eitaa logo
اخلاق، اوج نیاز
142 دنبال‌کننده
243 عکس
0 ویدیو
0 فایل
با لمس آدرسهای زیر عضو کانالهای ما در تلگرام و ایتا شوید: تفسیر قرآن: @alquran_ir نهج البلاغه: @nahj_ir صحیفه سجادیه: @sahifeh_ir اخلاق، اوج نیاز @nyaz_ir عرفان، اوج ناز @nazz_ir خانواده امن در ایتا @amn_org بیداری در ایتا @bidary_ir مدیریت: @bidaryir
مشاهده در ایتا
دانلود
‏‎برگی زرین از امام خمینی(۱۵۵) ‏‏ از این حدیث شریف و بعضی احادیث دیگر استفاده شود رجحان اسرار به ذکر و استحباب ذکر قلبی و سرّی، چنانچه در آیه شریفه نیز فرماید:‏‏ و اذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً و خیفَةً.‏‎ و در حدیث شریف وارد است که ثواب این ذکر را احدی نمی داند غیر از خدای تعالی برای عظمت آن و..... گاه شود که رجحان در إعلان ذکر باشد. مثل ذکر پیش اهل غفلت برای تذکر آنها. چنانچه در حدیث شریف کافی است که ذاکر خدای عزّ و جلّ در بین غافلین مثل قتال کننده است در بین محاربین.‏‎ ‏ ‏و از عدّة الداعی جناب ابن فهد‎‏ منقول است: که فرمود پیغمبر، صلّی الله علیه و آله: ‏«کسی که ذکر خدا کند در بازار از روی اخلاص نزد غفلت مردم و اشتغال آنها به آنچه در اوست، بنویسد خداوند برای او هزار حسنه، و بیامرزد او را در روز قیامت- آمرزشی که خطور نکرده است در قلب بشری.» ‏ ‏و همین طور مستحب است در اذان اعلامی و خطبه و غیر آن اجهار به ذکر.‏ ‏«چون بندگانم درباره من از تو پرسند، پس من بدیشان نزدیکم.» ‏ «ما از رگ گردن به او نزدیکتریم» (ق- ۱۶).. ‏«پروردگار خویش را به حال زار و پنهانی در دل خود یاد کن.» (اعراف- ۲۰۵).. @nyaz_ir
‏‎برگی زرین از امام خمینی(۱۵۶) ‏‏فصل ‏ ‏‏از این حدیث شریف استفاده شود که ذکر خدا و دوستی نمودن با یکدیگر در راه او، دارای چند خصلت است: یکی از آنها- و آن اعظم از دیگران است- آن است که ذکر کردن بنده خداوند را موجب شود ذکر کردن خداوند او را. چنانچه احادیث دیگری نیز بدین مضمون وارد است‎‏. و این ذکر مقابل آن نسیانی است که حق تعالی درباره ناسی از آیات می فرماید حَیْثُ قالَ:‏‏ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها و کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی چنان [که ] نسیان آیات و کوری باطنی از رؤیت مظاهر جمال و جلال حق سبب عمای در عالم دیگر شود، تذکر آیات و اسماء و صفات و یادآوری حق و جمال و جلال او قوّت دهد بصیرت را و رفع حجب نماید به قدر قوّت تذکر و نورانیت آن.‏ ‏‏چنانچه تذکر آیات حق و ملکه شدن آن، بصیرت باطنی را به قدری قوّت دهد که ‏‎‏جلوه جمال حق را در آیات مشاهده نماید، و تذکر اسماء و صفات موجب شود که حق را در تجلیات اسمائیه و صفاتیه شهود کند، و تذکر ذات بی حجاب آیات و اسماء و صفات رفع جمیع حجب کند و یار بی پرده تجلی نماید. و این یکی از توجیهات و تأویلات فتوحات ثلاثه است که قرّة العین عرفا و اولیاست: «فتح قریب» و «فتح مبین» و «فتح مطلق» که فتح الفتوح است.‏ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی(۱۵۷) ‏‏همین طور که تذکرات ثلاثه(که در درس قبل ذکر شد) رفع حجب سه گانه را نماید، محبت با یکدیگر در راه خدا سبب حبّ خدا شود. و این حبّ نیز نتیجه اش رفع حجب می باشد، چنانچه عرفای شامخین فرمایند. معلوم است این محبوبیت نیز دارای مراتب است، چنانچه حبّ فی الله از حیث شوب و خلوص نیز دارای مراتب کثیره است. و خلوص تام آن است که شوب به کثرات اسمائی و صفاتی هم نداشته باشد. و این موجب حبّ تام است، و محبوب مطلق محجوب از وصال نخواهد شد در شریعت عشق، و بین او و محبوبش حجابی نخواهد ماند. و بدین بیان می توان ربط داد بین دو سؤال جناب موسی، علیه السلام، زیرا که پس از آنکه آن حضرت شنید که حق تعالی فرمود من جلیس ذاکرم هستم، وعده وصال و وصول به جمال، که در دل داشت از محبوب شنید، خواست ارباب وصال را استقصا کند تا به همه شئون قیام به وظیفه نماید، عرض کرد: فمن فی سترک یوم لا ستر إلّا سترک؟ یعنی: کیان اند در پناه تو که از تعلقات رسته و در قید حجب نیستند و به وصال جمال جمیل تو رسند؟ فرماید: دو طایفه: آنهایی که متذکر من اند ابتدائا. یا آنکه در راه من با یکدیگر محبت ورزند، که آن نیز تذکر من است در مظهر جمال تام من، یعنی انسان. این ها در پناه من و جلیس من اند و من جلیس آنانم. پس معلوم شد که از برای این دو طایفه یک خصلت بزرگ است، و نتیجه آن یک خصلت بزرگ دیگر. زیرا که حق تعالی یاد آنها کند و آنها محبوب حق شوند، و نتیجه آن است که در ستر و پناه حق واقع شوند در روزی که ستری نیست، و جلیس آنها حق باشد در خلوتگاه مطلق. و دیگر از خصلتها آن است که خداوند عزت به واسطه کرامت آنها رفع عذاب از بندگان خود فرماید، یعنی، تا آنها بین بندگان هستند به واسطه آنها عذاب و بلیّات فرو نفرستند.‏ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی(۱۵۸) ‏‏فصل در فرق بین منزل تفکر و تذکر است‏‏ ‏ ‏‏بدان که تذکر از نتایج تفکر است، و لهذا منزل تفکر را مقدّم دانسته اند از منزل ‎‏تذکر. جناب خواجه عبد الله فرماید: التّذکّر فوق التّفکّر، فإنّ التّفکّر طلب، و التّذکّر وجود.‏‎ یعنی: «تذکر فوق تفکر است، زیرا که این طلب محبوب است و آن حصول مطلوب.» تا انسان در راه طلب و دنبال جستجوست، از مطلوب محجوب است، چنانچه به وصول به محبوب از تعب تحصیل فارغ آید. و قوّت و کمال تذکر بسته به قوّت و کمال تفکر است. و آن تفکر که نتیجه اش تذکر تام معبود است، در میزان سایر اعمال نیاید و با آنها در فضیلت طرف مقایسه نشود، چنانچه در روایات شریفه از عبادت یک سال و شصت سال و هفتاد سال تفکر یک ساعت را بهتر شمرده اند‏‎. ‏‏معلوم است غایت و ثمره مهمه عبادات حصول معارف و تذکر از معبود حق است، و این خاصیت از تفکر صحیح بهتر حاصل می شود. شاید تفکر یک ساعت ابوابی از معارف به روی سالک بگشاید که عبادت هفتاد سال نگشاید یا انسان را چنان متذکر محبوب نماید که از مشقتها و زحمتهای چندین ساله این مطلوب حاصل نشود.‏ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی(۱۵۹) ‏‏ادامه سخن در فرق بین منزل تفکر و تذکر ‏‏و بدان ای عزیز که تذکر از محبوب و به یاد معبود به سر بردن نتیجه های بسیاری برای عموم طبقات دارد: اما برای کمّل و اولیا و عرفا، که خود آن غایت آمال آنهاست و در سایه آن به وصال جمال محبوب خود رسند. هنیئا لهم. و اما برای عامه و متوسّطین بهترین مصلحات اخلاقی و اعمالی و ظاهری و باطنی است. انسان اگر در جمیع احوال و پیشامدها به یاد حق تعالی باشد و خود را در پیشگاه آن ذات مقدس حاضر ببیند، البته از اموری که خلاف رضای اوست خودداری کند و نفس را از سرکشی جلوگیری کند. این همه مصیبات و گرفتاری به دست نفس امّاره و شیطان رجیم از غفلت از یاد حق و عذاب و عقاب اوست. غفلت از حق: کدورت قلب را زیاد کند و نفس و شیطان را بر انسان چیره کند و مفاسد را روز افزون کند، و تذکر و یاد آوری از حق: دل را صفا دهد و قلب را صیقلی نماید و جلوه گاه محبوب کند، و روح را تصفیه نماید و خالص کند و از قید اسارت نفس انسان را براند، و حبّ دنیا [را که] منشأ خطیئات و سرچشمه سیّئات است از دل بیرون کند، و همّ را همّ واحد کند و دل را برای ورود صاحب منزل پاک و پاکیزه نماید.‏ ‏‏پس ای عزیز، در راه ذکر و یاد محبوب تحمل مشاقّ هر چه بکنی کم کردی.‏ ‏‏دل را عادت بده به یاد محبوب، بلکه به خواست خدا صورت قلب صورت ذکر حق شود، و کلمه طیبه ‏‏ لا اله الّا الله ‏‏ صورت اخیره و کمال اقصای نفس گردد، که از این زادی بهتر برای سلوک إلی الله و مصلحی نیکوتر برای معایب نفس و راهبری خوبتر‏ ‎‏در معارف الهیه یافت نشود. پس اگر طالب کمالات صوریه و معنویه هستی و سالک طریق آخرت و مسافر و مهاجر إلی الله هستی، قلب را عادت بده به تذکر محبوب و دل را عجین کن با یاد حق تبارک و تعالی.‏ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی(۱۶۰) ‏‏فصل در بیان آنکه ذکر تام آن است که حکمش به تمام مملکت سرایت کند‏ ‏‏گرچه ذکر حق و تذکر از آن ذات مقدس از صفات قلب است و اگر قلب متذکر شد تمام فوایدی که برای ذکر است بر آن مترتب می شود، ولی بهتر آن است که ذکر قلبی متعقّب به ذکر لسانی نیز گردد. اکمل و افضل تمام مراتب ذکر آن است که در نشئات مراتب انسانیه ساری باشد و حکمش به ظاهر و باطن و سرّ و علن جاری شود....... اگر حقیقت ذکر صورت باطنی قلب شد و فتح مملکت قلب به دست آن گردید، حکمش در سایر ممالک و اقالیم سرایت می کند: حرکات و سکنات چشم و زبان و دست و پا و اعمال سایر قوا و اعضا با ذکر حق انجام گیرند و بر خلاف وظایف انجام امری ندهند، پس حرکات و سکنات آنها مفتوح و مختوم به ذکر حق شود، و‏‏ بِسْمِ الله مَجْریها و مُرْسیها‏‎ در تمام ممالک نفوذ کند، و در نتیجه متحقق به حقیقت اسماء و صفات شود، بلکه صورت اسم الله اعظم و مظهر آن گردد. و این غایت القصوای کمال انسانی و منتهی الآمال اهل الله است. و به هر مرتبه که از این مقام نقصان حاصل شود و نفوذ ذکر کم شود، کمال انسانی به همان اندازه ناقص گردد، و نقصان ظاهر و باطن هر یک به دیگری سرایت کند، زیرا که نشئات وجود انسانی با هم مرتبط و از هم متأثرند. و از این جا معلوم می شود که ذکر نطقی و زبانی، که از تمام مراتب ذکر نازلتر است، نیز مفید فایده است، زیرا که: اوّلا زبان در این ذکر به وظیفه خود قیام کرده، گرچه قالب بیروحی باشد. و ثانیا اینکه ممکن است این تذکر پس از مداومت و قیام به شرایط آن، اسباب باز شدن زبان قلب نیز شود. @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی(۱۶۱) ادامه ‏‏فصل در بیان آنکه ذکر تام آن است که حکمش به تمام مملکت سرایت کند‏ شیخ عارف کامل ما، جناب شاه آبادی، روحی فداه، می فرمودند شخص ذاکر باید در ذکر مثل کسی ‏‎‏باشد که به طفل کوچک که زبان باز نکرده می خواهد تعلیم کلمه را کند: تکرار می کند تا اینکه او به زبان می آید و کلمه را ادا می کند. پس از آنکه او ادای کلمه را کرد، معلم از طفل تبعیت می کند، و خستگی آن تکرار برطرف می شود و گویی از طفل به او مددی می رسد. همین طور کسی که ذکر می گوید باید به قلب خود، که زبان ذکر باز نکرده، تعلیم ذکر کند. و نکته تکرار اذکار آن است که زبان قلب گشوده شود. و علامت گشوده شدن زبان قلب آن است که زبان از قلب تبعیت کند و زحمت و تعب تکرار مرتفع شود. اوّل زبان ذاکر بود و قلب به تعلیم و مدد آن ذاکر شد، و پس از گشوده شدن زبان قلب، زبان از آن تبعیّت کرده به مدد آن یا مدد غیبی متذکر می شود.‏ ‏‏و بباید دانست که اعمال ظاهریه صوریه لایق مقام غیب و حشر در ملکوت نشوند، مگر آنکه از باطن روحانیت و لباب قلب به آن مددی رسد و او را حیات ملکوتی بخشد. و آن نفخه روحی، که خلوص نیت و نیت خالص صورت اوست، به منزله روح و باطن است که به تبع آن جسد نیز محشور در ملکوت شود و لایق قبول درگاه گردد. و لهذا در روایات شریفه وارد است که قبولی اعمال به قدر اقبال قلب است. با همه وصف، ذکر لسانی نیز محبوب و مطلوب است و انسان را بالاخره به حقیقت می رساند، لهذا در اخبار و آثار از ذکر لسانی مدح عظیم شده، و کمتر بابی مثل باب «ذکر» کثیر الحدیث است.‏‎ و در آیات شریفه کتاب کریم نیز بسیار از آن مدح شده،‏‎ گرچه غالب آنها منزّل بر ذکر قلبی یا ذکر با روح است، ولی تذکر حق در هر مرتبه محبوب است. @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی(۱۶۲) ‏‏فصل در ذکر بعض احادیث در فضیلت ذکر خدا‏ ‏‏کافی بسند صحیح عن الفضیل بن یسار قال قال أبو عبد الله، علیه السّلام: ما من مجلس یجتمع فیه أبرار و فجّار فیقومون علی غیر ذکر الله عزّ و جلّ إلّا کان حسرة علیهم یوم القیامة.‏‎ یعنی: «هیچ مجلسی نیست که مجتمع شوند در آن نیکان و بدانی، پس برخیزند بی ذکر خدا، مگر آنکه حسرت شود برای آنها در روز قیامت.» معلوم ‏‎‏است انسان پس از آنکه بر او منکشف شد در قیامت نتایج بزرگ ذکر خدا، و خود را از آن محروم دید و فهمید که چه نعمتها و بهجتها از دستش رفته و دیگر قابل جبران نیست، حسرت و ندامت بر او رو آور گردد. پس انسان باید تا فرصت دارد، غنیمت شمارد و مجالس و محافل خود را از ذکر خدا [خالی] نگذارد. ‏‏کافی بسند موثّق عن أبی جعفر، علیه السّلام: من أراد أن یکتال بالمکیال الأوفی فلیقل، إذا أراد أن یقوم من مجلسه:‏‏ «سبحان ربّک ربّ العزّة عمّا یصفون. و سلام علی المرسلین. و الحمد لله ربّ العالمین.»‏‎ یعنی: «هر کس بخواهد کشیده شود به کیل تمام (یعنی ثواب او از خدای تعالی کامل باشد و نقصی نداشته باشد) وقتی که خواست از مجلس برخیزد، بخواند این آیات شریفه را » «سبحان ربّک ربّ العزّة عمّا یصفون. و سلام علی المرسلین. و الحمد لله ربّ العالمین.»‏‎ و از جناب صادق، علیه السلام، منقول است که حضرت امیر المؤمنین علیه السلام، فرمودند: «هر کس بخواهد کیل تمام باشد از ثواب در روز قیامت، این آیات شریفه را در تعقیب هر نماز بخواند.‏‎ و از حضرت صادق، علیه السلام، مرسلا منقول است که قرائت این آیات در وقت قیام از مجلس کفّاره گناهان است @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی(۱۶۳) ‏ادامه سخن در ذکر بعض احادیث در فضیلت ذکر خدا‏ کافی بإسناده عن ابن فضّال رفعه قال: قال الله عزّ و جلّ لعیسی، علیه السّلام: یا عیسی، اذکرنی فی نفسک، أذکرک فی نفسی، و اذکرنی فی ملاک أذکرک فی ملا خیر من ملا الآدمیّین، یا عیسی، ألن لی قلبک و أکثر ذکری فی الخلوات، و اعلم أنّ سروری أن تبصبص إلیّ، و کن فی ذلک حیّا و لا تکن میّتا.‏‎ یعنی: می گوید: «خدای عزّ و جلّ به عیسی فرمود: «ای عیسی، یاد کن مرا پیش خود تا یاد کنم تو را در نزد خودم، و یاد کن مرا در جمعیت تا یاد کنم تو را در جمعیتی بهتر از جمعیت آدمزادگان. ای عیسی، نرم کن از برای من دل خود را، و بسیار یاد من کن در خلوتها، و بدان که خشنودی من آن است که تبصبص کنی به سوی من.‏ ‏‏(تبصبص حرکت دم سگ است از خوف یا طمع. و این کنایه از شدت التماس و مسکنت است) و زنده باش در این ذکر نه مرده.» مقصود از «زندگی» در ذکر، توجه و حضور قلب است.‏ ‏‏کافی بإسناده عن أبی عبد الله، علیه السّلام، قال: إنّ الله عزّ و جلّ یقول: من ‏‎‏شغل بذکری عن مسألتی، أعطیته أفضل ما أعطی من سألنی.‏‎ یعنی: حضرت صادق، علیه السلام، فرماید: «خدای عزّ و جلّ می فرماید: «کسی که باز بماند به واسطه ذکر من از سؤال من، عطا می کنم او را افضل چیزی که عطا می کنم کسی را که سؤال کرده مرا.» عن أحمد بن فهد فی عدّة الدّاعی، عن رسول الله، صلّی الله علیه و آله، قال: ... و أعلموا أنّ خیر أعمالکم [عند ملیککم ] و أزکاها و أرفعها فی درجاتکم و خیر ما طلعت علیه الشّمس ذکر الله سبحانه و تعالی، فإنّه أخبر عن نفسه فقال: أنا جلیس من ذکرنی.‏‎ یعنی: «فرمود حضرت رسول، صلّی الله علیه و آله،: «بدانید بهترین اعمال شما پیش خداوند و پاکیزه ترین آنها و رفیع ترین آنها در درجات شما و بهتر چیزی که طلوع کرده آفتاب بر او، ذکر خداوند سبحان است، زیرا که خبر داده خدای تعالی از خودش، پس فرمود: من همنشین کسی هستم که یاد کند مرا.» اخبار فضیلت ذکر و کیفیت آن و آداب و شرایط آن به قدری زیاد است که در حوصله احصای این اوراق در نیاید. و الحمد لله أوّلا و آخرا و ظاهرا و باطنا.‏ @nyaz_ir
‏‎برگی زرین از امام خمینی(۱۶۴) حدیث ۱۹ غیبت ‏‏الحدیث التاسع عشر‏ ‏‏عن أبی عبد الله، علیه السّلام، قال قال رسول الله، صلّی الله علیه و آله:‏ ‏‏الغیبة أسرع فی دین الرّجل المسلم من الأکلة فی جوفه.‏ ‏‏قال و قال رسول الله، صلّی الله علیه و آله: الجلوس فی المسجد انتظار الصّلاة عبادة ما لم یحدث. قیل: یا رسول الله و ما یحدث. قال: الاغتیاب.‏‎ ترجمه «سکونی گوید فرمود حضرت صادق، علیه السلام، فرمود رسول خدا، صلّی الله علیه و آله: «غیبت سریعتر است در دین مرد مسلمان از مرض «اکله» در جوفش.» گفت و فرمود رسول خدا، صلّی الله علیه و آله،: «نشستن در مسجد برای انتظار نماز، عبادت است مادامی که احداث نکند.» گفته شد: «ای رسول خدا، چه چیز را احداث نکند؟» فرمود: «غیبت را.» ‏‏فصل در تعریف غیبت است: ‏‏بدان که فقها، رضوان الله علیهم اجمعین، از برای «غیبت» تعریفهای ‏‎‏بسیاری کردند... ‏‏شیخ محقق سعید شهید در کشف الریبة می فرماید از برای آن دو تعریف است: اوّل- و آن مشهور بین فقهاست-: ‏‎ حاصل معنی آن است که «غیبت عبارت است از ذکر کردن انسان را در حال غایب بودنش به چیزی که خوش آیند نیست نسبت دادن آن را به سوی او، از چیزهایی که پیش عرف مردم نقصان است، به قصد انتقاص و مذمت او.» و حاصل معنی دوم آن است که: «آن عبارت است از آگاهی دادن بر چیزی که چنین باشد.» و تعریف دوّم اعم است از اوّل در صورتی که «ذکر» به معنی قول باشد، چنانچه متفاهم عرفی است... حضرت ابی ذر گوید: «گفتم ای رسول خدا، چیست غیبت؟ فرمود: «ذکر تو است برادر خود را به چیزی که مکروه است.» گفتم: «یا رسول الله، اگر باشد در او آنچه ذکر شده، غیبت است؟» فرمود: «اگر باشد غیبت است، و اگر نباشد تهمت است.» عایشه گوید: «یک زنی پیش ما آمد، چون رو برگرداند، به دستم اشاره [کردم] که کوتاه قامت است. رسول الله، صلّی الله علیه و آله، فرمود که غیبت او را کردی.» ‏‏باقی ماند یک مطلب. و آن این است که از اطلاق بسیاری از اخبار معلوم می شود که کشف سرّ مؤمنین حرام است. یعنی، عیوبی که از مؤمنین مستور و مخفی است، چه خلقی یا خلقی یا عملی باشد، حرام است اظهار آن را و افشا آن را، چه شخص متصف راضی به آن باشد یا نه، و چه قصد انتقاص در کار باشد یا نباشد. @nyaz_ir
‏‎برگی زرین از امام خمینی(۱۶۵) ‏‏فصل‏‏ ‏ ‏‏بدان که حرمت غیبت فی الجمله اجماعی، بلکه از ضروریات فقه است. و از کبائر و موبقات است. و بحث در اطراف آن و مستثنیات آن از وظیفه این اوراق خارج است. آنچه لازم است در این مقام ذکر آن، تنبه دادن بر فساد این سیّئه موبقه و تبعات آن است که بلکه ان شاء الله با تفکر در آن بدان مبتلا نشویم، یا اگر خدای نخواسته شدیم، بزودی رجوع کنیم، توبه کنیم و قلع ماده فساد آن را کرده نگذاریم با این آلودگی و ابتلای به این کبیره ایمان کش از این عالم منتقل شویم، که از برای این موبقه کبیره در عالم غیب و پس پرده ملکوت صورت مشوّه زشتی است که علاوه بر بدی آن موجب رسوایی در ملأ اعلی و محضر انبیاء مرسلین و ملائکه مقربین می شود. صورت ملکوتی آن همان است که خداوند تبارک و تعالی در کتاب کریمش اشاره به آن می فرماید و احادیث شریفه نیز صراحتا و اشارتا بیان آن را کرده اند. قال الله عزّ و جلّ:‏‏ وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ.‏‎ فرمود: «غیبت نکند بعض شما بعضی را. آیا دوست دارد یکی از شما که گوشت برادر خود را بخورد در صورتی که مردار است؟ پس کراهت دارید او را البته.» ‏ ‏ما غافلیم از آنکه اعمال ما عینا با صورتهای مناسبه با آنها در عالم دیگر به ما رجوع می کند. نمی دانیم که این عمل صورت مردار خوردن است. ‏ ‏صاحب این عمل همان طور که چون سگهای درنده اعراض مردم را دریده و گوشت آنها را خورده، در جهنم نیز صورت ملکوتی این عمل به او رجوع می کند.‏ @nyaz_ir
‏‎برگی زرین از امام خمینی(۱۶۶) در حرمت غیبت ‏«رسول خدا [صلّی الله علیه و آله] به واسطه زنا مردی را سنگسار فرمود. یکی از حضار به رفیقش گفت: «این شخص در جایگاه خود کشته شد مثل سگ.» پس از آن پیغمبر [صلّی الله علیه و آله] با آن دو نفر به مرداری عبور کردند. فرمود به آنها:‏ ‏‏«با دندانهای خود از گوشت این مردار بکنید.» عرض کردند: یا رسول الله، از‏‎‏گوشت مردار بخوریم؟! فرمود: «آنچه از برادرتان به شما رسید، گندش بیش از این است!» آری، رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، به قوّت نور بصیرت و مشاهده می دید عمل آنها را که گندش از مردار بیشتر است و صورت آن فضیحتر و فظیعتر است.‏ ‏‏و در روایت دیگر است که غیبت کننده در روز قیامت گوشت خود را می خورد.‏ ‏‏و در وسائل از مجالس صدوق طائفه، رضوان الله علیه، سند به حضرت امیر، علیه السلام، رساند در ضمن مواعظش به نوف البکالی: نوف گوید: «گفتم به مولی علیه السلام: «زیاده از این موعظه فرما مرا.» فرمود: «دوری کن از غیبت، زیرا که آن نانخورش سگهای آتش است.» پس از آن فرمود: «ای نوف، دروغگوست کسی که گمان کند زاییده حلال است و حال آنکه گوشت های مردم را می خورد به غیبت.» ‏ ‏و منافات میانه این روایات شریفه نیست، همه این ها ممکن است واقع شود:‏ ‏‏هم گوشت مردار بخورد، و هم از گوشت خود بخورد، و هم به صورت سگ باشد و خوراکش مردار باشد، و هم به صورت مردار باشد و خوراک سگهای جهنم باشد.‏ ‏‏آن جا صور تابع جهات فاعلیه است و یک موجود صور عدیده ممکن است داشته باشد. چنانچه در محل خود مقرّر است.‏ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی(۱۶۷) ادامه سخن در مورد حرمت غیبت ‏‏و عن عقاب الأعمال بإسناده عن رسول الله: فرمود: «کسی که راه رفت در غیبت برادرش و کشف سرّ او، اوّل قدمی که بردارد در جهنم گذارد، و کشف کند خداوند سرّ او را در بین خلایق.» ‏ ‏این ها حال روز قیامت و جهنم او که این طور خداوند تعالی او را مفتضح در بین خلایق و در محضر ملکوتیین فرماید.‏ ‏‏و در وسائل سند به حضرت صادق، علیه السلام، رساند که از حضرت ‏‎‏رسول، صلّی الله علیه و آله، روایت فرموده، تا می فرماید: فرمود رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله: «کسی که غیبت کند مرد مسلمی را، باطل شود روزه او و شکسته شود وضوی او، و بیاید روز قیامت در حالی که از دهن او بویی می آید که از بوی مردار گندش بیشتر است، در آزار می آیند از آن اهل موقف.‏ ‏‏و اگر بمیرد قبل از توبه، مرده است در صورتی که حلال شمرده چیزی را که خداوند حرام شمرده است.» این هم حال قبل از ورودش به جهنم که در نزد اهل «موقف» مفتضح و رسواست و در شمار کفار است، زیرا که مستحلّ محرّم الهی کافر است. و مغتاب در اثر او مثل اوست، بنابراین حدیث شریف. و حال برزخ او ‏ ‏ نیز روایت از رسول خدا، صلّی الله علیه و آله- گردیده:‏ انس بن مالک [گوید]: «رسول خدا، صلّی الله علیه و آله، فرمود: گذشتم در شب معراج به قومی که رویهای خود را با چنگال خویش خراش می دادند. از جبرئیل پرسیدم این ها کیان اند؟ گفت: «این ها کسانی هستند که غیبت مردم را می کردند و واقع می شدند در اعراض آنها.» @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی(۱۶۸) ادامه سخن در مورد حرمت غیبت پس، معلوم شد که شخص مغتاب در برزخش رسوا و مفتضح است، و در موقفش پیش اهل آن خجل و شرمسار است، و در جهنم نیز با رسوایی و بی آبرویی خواهد به سر برد، بلکه بعض مراتب آن نیز اسباب رسوایی در این عالم شود.‏ ‏‏چنانچه در حدیث شریف کافی وارد است:‏ حضرت صادق، علیه السلام، از حضرت رسول، صلّی الله علیه و آله، حدیث می کند که فرمود: «ای گروهی که بزبان اسلام آوردید و ایمان به قلب شما وارد نشده، مذمّت نکنید مسلمانان را و جستجو نکنید قبایح مستوره آنها را، زیرا که کسی که عورات آنها را جستجو کند، خداوند جستجو کند عورات او را، و کسی را که خدا جستجوی عورت او کند، مفتضح کند او را و اگر چه در خانه اش باشد.» خداوند تبارک و تعالی غیور است و هتک مستور مؤمنین و کشف عورات آنها هتک ناموس الهی است. اگر انسان بیحیایی را از حدّ گذراند و هتک حرمات الهیه نمود، خداوند غیور مستورات او را، که به لطف و ستّاریت خود ستر فرموده بود، مکشوف می فرماید و هتک مستور آن را می فرماید، و در بین مردم در این عالم و ملائکه و انبیا و اولیا، علیهم السّلام، در آن عالم مفتضح می شود.‏ ‏‏و در حدیث شریف کافی سند به حضرت باقر العلوم، علیه السلام، رساند:‏ فرمود باقر العلوم، علیه السلام، در معراج رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، عرض کرد: «ای پروردگار چگونه است حال مؤمن پیش تو؟» فرمود: «ای محمد، کسی که اهانت کند برای من دوستی را، پس بتحقیق ظاهر شده است به محاربه با من، و من سریعتر هستم به سوی یاری کردن دوستان خودم از هر چه.» و احادیث در این ردیف بسیار است.‏ @nyaz_ir
‏‎برگی زرین از امام خمینی(۱۶۹) ادامه سخن در مورد حرمت غیبت ‏‏و شیخ صدوق سند به حضرت صادق، علیه السلام، رساند که فرمود در ضمن حدیثی: و من اغتابه بما فیه، فهو خارج من ولایة الله تعالی داخل فی ولایة الشّیطان.‏‎ یعنی: «کسی که غیبت کند او را (کسی را که اهل ستر و عدالت است در ظاهر، گرچه مذنب باشد پیش خودش) خارج شود از ولایت خدای تعالی و در ولایت شیطان وارد شود.» معلوم است کسی که از ولایت حق خارج شود و در ولایت شیطان داخل شود، از اهل نجات و ایمان نخواهد بود. چنانچه در حدیث سابق اسحاق بن عمّار نیز گذشت که اسلام مغتاب، لسانی است و ایمان در قلبش وارد نشده. معلوم است کسی که مؤمن به خدا باشد و مصدّق به روز جزا و معتقد به ‎‏رسیدن به صور اعمال و حقایق سیّئات، چنین موبقه کبیره را، که در عوالم غیب و شهادت و در نشئه دنیا و برزخ و عقبی او را رسوا و مفتضح می کند و او را به جهنم به شرّ بلیّات مبتلا می کند و از ولایت حق خارج می کند و به ولایت شیطان داخل می کند، مرتکب نشود. اگر ما اقدام بدین امر بزرگ کردیم، باید بفهمیم که سرچشمه خرابی دارد و حقیقت ایمان در قلب ما وارد نشده. اگر ایمان وارد قلب شود، کارها اصلاح می شود: آثار آن سرایت می کند به تمام ظاهر و باطن و سرّ و علن. پس، باید معالجه باطن را بکنیم و مرض قلب را علاج نماییم. و از احادیث ظاهر شود که همان طور که سستی ایمان و عدم خلوص آن موجب مفاسد اخلاقی و اعمالی شود، این مفاسد نیز موجب نقصان ایمان، بلکه زایل شدن آن، می شود. و این مطابق با نوعی از برهان است، چنانچه در محل خود مقرر است.‏ ‏‏و بدان که این معصیت از جهت دیگر هم از معاصی شدیدتر و تبعاتش بیشتر است. و آن این است که علاوه بر آنکه جنبه حق الله دارد، جنبه حق الناس هم دارد، و خداوند نمی آمرزد مغتاب را تا صاحبش از او راضی شود، چنانچه در حدیث شریف با چندین طریق به همین مضمون وارد شده: ‏«رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، در ضمن وصیتهایش به جناب ابی ذر، رضی الله عنه، می فرماید: «بترس از غیبت، زیرا که آن از زنا شدیدتر است.» عرض کرد[م ]: «برای چه یا رسول الله؟» فرمود: «برای آنکه زانی اگر توبه کرد خداوند می آمرزد او را، ولی غیبت آمرزیده نشود تا آنکه صاحبش بیامرزد.» @nyaz_ir
‏‎برگی زرین از امام خمینی(۱۷۰) ادامه سخن در مورد حرمت غیبت و اگر خدای نخواسته انسان با حقوق مردم از دنیا برود، کارش بسیار مشکل شود. در حقوق الهی سر و کار با کریم و رحیم می باشد که در ساحت مقدسش بغض و کینه، عداوت و تشفّی راه ندارد، ولی اگر سر و کار با بندگان شد، ممکن است گرفتار کسی شود که دارای این گونه اخلاق باشد و از انسان بدین زودیها نگذرد یا هیچ وقت از او راضی نشود. پس، بر انسان لازم است که ‏‎‏مواظب حال خودش خیلی باشد، و این ملاحظات را بنماید که مطلب بسیار خطرناک است و امر بسیار مشکل است.‏ ‏‏و احادیث در تشدید امر غیبت بیش از این است که در حوصله این اوراق بگنجد. و ما به ذکر مختصری از آن قناعت می کنیم.‏ ‏‏جناب رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، در ضمن خطبه ای چنانچه در این حدیث است، ذکر «ربا» را کردند و او را بزرگ شمردند و فرمود [ند]‏‏ ‏‏«یک درهم از آن از سی و شش زنا بزرگتر است، و از ربا بالاتر آبروی مسلمان است.» «از رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، حدیث شده که آورده شود روز قیامت یک نفری در پیشگاه حق، نگاه داشته شود و کتابش به او داده شود. پس حسنات خود را در آن نبیند. گوید: «خداوندا، این کتاب من نیست! نمی بینم در این حسنات خود را.» به او گفته شود: «همانا پروردگار تو گمراه نیست و نسیان نکند، از بین رفت عمل تو به واسطه غیبت کردن از مردم.» ‏پس از آن، دیگری آورده شود و داده شود به او کتابش. پس در آن طاعتهای بسیاری ببیند. بگوید: «بارالها، این کتاب من نیست، زیرا که من این طاعات را نکردم!» ‏گفته شود به او «فلانی غیبت تو‏‎‏کرده، پس داده شد حسنات او به تو.» ‏ ‏از پیغمبر، صلّی الله علیه و آله، منقول است که «اوّل مرتبه کفر آن است که شخص بشنود از برادر خود کلمه [ای ] را و حفظ کند آن را و بخواهد مفتضح کند او را به واسطه آن کلمه. برای چنین اشخاص نصیب و بهره ای نیست.» @nyaz_ir