک نحو تحدید و تشبیه است که حق تعالی منزه از آن است.
بلکه حضور قاطبه موجودات در بارگاه قدس او حضور تعلقی است، و احاطه آن ذات مقدس به ذرات کائنات و سلاسل موجودات احاطه قیّومی است، و آن از غیر سنخ حضور حسی و معنوی و احاطه ظاهری و باطنی است.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۵۵)
از این حدیث شریف و بعضی احادیث دیگر استفاده شود رجحان اسرار به ذکر و استحباب ذکر قلبی و سرّی، چنانچه در آیه شریفه نیز فرماید:
و اذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً و خیفَةً.
و در حدیث شریف وارد است که ثواب این ذکر را احدی نمی داند غیر از خدای تعالی برای عظمت آن
و..... گاه شود که رجحان در إعلان ذکر باشد. مثل ذکر پیش اهل غفلت برای تذکر آنها. چنانچه در حدیث شریف کافی است که ذاکر خدای عزّ و جلّ در بین غافلین مثل قتال کننده است در بین محاربین.
و از عدّة الداعی جناب ابن فهد منقول است: که فرمود پیغمبر، صلّی الله علیه و آله:
«کسی که ذکر خدا کند در بازار از روی اخلاص نزد غفلت مردم و اشتغال آنها به آنچه در اوست، بنویسد خداوند برای او هزار حسنه، و بیامرزد او را در روز قیامت- آمرزشی که خطور نکرده است در قلب بشری.»
و همین طور مستحب است در اذان اعلامی و خطبه و غیر آن اجهار به ذکر.
«چون بندگانم درباره من از تو پرسند، پس من بدیشان نزدیکم.»
«ما از رگ گردن به او نزدیکتریم» (ق- ۱۶)..
«پروردگار خویش را به حال زار و پنهانی در دل خود یاد کن.» (اعراف- ۲۰۵)..
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۵۶)
فصل
از این حدیث شریف استفاده شود که ذکر خدا و دوستی نمودن با یکدیگر در راه او، دارای چند خصلت است:
یکی از آنها- و آن اعظم از دیگران است- آن است که ذکر کردن بنده خداوند را موجب شود ذکر کردن خداوند او را.
چنانچه احادیث دیگری نیز بدین مضمون وارد است.
و این ذکر مقابل آن نسیانی است که حق تعالی درباره ناسی از آیات می فرماید حَیْثُ قالَ:
کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها و کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی
چنان [که ] نسیان آیات و کوری باطنی از رؤیت مظاهر جمال و جلال حق سبب عمای در عالم دیگر شود، تذکر آیات و اسماء و صفات و یادآوری حق و جمال و جلال او قوّت دهد بصیرت را و رفع حجب نماید به قدر قوّت تذکر و نورانیت آن.
چنانچه تذکر آیات حق و ملکه شدن آن، بصیرت باطنی را به قدری قوّت دهد که جلوه جمال حق را در آیات مشاهده نماید،
و تذکر اسماء و صفات موجب شود که حق را در تجلیات اسمائیه و صفاتیه شهود کند، و تذکر ذات بی حجاب آیات و اسماء و صفات رفع جمیع حجب کند و یار بی پرده تجلی نماید.
و این یکی از توجیهات و تأویلات فتوحات ثلاثه است که قرّة العین عرفا و اولیاست: «فتح قریب» و «فتح مبین» و «فتح مطلق» که فتح الفتوح است.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۵۷)
همین طور که تذکرات ثلاثه(که در درس قبل ذکر شد) رفع حجب سه گانه را نماید، محبت با یکدیگر در راه خدا سبب حبّ خدا شود.
و این حبّ نیز نتیجه اش رفع حجب می باشد، چنانچه عرفای شامخین فرمایند.
معلوم است این محبوبیت نیز دارای مراتب است، چنانچه حبّ فی الله از حیث شوب و خلوص نیز دارای مراتب کثیره است.
و خلوص تام آن است که شوب به کثرات اسمائی و صفاتی هم نداشته باشد. و این موجب حبّ تام است، و محبوب مطلق محجوب از وصال نخواهد شد در شریعت عشق، و بین او و محبوبش حجابی نخواهد ماند.
و بدین بیان می توان ربط داد بین دو سؤال جناب موسی، علیه السلام، زیرا که پس از آنکه آن حضرت شنید که حق تعالی فرمود من جلیس ذاکرم هستم، وعده وصال و وصول به جمال، که در دل داشت از محبوب شنید، خواست ارباب وصال را استقصا کند تا به همه شئون قیام به وظیفه نماید، عرض کرد: فمن فی سترک یوم لا ستر إلّا سترک؟
یعنی:
کیان اند در پناه تو که از تعلقات رسته و در قید حجب نیستند و به وصال جمال جمیل تو رسند؟
فرماید:
دو طایفه: آنهایی که متذکر من اند ابتدائا. یا آنکه در راه من با یکدیگر محبت ورزند، که آن نیز تذکر من است در مظهر جمال تام من، یعنی انسان. این ها در پناه من و جلیس من اند و من جلیس آنانم.
پس معلوم شد که از برای این دو طایفه یک خصلت بزرگ است، و نتیجه آن یک خصلت بزرگ دیگر. زیرا که حق تعالی یاد آنها کند و آنها محبوب حق شوند،
و نتیجه آن است که در ستر و پناه حق واقع شوند در روزی که ستری نیست، و جلیس آنها حق باشد در خلوتگاه مطلق.
و دیگر از خصلتها آن است که خداوند عزت به واسطه کرامت آنها رفع عذاب از بندگان خود فرماید، یعنی، تا آنها بین بندگان هستند به واسطه آنها عذاب و بلیّات فرو نفرستند.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۵۸)
فصل در فرق بین منزل تفکر و تذکر است
بدان که تذکر از نتایج تفکر است،
و لهذا منزل تفکر را مقدّم دانسته اند از منزل تذکر.
جناب خواجه عبد الله فرماید:
التّذکّر فوق التّفکّر، فإنّ التّفکّر طلب، و التّذکّر وجود.
یعنی:
«تذکر فوق تفکر است، زیرا که این طلب محبوب است و آن حصول مطلوب.»
تا انسان در راه طلب و دنبال جستجوست، از مطلوب محجوب است،
چنانچه به وصول به محبوب از تعب تحصیل فارغ آید.
و قوّت و کمال تذکر بسته به قوّت و کمال تفکر است.
و آن تفکر که نتیجه اش تذکر تام معبود است، در میزان سایر اعمال نیاید و با آنها در فضیلت طرف مقایسه نشود،
چنانچه در روایات شریفه از عبادت یک سال و شصت سال و هفتاد سال تفکر یک ساعت را بهتر شمرده اند.
معلوم است غایت و ثمره مهمه عبادات حصول معارف و تذکر از معبود حق است،
و این خاصیت از تفکر صحیح بهتر حاصل می شود.
شاید تفکر یک ساعت ابوابی از معارف به روی سالک بگشاید که عبادت هفتاد سال نگشاید
یا انسان را چنان متذکر محبوب نماید که از مشقتها و زحمتهای چندین ساله این مطلوب حاصل نشود.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۵۹)
ادامه سخن در فرق بین منزل تفکر و تذکر
و بدان ای عزیز که تذکر از محبوب و به یاد معبود به سر بردن نتیجه های بسیاری برای عموم طبقات دارد:
اما برای کمّل و اولیا و عرفا، که خود آن غایت آمال آنهاست و در سایه آن به وصال جمال محبوب خود رسند. هنیئا لهم.
و اما برای عامه و متوسّطین بهترین مصلحات اخلاقی و اعمالی و ظاهری و باطنی است.
انسان اگر در جمیع احوال و پیشامدها به یاد حق تعالی باشد و خود را در پیشگاه آن ذات مقدس حاضر ببیند، البته از اموری که خلاف رضای اوست خودداری کند و نفس را از سرکشی جلوگیری کند.
این همه مصیبات و گرفتاری به دست نفس امّاره و شیطان رجیم از غفلت از یاد حق و عذاب و عقاب اوست.
غفلت از حق:
کدورت قلب را زیاد کند
و نفس و شیطان را بر انسان چیره کند
و مفاسد را روز افزون کند،
و تذکر و یاد آوری از حق:
دل را صفا دهد
و قلب را صیقلی نماید و جلوه گاه محبوب کند،
و روح را تصفیه نماید و خالص کند
و از قید اسارت نفس انسان را براند،
و حبّ دنیا [را که] منشأ خطیئات و سرچشمه سیّئات است از دل بیرون کند،
و همّ را همّ واحد کند و دل را برای ورود صاحب منزل پاک و پاکیزه نماید.
پس ای عزیز، در راه ذکر و یاد محبوب تحمل مشاقّ هر چه بکنی کم کردی.
دل را عادت بده به یاد محبوب، بلکه به خواست خدا صورت قلب صورت ذکر حق شود، و کلمه طیبه لا اله الّا الله صورت اخیره و کمال اقصای نفس گردد، که از این زادی بهتر برای سلوک إلی الله و مصلحی نیکوتر برای معایب نفس و راهبری خوبتر در معارف الهیه یافت نشود.
پس اگر طالب کمالات صوریه و معنویه هستی و سالک طریق آخرت و مسافر و مهاجر إلی الله هستی، قلب را عادت بده به تذکر محبوب و دل را عجین کن با یاد حق تبارک و تعالی.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۶۰)
فصل در بیان آنکه ذکر تام آن است که حکمش به تمام مملکت سرایت کند
گرچه ذکر حق و تذکر از آن ذات مقدس از صفات قلب است و اگر قلب متذکر شد تمام فوایدی که برای ذکر است بر آن مترتب می شود، ولی بهتر آن است که ذکر قلبی متعقّب به ذکر لسانی نیز گردد.
اکمل و افضل تمام مراتب ذکر آن است که در نشئات مراتب انسانیه ساری باشد و حکمش به ظاهر و باطن و سرّ و علن جاری شود.......
اگر حقیقت ذکر صورت باطنی قلب شد و فتح مملکت قلب به دست آن گردید، حکمش در سایر ممالک و اقالیم سرایت می کند:
حرکات و سکنات چشم و زبان و دست و پا و اعمال سایر قوا و اعضا با ذکر حق انجام گیرند و بر خلاف وظایف انجام امری ندهند،
پس حرکات و سکنات آنها مفتوح و مختوم به ذکر حق شود، و بِسْمِ الله مَجْریها و مُرْسیها در تمام ممالک نفوذ کند، و در نتیجه متحقق به حقیقت اسماء و صفات شود، بلکه صورت اسم الله اعظم و مظهر آن گردد. و این غایت القصوای کمال انسانی و منتهی الآمال اهل الله است.
و به هر مرتبه که از این مقام نقصان حاصل شود و نفوذ ذکر کم شود، کمال انسانی به همان اندازه ناقص گردد،
و نقصان ظاهر و باطن هر یک به دیگری سرایت کند، زیرا که نشئات وجود انسانی با هم مرتبط و از هم متأثرند.
و از این جا معلوم می شود که ذکر نطقی و زبانی، که از تمام مراتب ذکر نازلتر است، نیز مفید فایده است، زیرا که:
اوّلا زبان در این ذکر به وظیفه خود قیام کرده، گرچه قالب بیروحی باشد.
و ثانیا اینکه ممکن است این تذکر پس از مداومت و قیام به شرایط آن، اسباب باز شدن زبان قلب نیز شود.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۶۱)
ادامه فصل در بیان آنکه ذکر تام آن است که حکمش به تمام مملکت سرایت کند
شیخ عارف کامل ما، جناب شاه آبادی، روحی فداه، می فرمودند شخص ذاکر باید در ذکر مثل کسی باشد که به طفل کوچک که زبان باز نکرده می خواهد تعلیم کلمه را کند: تکرار می کند تا اینکه او به زبان می آید و کلمه را ادا می کند.
پس از آنکه او ادای کلمه را کرد، معلم از طفل تبعیت می کند، و خستگی آن تکرار برطرف می شود و گویی از طفل به او مددی می رسد.
همین طور کسی که ذکر می گوید باید به قلب خود، که زبان ذکر باز نکرده، تعلیم ذکر کند. و نکته تکرار اذکار آن است که زبان قلب گشوده شود. و علامت گشوده شدن زبان قلب آن است که زبان از قلب تبعیت کند و زحمت و تعب تکرار مرتفع شود.
اوّل زبان ذاکر بود و قلب به تعلیم و مدد آن ذاکر شد، و پس از گشوده شدن زبان قلب، زبان از آن تبعیّت کرده به مدد آن یا مدد غیبی متذکر می شود.
و بباید دانست که اعمال ظاهریه صوریه لایق مقام غیب و حشر در ملکوت نشوند، مگر آنکه از باطن روحانیت و لباب قلب به آن مددی رسد و او را حیات ملکوتی بخشد. و آن نفخه روحی، که خلوص نیت و نیت خالص صورت اوست، به منزله روح و باطن است که به تبع آن جسد نیز محشور در ملکوت شود و لایق قبول درگاه گردد.
و لهذا در روایات شریفه وارد است که قبولی اعمال به قدر اقبال قلب است. با همه وصف، ذکر لسانی نیز محبوب و مطلوب است و انسان را بالاخره به حقیقت می رساند،
لهذا در اخبار و آثار از ذکر لسانی مدح عظیم شده، و کمتر بابی مثل باب «ذکر» کثیر الحدیث است.
و در آیات شریفه کتاب کریم نیز بسیار از آن مدح شده، گرچه غالب آنها منزّل بر ذکر قلبی یا ذکر با روح است، ولی تذکر حق در هر مرتبه محبوب است.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۶۲)
فصل در ذکر بعض احادیث در فضیلت ذکر خدا
کافی بسند صحیح عن الفضیل بن یسار قال قال أبو عبد الله، علیه السّلام: ما من مجلس یجتمع فیه أبرار و فجّار فیقومون علی غیر ذکر الله عزّ و جلّ إلّا کان حسرة علیهم یوم القیامة.
یعنی:
«هیچ مجلسی نیست که مجتمع شوند در آن نیکان و بدانی، پس برخیزند بی ذکر خدا، مگر آنکه حسرت شود برای آنها در روز قیامت.»
معلوم است انسان پس از آنکه بر او منکشف شد در قیامت نتایج بزرگ ذکر خدا، و خود را از آن محروم دید و فهمید که چه نعمتها و بهجتها از دستش رفته و دیگر قابل جبران نیست، حسرت و ندامت بر او رو آور گردد. پس انسان باید تا فرصت دارد، غنیمت شمارد و مجالس و محافل خود را از ذکر خدا [خالی] نگذارد.
کافی بسند موثّق عن أبی جعفر، علیه السّلام: من أراد أن یکتال بالمکیال الأوفی فلیقل، إذا أراد أن یقوم من مجلسه: «سبحان ربّک ربّ العزّة عمّا یصفون. و سلام علی المرسلین. و الحمد لله ربّ العالمین.»
یعنی:
«هر کس بخواهد کشیده شود به کیل تمام (یعنی ثواب او از خدای تعالی کامل باشد و نقصی نداشته باشد) وقتی که خواست از مجلس برخیزد، بخواند این آیات شریفه را »
«سبحان ربّک ربّ العزّة عمّا یصفون. و سلام علی المرسلین. و الحمد لله ربّ العالمین.»
و از جناب صادق، علیه السلام، منقول است که حضرت امیر المؤمنین علیه السلام، فرمودند:
«هر کس بخواهد کیل تمام باشد از ثواب در روز قیامت، این آیات شریفه را در تعقیب هر نماز بخواند.
و از حضرت صادق، علیه السلام، مرسلا منقول است که قرائت این آیات در وقت قیام از مجلس کفّاره گناهان است
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۶۳)
ادامه سخن در ذکر بعض احادیث در فضیلت ذکر خدا
کافی بإسناده عن ابن فضّال رفعه قال: قال الله عزّ و جلّ لعیسی، علیه السّلام: یا عیسی، اذکرنی فی نفسک، أذکرک فی نفسی، و اذکرنی فی ملاک أذکرک فی ملا خیر من ملا الآدمیّین، یا عیسی، ألن لی قلبک و أکثر ذکری فی الخلوات، و اعلم أنّ سروری أن تبصبص إلیّ، و کن فی ذلک حیّا و لا تکن میّتا.
یعنی:
می گوید: «خدای عزّ و جلّ به عیسی فرمود: «ای عیسی، یاد کن مرا پیش خود تا یاد کنم تو را در نزد خودم، و یاد کن مرا در جمعیت تا یاد کنم تو را در جمعیتی بهتر از جمعیت آدمزادگان. ای عیسی، نرم کن از برای من دل خود را، و بسیار یاد من کن در خلوتها، و بدان که خشنودی من آن است که تبصبص کنی به سوی من.
(تبصبص حرکت دم سگ است از خوف یا طمع. و این کنایه از شدت التماس و مسکنت است)
و زنده باش در این ذکر نه مرده.»
مقصود از «زندگی» در ذکر، توجه و حضور قلب است.
کافی بإسناده عن أبی عبد الله، علیه السّلام، قال: إنّ الله عزّ و جلّ یقول: من شغل بذکری عن مسألتی، أعطیته أفضل ما أعطی من سألنی.
یعنی:
حضرت صادق، علیه السلام، فرماید: «خدای عزّ و جلّ می فرماید: «کسی که باز بماند به واسطه ذکر من از سؤال من، عطا می کنم او را افضل چیزی که عطا می کنم کسی را که سؤال کرده مرا.»
عن أحمد بن فهد فی عدّة الدّاعی، عن رسول الله، صلّی الله علیه و آله، قال: ... و أعلموا أنّ خیر أعمالکم [عند ملیککم ] و أزکاها و أرفعها فی درجاتکم و خیر ما طلعت علیه الشّمس ذکر الله سبحانه و تعالی، فإنّه أخبر عن نفسه فقال: أنا جلیس من ذکرنی.
یعنی:
«فرمود حضرت رسول، صلّی الله علیه و آله،: «بدانید بهترین اعمال شما پیش خداوند و پاکیزه ترین آنها و رفیع ترین آنها در درجات شما و بهتر چیزی که طلوع کرده آفتاب بر او، ذکر خداوند سبحان است، زیرا که خبر داده خدای تعالی از خودش، پس فرمود: من همنشین کسی هستم که یاد کند مرا.»
اخبار فضیلت ذکر و کیفیت آن و آداب و شرایط آن به قدری زیاد است که در حوصله احصای این اوراق در نیاید. و الحمد لله أوّلا و آخرا و ظاهرا و باطنا.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۶۴)
حدیث ۱۹ غیبت
الحدیث التاسع عشر
عن أبی عبد الله، علیه السّلام، قال قال رسول الله، صلّی الله علیه و آله:
الغیبة أسرع فی دین الرّجل المسلم من الأکلة فی جوفه.
قال و قال رسول الله، صلّی الله علیه و آله: الجلوس فی المسجد انتظار الصّلاة عبادة ما لم یحدث.
قیل: یا رسول الله و ما یحدث. قال: الاغتیاب.
ترجمه
«سکونی گوید فرمود حضرت صادق، علیه السلام، فرمود رسول خدا، صلّی الله علیه و آله: «غیبت سریعتر است در دین مرد مسلمان از مرض «اکله» در جوفش.»
گفت و فرمود رسول خدا، صلّی الله علیه و آله،: «نشستن در مسجد برای انتظار نماز، عبادت است مادامی که احداث نکند.»
گفته شد: «ای رسول خدا، چه چیز را احداث نکند؟» فرمود: «غیبت را.»
فصل در تعریف غیبت است:
بدان که فقها، رضوان الله علیهم اجمعین، از برای «غیبت» تعریفهای بسیاری کردند...
شیخ محقق سعید شهید در کشف الریبة می فرماید از برای آن دو تعریف است:
اوّل- و آن مشهور بین فقهاست-:
حاصل معنی آن است که «غیبت عبارت است از ذکر کردن انسان را در حال غایب بودنش به چیزی که خوش آیند نیست نسبت دادن آن را به سوی او، از چیزهایی که پیش عرف مردم نقصان است، به قصد انتقاص و مذمت او.»
و حاصل معنی دوم آن است که:
«آن عبارت است از آگاهی دادن بر چیزی که چنین باشد.»
و تعریف دوّم اعم است از اوّل در صورتی که «ذکر» به معنی قول باشد، چنانچه متفاهم عرفی است...
حضرت ابی ذر گوید: «گفتم ای رسول خدا، چیست غیبت؟
فرمود: «ذکر تو است برادر خود را به چیزی که مکروه است.»
گفتم:
«یا رسول الله، اگر باشد در او آنچه ذکر شده، غیبت است؟»
فرمود:
«اگر باشد غیبت است، و اگر نباشد تهمت است.»
عایشه گوید: «یک زنی پیش ما آمد، چون رو برگرداند، به دستم اشاره [کردم] که کوتاه قامت است.
رسول الله، صلّی الله علیه و آله، فرمود که غیبت او را کردی.»
باقی ماند یک مطلب. و آن این است که از اطلاق بسیاری از اخبار معلوم می شود که کشف سرّ مؤمنین حرام است.
یعنی، عیوبی که از مؤمنین مستور و مخفی است، چه خلقی یا خلقی یا عملی باشد، حرام است اظهار آن را و افشا آن را، چه شخص متصف راضی به آن باشد یا نه، و چه قصد انتقاص در کار باشد یا نباشد.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۶۵)
فصل
بدان که حرمت غیبت فی الجمله اجماعی، بلکه از ضروریات فقه است. و از کبائر و موبقات است. و بحث در اطراف آن و مستثنیات آن از وظیفه این اوراق خارج است.
آنچه لازم است در این مقام ذکر آن، تنبه دادن بر فساد این سیّئه موبقه و تبعات آن است که بلکه ان شاء الله با تفکر در آن بدان مبتلا نشویم،
یا اگر خدای نخواسته شدیم، بزودی رجوع کنیم، توبه کنیم و قلع ماده فساد آن را کرده نگذاریم با این آلودگی و ابتلای به این کبیره ایمان کش از این عالم منتقل شویم،
که از برای این موبقه کبیره در عالم غیب و پس پرده ملکوت صورت مشوّه زشتی است که علاوه بر بدی آن موجب رسوایی در ملأ اعلی و محضر انبیاء مرسلین و ملائکه مقربین می شود.
صورت ملکوتی آن همان است که خداوند تبارک و تعالی در کتاب کریمش اشاره به آن می فرماید و احادیث شریفه نیز صراحتا و اشارتا بیان آن را کرده اند.
قال الله عزّ و جلّ: وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ. فرمود:
«غیبت نکند بعض شما بعضی را. آیا دوست دارد یکی از شما که گوشت برادر خود را بخورد در صورتی که مردار است؟ پس کراهت دارید او را البته.»
ما غافلیم از آنکه اعمال ما عینا با صورتهای مناسبه با آنها در عالم دیگر به ما رجوع می کند. نمی دانیم که این عمل صورت مردار خوردن است.
صاحب این عمل همان طور که چون سگهای درنده اعراض مردم را دریده و گوشت آنها را خورده، در جهنم نیز صورت ملکوتی این عمل به او رجوع می کند.
@nyaz_ir