برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۷۰)
ادامه سخن در مورد حرمت غیبت
و اگر خدای نخواسته انسان با حقوق مردم از دنیا برود، کارش بسیار مشکل شود.
در حقوق الهی سر و کار با کریم و رحیم می باشد که در ساحت مقدسش بغض و کینه، عداوت و تشفّی راه ندارد، ولی اگر سر و کار با بندگان شد، ممکن است گرفتار کسی شود که دارای این گونه اخلاق باشد و از انسان بدین زودیها نگذرد یا هیچ وقت از او راضی نشود.
پس، بر انسان لازم است که مواظب حال خودش خیلی باشد، و این ملاحظات را بنماید که مطلب بسیار خطرناک است و امر بسیار مشکل است.
و احادیث در تشدید امر غیبت بیش از این است که در حوصله این اوراق بگنجد. و ما به ذکر مختصری از آن قناعت می کنیم.
جناب رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، در ضمن خطبه ای چنانچه در این حدیث است، ذکر «ربا» را کردند و او را بزرگ شمردند و فرمود [ند] «یک درهم از آن از سی و شش زنا بزرگتر است، و از ربا بالاتر آبروی مسلمان است.»
«از رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، حدیث شده که آورده شود روز قیامت یک نفری در پیشگاه حق، نگاه داشته شود و کتابش به او داده شود. پس حسنات خود را در آن نبیند. گوید:
«خداوندا، این کتاب من نیست! نمی بینم در این حسنات خود را.»
به او گفته شود: «همانا پروردگار تو گمراه نیست و نسیان نکند، از بین رفت عمل تو به واسطه غیبت کردن از مردم.»
پس از آن، دیگری آورده شود و داده شود به او کتابش. پس در آن طاعتهای بسیاری ببیند. بگوید: «بارالها، این کتاب من نیست، زیرا که من این طاعات را نکردم!»
گفته شود به او «فلانی غیبت توکرده، پس داده شد حسنات او به تو.»
از پیغمبر، صلّی الله علیه و آله، منقول است که «اوّل مرتبه کفر آن است که شخص بشنود از برادر خود کلمه [ای ] را و حفظ کند آن را و بخواهد مفتضح کند او را به واسطه آن کلمه. برای چنین اشخاص نصیب و بهره ای نیست.»
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۷۱)
فصل در بیان ضررهای اجتماعی غیبت
چنانچه این معصیت کبیره و این موبقه عظیمه از مفسدات ایمان و اخلاق و ظاهر و باطن است و در دنیا و آخرت انسان را منجر به رسوایی و بی آبرویی می کند، چنانچه شمه ای از آن را در فصل گذشته شنیدی، همین طور این رذیله مفاسد اجتماعی و نوعی نیز دارد، و از این جهت از بسیاری از معاصی قبح و فسادش افزون می باشد.
یکی از مقاصد بزرگ شرایع و انبیاء عظام، سلام الله علیهم، که علاوه بر آنکه خود مقصود مستقل است، وسیله پیشرفت مقاصد بزرگ و دخیل تام در تشکیل مدینه فاضله می باشد، توحید کلمه و توحید عقیده است، و اجتماع در مهامّ امور و جلوگیری از تعدیات ظالمانه ارباب تعدی است، که مستلزم فساد بنی الانسان و خراب مدینه فاضله است.
و این مقصد بزرگ، که مصلح اجتماعی و فردی است، انجام نگیرد مگر در سایه وحدت نفوس و اتحاد همم و الفت و اخوّت و صداقت قلبی و صفای باطنی و ظاهری، و افراد جامعه به طوری شوند که نوع بنی آدم تشکیل یک شخص دهند، و جمعیت به منزله یک شخص باشد و افراد به منزله اعضا و اجزاء آن باشد، و تمام کوششها و سعی ها حول یک مقصد بزرگ الهی و یک مهم عظیم عقلی، که صلاح جمعیت و فرد است، چرخ زند.
و اگر چنین مودّت و اخوّتی در بین یک نوع یا یک طایفه پیدا شد، غلبه کنند بر تمام طوایف و مللی که بر این طریقه نباشند. چنانچه از مراجعه به تواریخ، خصوصا تاریخ جنگهای اسلام و فتوحات عظیمه آن، مطلب خوب روشن می شود، که در اوایل طلوع این قانون الهی، چون شمه ای از این اتحاد و وحدت در بین مسلمین بوده و مساعی آنها مشفوع به تخلیص نیّات نوعا بوده، در مدت کمی چه فتوحات بزرگی کردند، و در اندک زمانی به سلطنتهای بزرگ آن زمان، که عمده آن ایران و روم بوده، غلبه کردند و با عده کم بر لشکرهای گران و جمعیتهای بی پایان غالب شدند.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۷۲)
فصل در بیان ضررهای اجتماعی غیبت
پیغمبر اسلام عقد اخوّت بین مسلمین در صدر اوّل اجرا فرمود و به نصّ إنّما المؤمنون إخوة. اخوّت بین تمام مؤمنین برقرار شد.
و معلوم است آنچه موجب ازدیاد این معانی شود، محبوب و مرغوب است، و آنچه این عقد مواصلت و اخوّت را بگسلد و تفرقه در بین جمعیت اندازد، مبغوض صاحب شرع و مخالف مقاصد بزرگ اوست. و پر واضح است که این کبیره موبقه اگر رایج شود در بین جمعیتی، موجب کینه و حسد و بغض و عداوت شده و ریشه فساد در جمعیت بدواند، درخت نفاق و دورویی در آنها ایجاد کند و برومند نماید، و وحدت و اتحاد جامعه را گسسته کند، و پایه دیانت را سست کند. و از این جهت بر فساد و قبح آن افزوده گردد.
پس بر هر مسلم غیور دینداری لازم است برای [حفظ] شخص خود از فساد و نوع اهل دین از نفاق و نگهداری حوزه مسلمین و نگهبانی وحدت و جمعیت و احکام عقد اخوّت، خود را از این رذیله [حفظ] کند و آنها را نهی از این عمل قبیح نماید، و اگر خدای نخواسته تا کنون دارای این عمل زشت [بوده]، از آن توبه کند، و در صورت امکان و عدم فساد، از صاحبش استرضاء و استحلال نماید، و الا برای او استغفار کرده، و ترک این خطیئه را نموده، و ریشه صداقت و وحدت و اتحاد را در قلب خود کشت کرده، تا از اعضای صالحه جامعه به شمار آید و یکی از اجزای دخیله در چرخ اسلام باشد. و الله الهادی إلی سبیل الرّشاد.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۷۳)
فصل در بیان علاج این موبقه است
بدان که علاج این خطیئه عظیمه چون خطیئات دیگر به علم نافع و عمل توان نمود.
اما علم، پس چنین است که انسان تفکر کند در فایده مترتبه بر این عمل و آن را مقایسه کند با نتایج سوء و ثمرات زشتی که بر آن مترتب است، و آن را در میزان عقل گذاشته از آن استفتا نماید.
البته انسان با خود دشمنی ندارد، تمام معاصی از روی جهالت و نادانی و غفلت از مبادی آن و نتایج آن از انسان صادر می شود.
اما فایده خیالی مترتّب بر آن، آن است که انسان به قدر چند دقیقه قضای شهوت نفسانی خود را در ذکر مساوی مردم و کشف عورات آنها کرده، و با بذله گویی و هرزه سرایی، که ملایم با طبیعت حیوانی یا شیطانی است، صرف وقت نموده مجلس آرایی نموده و تشفّی قلبی از محسودان نموده است.
اما آثار زشت آن، شمه ای از آن را در فصلهای سابق شنیدی. اکنون شمه ای از آن را گوش کن و عبرت گیر و در میزان مقایسه گذار. البته این تفکر و موازنه نتایج حسنه دارد. اما آثار آن در این عالم، آن است که انسان از چشم مردم می افتد و اطمینان آنها از او سلب می شود.
طباع مردم بالفطره مجبول به حبّ کمال و نیکویی و خوبی و متنفر از نقص و پستی و زشتی است، و بالجمله، فرق می گذارند بین اشخاصی که احتراز از هتک مستور و از کشف اعراض و سرایر مردم کنند، و غیر آنها.
حتی خود مغتاب نیز شخص محترز از این امور را از خود ممتاز داند، فطرة و عقلا. اگر کار را از حد گذراند و پرده ناموس اعراض مردم را درید، خداوند او را در همین عالم رسوا می کند. چنانچه در روایت اسحاق بن عمّار، که سبق ذکر یافت، مذکور است.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۷۴)
ادامه بیان علاج رذیله غیبت
و باید انسان بترسد از آن رسوایی که به دست حق تعالی واقع شود که جبران پذیر نخواهد بود. پناه می برم به خداوند از غضب حلیم.
بلکه ممکن است هتک حرمات مؤمنین و کشف عورات آنها انسان را منتهی به سوء عاقبت کند، زیرا که اگر این عمل در انسان ملکه شد، تأثیراتی در نفس دارد که یکی از آنها این است که تولید بغض و عداوت می کند نسبت به صاحبش،
و کم کم زیاد می شود. و ممکن است این بغض و عداوت باعث شود که در وقت مردن که کشف بعض حقایق بر انسان شود و معاینه بعض عوالم را کرد و پرده ملکوت برداشته شد، انسان به واسطه رؤیت مقامات آنها و اکرام و اعظام حق تعالی از آنها به حق تعالی بغض پیدا کند:
..... پس، با دشمنی حق و ملائکه او، از این عالم منتقل شده به خذلان ابدی و شقاوت دائمی رسد.
عزیزم، با بندگان خدا، که مورد رحمت و نعمت او هستند و مخلّع به خلعت اسلام و ایمان اند، دوستی پیدا کن
و محبت قلبی داشته باش.
مبادا به محبوب حق دشمنی داشته باشی که حق تعالی دشمن دشمن محبوب خود است، و تو را از ساحت رحمت خود طرد می کند.
و بندگان خاص خدا در بین بندگان مخفی هستند،
و معلوم نیست این دشمنی تو و هتک ستر و کشف عورت این مؤمن برگشت به هتک ستر خدا نکند.
مؤمنین اولیاء حق اند.
دوستی با آنها دوستی با حق است،
و دشمنی آنها دشمنی با حق است.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی( ۱۷۵)
ادامه بیان علاج رذیله غیبت
بترس از غضب حق و بر حذر باش از خصومت شفعاء روز جزا-
ویل لمن شفعاؤه خصماؤه.
«وای به حال کسی که شفاعت کنندگان او دشمنان او باشند.»
قدری تفکر کن در این نتایج دنیویه و اخرویه این معصیت،
و قدری تأمل کن در آن صورتهای موحشه مدهشه که در قبر و برزخ و قیامت به آن مبتلا می شوی،
و مراجعه کن به کتب معتبره اصحاب، رضوان الله علیهم، و اخبار مأثوره از ائمه اطهار، سلام الله علیهم، که حقیقة کمر شکن است،
پس، موازنه و مقایسه کن بین یک ربع ساعت هرزه گویی و بذله سرایی و قضای شهوت خیالی، و هزاران هزار سال گرفتاری، در صورتی که اهل نجات باشی و با ایمان از این عالم بروی،
و الا مقایسه کن آن را با خلود در جهنم و عذاب الیم همیشگی
نعوذ بالله منه.
علاوه بر این، تو اگر دشمنی نیز داری با شخصی که از او غیبت می کنی، مقتضای دشمنی نیز آن است که از او غیبت [نکنی] اگر ایمان به احادیث داری، زیرا که در حدیث وارد است که حسنات غیبت کن منتقل می شود به نامه عمل کسی که از او غیبت کرده، و سیئات این به نامه آن منتقل می شود.
پس خواستی دشمنی با او کنی، با خود دشمنی کردی. پس بدان با خداوند نمی توانی ستیزه کنی. خداوند قادر است با همین غیبت تو آن شخص را در نظر مردم عزیز و محترم کند، و تو را به واسطه همین در نظر آنها خوار و ناچیز کند، و در محضر کروبیین نیز همین معامله را کند: نامه اعمال تو را از سیّئات پر کند، پس تو را مفتضح کند، و نامه اعمال او را از حسنات پر کند، و او را معززّ و محترم کند. پس، بفهم که با چه قادر جبّاری در ستیزه هستی، و از دشمنی او بترس.
و اما عملی، به این است که تا چندی با هر زحمت شده کفّ نفس از این معصیت کرده، مهار زبان خود را در دست گرفته کاملا از خود مراقبت کنی، و با خود قرار داد کنی که چندی مرتکب این خطیئه نشوی، و از خود مراقبت و محافظت کنی و حساب خود را بکشی، امید است ان شاء الله پس از مدت کمی اصلاح شده قلع ماده آن بشود.
و کم کم کار بر تو آسان می شود، پس از چندی احساس می کنی که طبعا از آن منزجر و متنفری، پس راحتی نفس و التذاذ آن در ترک این می شود.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۷۶)
فصل در بیان آنکه ترک غیبت در موارد جایز، اولی است
بدان که علما و فقها، رضوان الله علیهم، مواردی را از حرمت غیبت استثنا فرمودند که در کلمات بعضی بالغ برده موضوع می شود. و ما در صدد شمردن آنها نیستیم، زیرا که این اوراق موضوع برای بحث فقهی نیست. آنچه لازم است در این مورد ذکر کنیم این است که انسان باید در همه موارد از مکاید نفس ایمن نباشد و با کمال دقت و احتیاط تامّ مشی کند، و در صدد عذر تراشی نباشد که یکی از موارد استثنا را به دست آورده به عیبجویی و بذله گویی سر گرم شود.
مکاید نفس بسیار دقیق است. ممکن است انسان را از راه شرع.... گول زند و وارد در مهالک کند. مثلا غیبت متجاهر به فسق گرچه جایز است. بلکه دربعض موارد که موجب ردع(انکار و نفی) او شود واجب است و از مراتب نهی از منکر به شمار می آید، ولی انسان باید ملاحظه کند که داعی نفسانی او در این غیبت آیا همین داعی شرعی الهی است، یا داعی شیطانی و محرّک نفسانی در آن مدخلیت دارد.
اگر داعی الهی دارد، از عبادات به شمار می آید، بلکه غیبت با قصد اصلاح متجاهر و عاصی از اوضح مصادیق احسان و انعام به اوست، گرچه خودش نفهمد. ولی اگر مشوب به فساد و هواهای نفسانی است، در صدد تخلیص نیت برآید و از اعراض مردم بدون قصد صحیح اعراض کند.
بلکه عادت دادن نفس را به غیبت در مورد جایز نیز مضر به حال آن است، زیرا که نفس مایل به شرور و قبایح است، ممکن است به واسطه احتراز ننمودن از آن در موارد جایز، کم کم وارد شود به مرحله دیگر که آن موارد محرّمه است.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۷۷)
ادامه...... در بیان آنکه ترک غیبت در موارد جایز، اولی است
... ورود در شبهات با آنکه جایز است ولی نیکو نیست، چون آنها حمای محرّمات است و ممکن است انسان به واسطه ورود در آنها در محرّمات نیز وارد شود.
انسان باید حتی الامکان نفس را پرهیز از این امور دهد و از چیزهایی که احتمال سرکشی نفس در آنها می رود احتراز کند.
بلی، در مواردی که غیبت واجب می شود، مثل مورد سابق و بعضی موارد دیگر که علما ذکر فرموده اند، البته باید اقدام نمود، ولی نیت را از هوای نفس و متابعت شیطان باید تخلیص نمود. ولی در موارد جواز ترک آن اولی و احسن است.
هر امر جایزی را انسان نباید مرتکب شود، و خصوصا این طور از امور که مکاید نفس و شیطان در آن خیلی کارگر است.
در روایت است که حضرت عیسی، سلام الله علیه، با حواریّین به مردار سگی گذشتند. حواریّین گفتند: چه قدر بوی این مردار بد است! حضرت عیسی، علیه السلام، فرمود: چه قدر دندانهای او سفید است!
البته مربی نوع بشر باید صاحب چنین نفس تزکیه شده ای باشد. راضی نشد از مصنوع حق تعالی ذکر سوء شود. آنها نقص او را دیدند، آن حضرت کمال آن را گوشزد آنها کرد.
شنیدم در حدیث است از حضرت عیسی، علیه السلام، که فرموده: مثل مگس که بر قاذورات می نشیند نباشید که به موارد عیوب مردم متوجه باشید.
و از حضرت رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله. روایت شده، قال:
طوبی لمن شغله عیبه عن عیوب النّاس.
«خوشا به حال کسی که عیب خودش او را از عیبهای دیگران باز دارد.»
انسان خوب است که همان طور که تفحص از عیوب مردم می کند، قدری از عیوب خود تفحص کند.
چه قدر زشت است که انسان دارای هزاران معایب از خود غفلت کند و به معایب دیگران بپردازد و آن راسربار معایب خود کند.
اگر انسان قدری در حالات و اخلاق و اعمال خود سیر کند و به اصلاح آنها بپردازد. کارهایش اصلاح می شود.
و اگر خود را خالی از عیب بداند، از کمال جهل و نادانی او است. و هیچ عیبی بالاتر از آن [نیست ] که انسان عیب خود را نفهمد و از آن غافل باشد و با آنکه مجموعه عیوب است به عیوب دیگران بپردازد.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۷۸)
فصل در بیان آنکه استماع غیبت حرام است
چنانچه غیبت حرام است، گوش کردن به آن نیز رفیق آن است در حرمت.
بلکه از بعض روایات ظاهر شود که مستمع مثل مغتاب است در همه عیوب حتی وجوب استحلال و کبیره بودن آن.
مثل النبوی، صلّی الله علیه و آله: المستمع أحد المغتابین و عن علیّ، علیه السّلام: السّامع أحد المغتابین.
«گوش کننده به غیبت نیز غیبت کن است.»
و مقصود از «سامع» نیز مستمع است.
بلکه از روایات بسیاری ظاهر می شود که ردّ غیبت واجب است.
«پیغمبر اکرم، صلّی الله علیه و آله، از غیبت و گوش کردن آن نهی فرمود. و بعد از آن فرمود: «آگاه باش که کسی که بر برادر خود منت گذارد و غیبتی را که درباره او شنید در مجلسی ردّ نماید از او، خدای تعالی از او ردّ فرماید هزار باب از شرّ در دنیا و آخرت. و اگر ردّ نکند آن را با آنکه قادر بر ردّ آن باشد، می باشد بر او مثل گناه کسی که غیبت کرده است او را هفتاد بار.»
«فرمود رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، در ضمن وصیتهایش به حضرت امیر المؤمنین، علیه السلام: «ای علی، کسی که پیش او غیبت شود برادر مسلمانش و قادر باشد بر یاری او و یاری نکند او را، رسوا کند او را خداوند در دنیا و آخرت.»
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۷۹)
ادامه....... فصل در بیان آنکه استماع غیبت حرام است
علامه علمای متأخرین، محقق جلیل و جامع فضیلت علم و عمل، شیخ انصاری، رضوان الله تعالی علیه، می فرماید:
«ظاهر این است که این ردّ غیر از نهی از غیبت است. و مراد به آن یاری کردن از غایب است به آن چیزی که مناسب غیبت است:
پس اگر عیب دنیوی باشد، به این طور یاری کند او را که عیب آن است که خدای تعالی عیب شمرده، مثل معاصی که بالاتر آن همین غیبت تو است از برادرت به چیزی که خدای تعالی غیب نکرده او را.
و اگر عیب دینی باشد، توجیه کند او را به چیزی که از معصیت خارج شود.
و اگر قابل توجیه نیست، یاری کند از او به اینکه مؤمن گاهی مبتلا می شود به معصیت، پس سزاوار چنین است که استغفار شود برای او، نه تعییر شود از او، و شاید تعییر تو او را بزرگتر باشد پیش خدای تعالی از معصیت او.»- انتهی کلامه و رفع مقامه.
و گاه می شود که مستمع علاوه بر آن که ردّ غیبت که واجب است نمی کند، مغتاب را به غیبت وادار می کند، یا به شرکت با او و همنفس شدن و عجبهای بیموقع پی در پی گفتن،
یا اگر از اهل صلاح به شمار آید، به واسطه ذکری یا استغفاری یا چیزهای دیگری که وسایل شیطانی است، مغتاب را به غیبت وادار کند.
و تواند بود که حدیث شریف که وزر او را هفتاد مرتبه مثل وزر مغتاب قرار داده بود، اشاره به چنین اشخاصی باشد. نعوذ بالله منه.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۸۰)
ادامه........ فصل در بیان آنکه استماع غیبت حرام است
تتمیم کلام شهید ثانی رحمه الله:
شیخ بزرگوار و محقق عالی مقدار، شهید سعید، رضوان الله علیه، را کلامی است که ما تتمیم می کنیم این مقام را به ترجمه آن کلام شریف.
فرماید: «از پلیدترین انواع غیبت، غیبتی است که بعض اشخاص که در صورت اهل علم و فهم هستند و اهل ریا هستند، می کنند.
زیرا که آنها مقصود خود را می فهمانند به صورت اهل صلاح و تقوی.
این ها غیبت می کنند و اظهار می کنند که ما از آن پرهیز می کنیم،
ولی نمی دانند به واسطه نادانی و جهل خود که آنها جمع بین دو زشتی نموده اند، یکی ریا و یکی غیبت.
و مثل این است کسی که ذکر شود پیش او انسانی، بگوید:
الحمد لله که ما مبتلا به حبّ ریاست نیستیم.
یا مثلا مبتلا به حبّ دنیا نیستیم.
یا ما صفت کذایی را نداریم.
یا بگوید نعوذ بالله از کمی حیا، یا از بی توفیقی.
یا بگوید خداوند ما را حفظ کند از فلان عمل مثلا.
بلکه گاهی مجرد حمد خدا غیبت است، اگر از آن عیبت کسی فهمیده شود، منتها این غیبتی است که در صورت اهل صلاح واقع شده.
این شخص خواسته که عیب کند غیر را به قسمی از کلام که مشتمل بر غیبت و ریاست، و دعوای خلاصی از عیب و مبرا بودن از آن است با آنکه واقع است در آن،
بلکه بزرگتر از آن. و از طرق غیبت آن است که گاهی پیش از آنکه بخواهد غیبت کسی را کند، از او مدحی می کند و مثلا می گوید:
فلانی چه حالات خوبی دارد! در عبادات کوتاهی نمی کند، ولی به واسطه کم صبری، که همه ماها به آن مبتلا هستیم، سستی در عبادات برای او پیدا شده.
خود را مذمت می کند و مقصودش مذمت از اوست!
و از خود می خواهد مدح کند به تشبیه کردن خود را به اهل صلاح در مذمت کردن از خود.
این شخص جمع کرده بین سه فاحشه غیبت و ریا و تزکیه نفس.
و گمان می کند که از صالحین است و از غیبت تعفف می کند!
این چنین شیطان بازی می کند با اهل جهل و نادانی در صورتی که اشتغال به علم و عمل پیدا کردند بدون آنکه طریقه را محکم کنند. پس، شیطان تعقیب کند آنها را و به مکاید خود حبط کند عمل آنها را و به آنها بخندد.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۸۱)
ادامه........ فصل در بیان آنکه استماع غیبت حرام است
و از این قبیل است آنکه اگر در مجلسی غیبتی شود و بعضی حاضرین نشنوند و یکی از آنها بخواهد غافلین را متوجه کند به غیبت، بگوید: سبحان الله چه چیز عجیبی است!
این شخص ذکر خدا کند و آن را وسیله تحقق باطل و خبث خود قرار دهد، مع الوصف به حق تعالی در این ذکر منت گذارد. این نیست جز از جهل و غرور.
و از این قبیل است آنکه بگوید فلان شخص برای او فلان اتفاق افتاد یا مبتلا به فلان چیز شد، بلکه بگوید برای رفیق ما یا دوست ما چنین ابتلایی پیش آمد کرد، خداوند ما و او را بیامرزد.
این شخص اظهار دعا و تالم و دوستی و رفاقت می کند و غیبت خود را با این امور انجام می دهد. و خداوند از خبث باطن و فساد نیت او مطلع است.
و او به واسطه جهل خود نمی داند که غضب حق نسبت به او بیشتر است از جهّال که متجاهر به غیبت هستند.
و از اقسام خفیه غیبت، گوش کردن به آن است از روی تعجب، زیرا که او اظهار تعجب می کند که نشاط مغتاب زیاده گردد در غیبت و او را وادار به غیبت می کند به تعجب.
مثلا می گوید: من تعجب می کنم از این حرف! من تا کنون نمی دانستم آن را! من از فلانی این کار را نمی دانستم! می خواهد تصدیق کند با این کلمات مغتاب را و از او طلب زیادت کند با لطایف، با آنکه تصدیق غیبت نیز غیبت است و گوش کردن به آن، بلکه سکوت کردن در وقت شنیدن آن، غیبت است.»- انتهی ترجمة کلامه ، رفع مقامه.
و گاه شود که عناوین دیگر بر غیبت نیز افزوده شود و بر فساد و قبح و عقاب آن افزوده گردد، مثل آنکه شخص مغتاب در پیش روی آن کس که غیبت او را کند اظهار دوستی کند و مدح و منقبت از او کند. و این از مراتب نفاق و دورویی و دو زبانی است که در اخبار از آن مذمت بلیغ شده است.
ففی الکافی الشّریف بإسناده عن أبی عبد الله، علیه السّلام، قال: من لقی المسلمین بوجهین و لسانین جاء یوم القیامة و له لسانان من نار.
فرماید:
«کسی که ملاقات کند مسلمانان را با دو رو و با دو زبان، بیاید در روز قیامت و حال آنکه از برای او دو زبان است از آتش.» این است صورت این عمل قبیح و نتیجه این نفاق در عالم آخرت.
پناه می برم به خدای تعالی از شرّ زبان و نفس امّاره خود.
و الحمد لله أوّلا و آخرا.
پایان شرح حدیث ۱۹
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۸۲)
حدیث ۲۰ اخلاص
الحدیث العشرون
عن أبی عبد الله، علیه السّلام، فی قول الله تعالی: «لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُم أَحْسَنُ عَمَلًا.» قال: لیس یعنی أکثرکم عملا، و لکن أصوبکم عملا. و إنّما الإصابة خشیة الله و النّیّة الصادقة و الخشیة. ثمّ قال: الإبقاء علی العمل حتّی یخلص أشدّ من العمل. و العمل الخالص، الّذی لا ترید أن یحمدک علیه أحد إلّا الله تعالی، و النّیّة أفضل من العمل. ألا، و إنّ النّیّة هی العمل. ثمّ تلا قوله عزّ و جلّ: «قل کلّ یعمل علی شاکلته یعنی علی نیّته.»
ترجمه:
«سفیان از حضرت صادق، علیه السّلام، نقل کند در تفسیر فرموده خدای تعالی لیبلوکم أیّکم أحسن عملا. (تا امتحان کند شما را، کدامیک نیکوترید از حیث عملها.) فرمود: «قصد نکرده بیشتر شما را از حیث عمل، و لیکن درست تر شما را از حیث عمل. و جز این نیست که این درستی ترس از خدا و نیت راست است با ترس.» پس از آن گفت: «مراعات کردن عمل را تا خالص شود سخت تر از عمل است. و عمل خالص [آن است ] که نخواهی که ثنا کند تو را بر آن کس مگر خدای تعالی، و نیّت برتر از عمل است. آگاه باش، همانا نیت عمل است.» پس از آن تلاوت کرد قول خدای عزّ و جلّ را: قُلْ کُلُّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِه. (بگو هر کسی عمل می کند بر شکل خود) یعنی بر نیت خود.»
لیبلوکم اشاره است به قول خدای تعالی:
تَبارَکَ الَّذی بِیَدِهِ المُلْکُ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ. الَّذی خَلَقَ الموتَ وَ الْحَیوةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا.
یعنی:
«فرخنده است آنکه به دست اوست ملک و سلطنت. و او بر هر چیز تواناست. آن کس که آفرید مردن و زندگانی را تا امتحان کند شما را کدامیک نیکوترید در عمل.»
«موت» عبارت است از انتقال از نشئه ظاهره ملکیه به نشئه باطنه ملکوتیه. یا آنکه موت عبارت است از حیات ثانوی ملکوتی بعد از حیات اولی ملکی.
شرح این حدیث شریف را از شماره بعد بخوانید.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۸۳)
فصل در بیان آنکه «خشیت» و «نیت صادقانه» موجب صواب عمل است:
بدان که در این حدیث شریف صواب و نیکویی عمل را مبتنی بر دو اصل شریف قرار داده است، و میزان در کمال و تمامیت آن را این دو اصل قرار داده:
یکی خوف و خشیت از حق تعالی،
و دیگر نیت صادقه و اراده خالصه.
و بر ذمّه ماست که ارتباط این دو اصل را با کمال عمل و صواب و درستی آن بیان نماییم.
پس، گوییم که خوف و ترس از حق تعالی موجب تقوای نفوس و پرهیزگاری آنها است، و آن باعث شود که قبول آثار اعمال را بیشتر نماید. و تفصیل این اجمال آن است که ما پیش از این در شرح بعضی از احادیث سالفه ذکر کردیم که:
هر یک از اعمال حسنه یا سیّئه را در نفس تأثیری است، پس اگر آن عمل از سنخ عبادات و مناسک باشد، تأثیرش آن است که قوای طبیعیه را خاضع قوای عقلیه کند و جنبه ملکوت نفس را بر ملک قاهر نماید و طبیعت را منقاد روحانیت نماید تا برسد به آن مقام که جذبات روحیه دست دهد و به مقصود اصلی رسد.
و هر عملی که این تأثیر را بیشتر کند و این خدمت را بهتر انجام دهد، آن عمل مصابتر و مقصود اصلی بر آن بهتر مترتب است، و هر چیزی که دخیل در این تأثیر باشد، مکفّل اصابه عمل است. و غالبا افضلیت اعمال را میزان همین است. و توان حدیث معروف أفضل الأعمال أحمزها را نیز به همین نکته منطبق نمود.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۸۴)
ادامه بیان آنکه «خشیت» و «نیت صادقانه» موجب صواب عمل است:
پس از معلوم شدن این مقدمه، باید دانست که تقوا نفوس را صاف و پاک کند از کدورات و آلایش، و البته اگر صفحه نفوس از حجب معاصی و کدورات آنها صافی باشد، اعمال حسنه در آن مؤثرتر و اصابه به غرض بهتر نماید......
پس، خشیت از حق را، که مؤثر تامّ در تقوای نفوس است، یکی از عوامل بزرگ اصلاح نفوس و دخیل در اصابه اعمال و حسن و کمال آنها باید شمرد، زیرا که تقوا علاوه بر آنکه خود یکی از مصلحات نفس است، مؤثر در تأثیر اعمال قلبیه و قالبیه انسان و موجب قبولی آنها نیز هست،
چنانچه خدای تعالی فرماید:
إنَّما یَتَقَبَّلُ الله مِنَ المُتَّقینَ
«خداوند از پرهیزگاران قبول می کند و بس.»
و دوم عامل بزرگ در اصابه و کمال اعمال، که فی الحقیقه به منزله قوه فاعله است، (چنانچه خشیت و تقوای حاصل از آن به منزله شرایط تأثیر [است ] و در حقیقت تصفیه قابل نمایند و رفع مانع کنند) نیت صادقه و اراده خالصه است که کمال و نقص و صحت و فساد عبادات کاملا تابع آن است،
و هر قدر عبادات از تشریک و شوب نیات خالصتر باشند کاملترند. و هیچ چیز در عبادات به اهمیت نیت و تخلیص آن نیست، زیرا که نسبت نیات به عبادات، نسبت ارواح به ابدان و نفوس به اجساد است
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۸۵)
ادامه بیان آنکه «خشیت» و «نیت صادقانه» موجب صواب عمل است:
......کسی که نماز شب بخواند برای وسعت روزی، یا صدقه دهد برای رفع بلیّات، یا زکات دهد برای تنمیه مال، یعنی این ها را برای حق تعالی بکند و از عنایت او این امور را بخواهد، این عبادات گرچه صحیح و مجزی و با اتیان به اجزا و شرایط شرعیه این آثار نیز بر او مترتب شود، لکن این عبادت حق تعالی نیست، و دارای نیت صادقه و اراده خالصانه نخواهد بود، بلکه این عبادت برای تعمیر دنیا و رسیدن به مطلوبات نفسانیه دنیویه است، پس عمل او مصاب نیست.
چنانچه اگر عبادات برای ترس از جهنم و شوق بهشت باشد، نیز خالص برای حق نیست و نیت صادقانه در آن ندارد. بلکه توان گفت که این عبادات خالص برای حق شیطان و نفس است، و انسان دارای این نحو عبادات، رضای حق را به هیچ وجه داخل در آنها نکرده تا تشریک باشد، بلکه فقط بت بزرگ را پرستیده- «مادر بتها بت نفس شماست.»
این گونه از عبادات را حق تعالی به واسطه ضعف ما و رحمت واسعه خود به یک مرتبه قبول فرموده، یعنی، آثاری بر آنها مترتب فرموده و عنایاتی در مقابل آنها قرار داده که اگر انسان به شرایط ظاهریه و اقبال قلب و حضور آن و شرایط قبول آنها قیام کند، تمام آن آثار بر آنها مترتب شود و تمام وعده ها انجاز گردد.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۸۶)
ادامه بیان آنکه «خشیت» و «نیت صادقانه» موجب صواب عمل است:
این ها حال عبادات عبید و اجراء(اجیر شدگان)
و اما عبادات احرار که برای حب حق تعالی و یافتن آن ذات مقدس را اهل عبادت واقع می شود، و خوف از جهنم و شوق بهشت محرّک آنها در آن نیست، اوّل مقام اولیا و احرار است. و از برای آنها مقامات و معارج دیگر است که به بیان نیاید و از حوصله خارج است.
مادامی که نفس توجه به عبادت و عابد و معبود دارد، خالص نیست، باید دل خالی از اغیار گردد و در آن غیر حق راهی نداشته باشد تا خالص باشد. چنانچه در حدیث شریف کافی وارد است:
قال: سألته عن قول الله عزّ و جلّ: «إلّا من أتی الله بقلب سلیم.» قال:
القلب السّلیم الّذی یلقی ربّه و لیس فیه أحد سواه. قال: و کلّ قلب فیه شرک أو شکّ فهو ساقط. و إنّما أراد بالزّهد فی الدّنیا لتفرغ قلوبهم لآخرة.
یعنی:
سؤال کردم از حضرت صادق، علیه السلام، از فرموده خدای عزّ و جلّ که در وصف روز قیامت می فرماید:
یوم لا ینفع مال و لا بنون. إلّا من أتی الله بقلب سلیم
(روزی که نفع نمی دهد مال و نه اولاد، مگر کسی که بیاید با قلب سالم)
فرمود: «قلب سلیم آن است که ملاقات می کند پروردگار خود را و حال آنکه نیست در آن احدی سوای او.»
فرمود: «و هر قلبی که در آن شرک یا تردید باشد، ساقط است آن. و جز آن نیست که اراده فرموده خدا زهد را در دنیا تا فارغ شود دلهای آنها برای آخرت.»
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۸۷)
ادامه بیان آنکه «خشیت» و «نیت صادقانه» موجب صواب عمل است:
البته قلوبی که در آن غیر حق راه داشته باشد و دستخوش شرک و شک باشد، چه شرک جلی و چه شرک خفی، از درجه اعتبار در محضر قدس پروردگار ساقط است.
و از شرک خفی است اعتماد بر اسباب و رکون بر غیر حق. حتی در روایت وارد است که تحویل انگشتری برای یاد ماندن مطلبی در خاطر از شرک خفی است و راه داشتن غیر حق در دل از شرک خفی به شمار می رود.
و اخلاص نیت اخراج غیر حق است از منزلگاه آن ذات مقدس. چنانچه برای شکّ نیز مراتبی است که بعض از آن را شک جلی و بعضی را شک خفی باید دانست که از ضعف یقین و نقصان ایمان حاصل شود.
مطلق اعتماد بر غیر حق و توجه به مخلوق از ضعف یقین و سستی ایمان است، چنانچه تزلزل در امور نیز از آن است.
و مرتبه اخفای شک، حالت تلوین و عدم تمکین در توحید است. پس، توحید حقیقی اسقاط اضافات و تعینات و کثرات است، حتی کثرات اسمائی و صفاتی، و تمکین در آن خلوص از شک است. و «قلب سلیم» قلب خالی از مطلق شرک و شک است.
و در این حدیث شریف که می فرماید: «و إنّما أراد بالزّهد ... اشاره به آن است که غایت زهد در دنیا [آن است که ] کم کم قلب از آن منصرف شود و متنفر گردد، و توجه به مقصود اصلی و مطلوب واقعی پیدا کند.
@nyaz_ir