برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۸۷)
ادامه بیان آنکه «خشیت» و «نیت صادقانه» موجب صواب عمل است:
البته قلوبی که در آن غیر حق راه داشته باشد و دستخوش شرک و شک باشد، چه شرک جلی و چه شرک خفی، از درجه اعتبار در محضر قدس پروردگار ساقط است.
و از شرک خفی است اعتماد بر اسباب و رکون بر غیر حق. حتی در روایت وارد است که تحویل انگشتری برای یاد ماندن مطلبی در خاطر از شرک خفی است و راه داشتن غیر حق در دل از شرک خفی به شمار می رود.
و اخلاص نیت اخراج غیر حق است از منزلگاه آن ذات مقدس. چنانچه برای شکّ نیز مراتبی است که بعض از آن را شک جلی و بعضی را شک خفی باید دانست که از ضعف یقین و نقصان ایمان حاصل شود.
مطلق اعتماد بر غیر حق و توجه به مخلوق از ضعف یقین و سستی ایمان است، چنانچه تزلزل در امور نیز از آن است.
و مرتبه اخفای شک، حالت تلوین و عدم تمکین در توحید است. پس، توحید حقیقی اسقاط اضافات و تعینات و کثرات است، حتی کثرات اسمائی و صفاتی، و تمکین در آن خلوص از شک است. و «قلب سلیم» قلب خالی از مطلق شرک و شک است.
و در این حدیث شریف که می فرماید: «و إنّما أراد بالزّهد ... اشاره به آن است که غایت زهد در دنیا [آن است که ] کم کم قلب از آن منصرف شود و متنفر گردد، و توجه به مقصود اصلی و مطلوب واقعی پیدا کند.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۸۸)
اخلاص
فصل در تعریف اخلاص
بدان که از برای «اخلاص» تعریفهایی کردند که ما ذکر بعضی از آنها را که پیش اصحاب سلوک و معارف متداول [است ] می کنیم به طریق اجمال.
جناب عارف حکیم سالک، خواجه عبد الله انصاری، قدّس سرّه، فرماید:
الإخلاص تصفیة العمل من کلّ شوب «اخلاص صافی نمودن عمل است از هر خلطی.»
و این اعم است از آن که شوب به رضای خود داشته باشد، یا شوب به رضای مخلوقات دیگری.
و از شیخ اجل بهائی منقول است که اصحاب قلوب از برای آن تعریفاتی کرده اند:
قیل: تنزیه العمل أن یکون لغیر الله فیه نصیب.
یعنی:
«گفته شده است که آن پاکیزه نمودن عمل است از اینکه از برای غیر خدا در آن نصیبی باشد.»
و این نیز قریب به تعریف سابق است.
و قیل: أن لا یرید عامله علیه عوضا فی الدّارین.
و «گفته شده که آن این است که اراده نکند عامل آن عوضی برای آن در دو دنیا.»
و از صاحب غرائب البیان نقل شده است که «مخلصان آنها هستند که عبادات خدا کنند به طوری که نبینند خود را در عبودیت او و نه عالم و اهل آن را، و تجاوز نکنند از حدّ عبودیت در مشاهده ربوبیت.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۸۹)
فصل در بیان اخلاص بعد از عمل است
بدان که آنچه در حدیث شریف است که:
الإبقاء علی العمل حتّی یخلص أشدّ من العمل»
تحریص بر آن است که انسان از اعمالی که می کند باید مراعات و مواظبت نماید، چه در حین اتیان آن و چه بعد از آن. زیرا که گاه شود که انسان در حال اتیان عمل آن را بی عیب و نقص تحویل دهد و خالی از ریا و عجب و غیر آن باشد، ولی بعد از عمل به واسطه ذکر آن به ریا مبتلا شود.
چنانچه در حدیث شریف کافی وارد است:
عن أبی جعفر، علیه السّلام، أنّه قال: الإبقاء علی العمل أشدّ من العمل.
قال: و ما الإبقاء علی العمل؟ قال: یصل الرّجل بصلة و ینفق نفقة لله وحده لا شریک له، فکتب له سرّا، ثمّ یذکرها فتمحی، فتکتب له علانیة، ثمّ یذکرها فتمحی، فتکتب له ریاء.
«از حضرت باقر العلوم، علیه الصلاة و السلام، روایت شده که فرمود:
«مراعات عمل سخت تر است از عمل.»
راوی گفت: «مراعات عمل چیست؟»
فرمود: «مرد صله می کند یا انفاقی می نماید برای خدای واحد بی شریک (یعنی ریا در عمل نمی کند.)، پس نوشته شود آن عمل برای او پنهانی و ثواب پنهانی به او دهند،
پس از آن ذکر می کند آن عمل را، پس محو شود آن و نوشته شود برای او آشکارا. (یعنی ثواب عبادت آشکارا به او دهند.)
پس از آن ذکر کند آن را، پس محو شود آن و نوشته شود برای او ریا.»
انسان تا آخر عمرش هیچ گاه از شرّ شیطان و نفس مأمون نیست. گمان نکند که عملی را که به جا آورد برای خدا و رضای مخلوق را در آن داخل نکرد، دیگر از شرّ نفس خبیث در آن محفوظ ماند، اگر مواظبت و مراقبت از آن ننماید، ممکن است نفس او را وادار کند به اظهار آن.
و گاه شود که اظهار آن را به کنایه و اشاره نماید. مثلا نماز شب خود را بخواهد به چشم مردم بکشد، با حقه و سالوس از هوای خوب یا بد سحر و مناجات یا اذان مردم ذکری کند، و با مکاید خفیه نفس عمل خود را ضایع و از درجه اعتبار ساقط کند.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی(۱۹۰)
ادامه........... فصل در بیان اخلاص بعد از عمل است
انسان باید مثل طبیب و پرستار مهربان از حال خود مواظبت نماید، و مهار نفس سرکش را از دست ندهد که به مجرد غفلت مهار را بگسلاند و انسان را به خاک مذلت و هلاکت کشاند، و در هر حال به خدای تعالی پناه برد از شرّ شیطان و نفس امّاره.
إنّ النفس لأمّارة بالسّوء إلّا ما رحم ربّی
و بباید دانست که تخلیص نیت از تمام مراتب شرک و ریا و غیر آن، و مراقبت و ابقاء بر آن، از امور بسیار مشکل و مهم است، بلکه بعض مراتب آن جز برای خلّص اولیاء الله میسر و میسور نیست.......
کسی که دارای حب جاه و ریاست است و این حب ملکه نفسانیّه و شاکله روح او شده است، غایت آمال او رسیدن به آن مطلوب است، و افعال صادره از او تابع آن غایت است و داعی و محرک او همان مطلوب نفسانی است و اعمال او برای وصول به آن مطلوب از او صادر گردد.
مادامی که این حب در قلب اوست، عمل او خالص نتواند شد. و کسی که حب نفس و خود خواهی ملکه و شاکله نفس اوست، غایت مقصد و نهایت مطلوب او رسیدن به ملایمات نفسانیه است و محرک و داعی او در اعمال همین غایت است، چه اعمال او برای وصول به مطلوبات دنیویه باشد، یا مطلوبات اخرویه از قبیل حور و قصور و جنّات و نعم آن نشئه. بلکه مادامی که انانیت و خودخواهی و خود بینی در کار است، اگر برای تحصیل معارف و کمالات روحیه نیز اقدامی کند یا قدمی زند، برای خود و نفسانیت خویش است، و آن نیز خود خواهی است نه خدا خواهی.
و معلوم است خود خواهی و خدا خواهی با هم جمع نشود. بلکه اگر خدا را خواهد، برای خود خواهد و غایت مقصد و نهایت مطلوب خود و نفسانیت است.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی (۱۹۱)
ادامه........... فصل در بیان اخلاص بعد از عمل است
پس، معلوم شد که تخلیص نیت از مطلق شرک کار بسیار بزرگی است که از هر کس نیاید، و کمال و نقص اعمال تابع کمال و نقص نیّات است، زیرا که نیّت صورت فعلیه و جنبه ملکوتیه عمل است، و در حدیث شریف اشاره به همین مطالب می نماید آنجا که فرماید:
و النّیّة أفضل من العمل.
ألا، و إنّ النّیّة هی العمل.
«نیت از عمل افضل است، بلکه نیت تمام حقیقت عمل است.»
و این مبنی بر مبالغه نیست،....، بلکه مبنی بر حقیقت است، زیرا نیت، صورت کامله عمل و فصل محصّل او است، و صحت و فساد و کمال و نقص اعمال به آن است.
چنانچه عمل واحد به واسطه نیت گاهی تعظیم و گاهی توهین است، و گاهی تامّ و گاهی ناقص است، و گاهی از سنخ ملکوت اعلی و صورت بهیّه جمیله دارد، و گاهی از ملکوت اسفل و صورت موحشه مدهشه دارد.
ظاهر نماز علی بن أبی طالب، علیه السلام و نماز فلان منافق در اجزاء و شرایط [و] صورت ظاهری عمل هیچ تفاوتی ندارد، لیکن آن یک با آن عمل معراج إلی الله کند و صورتش ملکوت اعلی است، و دیگری با آن عمل به جهنم سقوط کند و صورتش ملکوت اسفل است و از شدت ظلمت شبیه ندارد.
به واسطه چند قرص نان جوین که خانواده عصمت(ع) در راه خدا می دهند، چندین آیه خدای تعالی در مدح آنها فرو می فرستد.
جاهل گمان می کند دو سه روز گرسنگی و غذای خود را به فقرا دادن امر مهمی است. با این که صورت این قبیل اعمال از هر کس می شود صادر شود و چیز مهمی نیست، اهمیت آن به واسطه قصد خالص و نیت صادقانه است.
روح عمل قوی و لطیف و از قلب سلیم صافی صادر است که دارای این قدر اهمیت است. صورت ظاهر نبی اکرم، صلّی الله علیه و آله، و سایر مردم فرقی نداشت، و لهذا بعضی از اعراب غریب که به حضور مبارکش می رسیدند و آن حضرت با جمعی نشسته بودند، می پرسیدند: کدام یک پیغمبر هستید؟
آنچه پیغمبر (ص) را از غیر ممتاز می کند، روح بزرگ قوی لطیف آن سرور است، نه جسم مبارک و بدن شریفش......
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی (۱۹۲)
ادامه........... فصل در بیان اخلاص بعد از عمل است.
پس، تمام حقیقت اعمال همان صور اعمال و جنبه ملکوتیه آنها است که نیت است. و از این بیان معلوم شد که حضرت صادق، علیه السلام، در این حدیث شریف اوّل نظر به صور اعمال و مواد آنها فرموده، و فرموده است جزء صوری افضل از جزء مادی و نیت افضل از عمل است،
چنانچه گوییم روح افضل از بدن است. و لازم نیاید که عمل بی نیت صحیح باشد، و بدن بی روح بدن باشد، بلکه به تعلق نیت به عمل و روح به بدن آن یک عمل و این یک بدن گردد.
و این معجون مختلط از نیت و عمل و روح و بدن، جزء صوری ملکوتی هر یک افضل از جزء مادی ملکی آن است.
و این معنی حدیث مشهور است: نیّة المؤمن خیر من عمله
و در ثانی آن حضرت نظر فرموده به فنای عمل در نیت و ملک در ملکوت و مظهر در ظاهر، و فرموده است:
ألا، و إنّ النّیّة هی العمل.
عمل همان نیت است، و غیر نیت چیزی در کار نیست. و تمام اعمال در نیات فانی هستند و از خود استقلالی ندارند.
پس از آن، استشهاد فرمود به قول خدای تعالی:
قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ .
هر کس بر شاکله خود عمل می نماید، و اعمال تابع شاکله نفس است.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی (۱۹۳)
ادامه........... فصل در بیان اخلاص بعد از عمل است.
قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ .
هر کس بر شاکله خود عمل می نماید، و اعمال تابع شاکله نفس است.
.... شاکله نیّت است. و از اینجا ظاهر شود که طریق تخلیص اعمال از جمیع مراتب شرک و ریا و غیر آن، منحصر به اصلاح نفس و ملکات آن است، که آن سرچشمه تمام اصلاحات و منشأ جمیع مدارج و کمالات است.
چنانچه اگر انسان حبّ دنیا را به ریاضات علمی و عملی از قلب خارج کند، غایت مقصد او دنیا نخواهد بود، و اعمال او از شرک اعظم، که جلب انظار اهل دنیا و حصول موقعیت در نظر آنهاست، خالص شود و جلوت و خلوت و سرّ و علن او مساوی شود.
و اگر با ریاضات نفسانیه بتواند حبّ نفس را از دل بیرون کند، به هر مقداری که دل از خودخواهی خالی شد خدا خواه شود و اعمال او از شرک خفی نیز خالص شود. و مادامی که حب نفس در دل است و انسان در بیت مظلم نفس است، مسافر إلی الله نیست، بلکه از مخلّدین إلی الارض است.
و اوّل قدم سفر إلی الله ترک حبّ نفس است و قدم بر انانیت و فرق خود گذاشتن است. و میزان در سفر همین است.
و بعضی گویند یکی از معانی آیه شریفه
وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِه مُهاجِراً إلَی الله وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی الله.
این است که کسی که خارج شد از بیت نفس و هجرت به سوی حق کرد به سفر معنوی، پس از آن او را فنای تامّ ادراک کرد، اجر او بر خدای تعالی است.
و معلوم است برای چنین مسافری جز مشاهده ذات مقدس و وصول به فناء حضرتش اجرای لایق نیست، چنانچه از زبان آنها گفته شده:
«در ضمیر ما نمی گنجد به غیر دوست، کس
هر دو عالم را به دشمن ده که ما را دوست بس»
و السّلام
پایان شرح حدیث ۲۰
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی (۱۹۴)
حدیث ۲۱ شکر
الحدیث الحادی و العشرون
بالسّند المتّصل إلی حجّة الفرقة و إمامهم، محمّد بن یعقوب الکلینیّ، کرّم الله وجهه، عن حمید بن زیاد، عن الحسن بن محمّد بن سماعة، عن وهیب بن حفص، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر، علیه السلام، قال: کان رسول الله، صلّی الله علیه و آله، عند عائشة لیلتها، فقالت: یا رسول الله لم تتعب نفسک و قد غفر الله لک ما تقدّم من ذنبک و ما تأخّر؟ فقال: یا عائشة، أ لا أکون عبدا شکورا؟
قال: و کان رسول الله، صلّی الله علیه و آله، یقوم علی أطراف أصابع رجلیه، فأنزل الله سبحانه و تعالی: «طه . ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشقی.»
ترجمه:
«از ابی بصیر نقل شده که فرمود حضرت باقر، علیه السلام:
بود رسول خدا، صلّی الله علیه و آله، پیش عایشه در شب او، پس گفت: «ای رسول خدا چرا به زحمت می اندازی جان خود را و حال آنکه آمرزیده است خداوند برای تو آنچه پیش بوده است از گناه تو و آنچه پس از این آید؟» فرمود: «ای عایشه آیا نباشم بنده سپاسگزار! فرمود حضرت باقر، علیه السلام، و بود رسول خدا، صلّی الله علیه و آله، که می ایستاد بر سر انگشت های دو پای خود، پس فرو فرستاد خدا سبحانه و تعالی: طه . ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرآنَ لِتَشْقی.» (یعنی محمد- یا ای طالب حق هادی- ما فرو نفرستادیم بر تو قرآن را تا به مشقت افتی.)
قد غفر الله لک اشاره است به قول خدای تعالی در سوره «فتح»:
إنّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبینا. لِیَغْفِرَ لک الله ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ
«ما گشودیم برای تو گشودنی آشکارا، تا بیامرزد برای تو آنچه پیشی گرفته از گناه تو و آنچه پس از این آید.»
بدان که علما، رضوان الله علیهم، توجیهاتی در آیه شریفه فرموده اند که منافات نداشته باشد با عصمت نبی مکرّم. و ما به ذکر بعضی از آنها که مرحوم علامه مجلسی، رحمه الله تعالی، نقل فرمودند می پردازیم، و پس از آن آنچه اهل معرفت به حسب مسلک خود بیان کردند مجملا بیان می نماییم.
ان شاالله شرح این حدیث شریف را از شماره آینده آغاز خواهیم کرد.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی (۱۹۵)
قد غفر الله لک اشاره است به قول خدای تعالی در سوره «فتح»:
إنّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبینا. لِیَغْفِرَ لک الله ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ
«ما گشودیم برای تو گشودنی آشکارا، تا بیامرزد برای تو آنچه پیشی گرفته از گناه تو و آنچه پس از این آید.»
مرحوم مجلسی فرموده از برای شیعه در تأویل این آیه اقوالی است: یکی آنکه مقصود از گناه، گناه امّت است که به شفاعت حضرت آمرزیده شود.
و نسبت گناهان امّت به آن حضرت برای اتصالی است که بین آن حضرت و امت است.
و مؤید این احتمال است آنچه روایت کرده مفضّل بن عمر از حضرت صادق، علیه السلام:
قال: سأله رجل عن هذه الآیة، فقال: و الله، ما کان له ذنب و لکنّ الله سبحانه ضمن له أن یغفر ذنوب شیعة علیّ ما تقدّم من ذنبهم و ما تأخّر و روی عمر بن یزید عنه، علیه السلام، قال: ما کان له ذنب، و لا همّ بذنب، و لکنّ الله حمّله ذنوب شیعته ثمّ غفرها له.
فرمود:
«نبود از برای او گناهی، و نه اراده گناهی کرد، و لیکن خدای تعالی ذنوب شیعه او را بر او تحمیل کرد، پس از آن آمرزید آن را برای او.»
نویسنده گوید از برای این توجیه در مشرب عرفان وجه وجیهی است که اشاره به آن [به] طریق اجمال خالی از فایده نیست........
فرماید: سبّحنا فسبّحت الملائکةقدّسنافقدّست الملائکه
و فرماید: لولانا ما عرف الله
و فرماید: لولاک لما خلقت الأفلاک
و فرماید: نحن وجه الله.
و در حدیثی است که رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، به منزله ساقه شجر است، و ائمه هدی، علیهم السلام، به منزله شاخه های آن، و شیعیان به منزله برگ آن درخت هستند.
پس زینت شجره طیبه ولایت به مظاهر است، و هر یک از مظاهر که نقصانی یابد، در شجره طیبه نقصانی واقع گردد.
پس، ذنوب جمیع موجودات ذنوب ولیّ مطلق است، و حق تعالی به رحمت تامه خود و به غفران شامل خود رحمت بر نبی اکرم، صلّی الله علیه و آله، فرموده می فرماید آنچه گناه است از پیشینیان و آنچه پس از این گناهی واقع شود، در تحت مغفرت تامه واقع گردد، و به شفاعت تو تمام دایره تحقق به سعادت کامله خود رسند،
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی (۱۹۶)
قد غفر الله لک اشاره است به قول خدای تعالی در سوره «فتح»:
إنّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبینا. لِیَغْفِرَ لک الله ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ
«ما گشودیم برای تو گشودنی آشکارا، تا بیامرزد برای تو آنچه پیشی گرفته از گناه تو و آنچه پس از این آید.»
و آخر من یشفع أرحم الرّاحمین.
و بر این مسلک آیه شریفه در عداد آن آیه است که می فرماید:
وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضی
که فرمودند: أرجی آیة فی القرآن
و بنابراین مسلک، ذنوب متقدمه ممکن است ذنوب امم سالفه باشد، زیرا که جمیع امم امت این ذات مقدس اند، و جمیع دعوت انبیا دعوت به شریعت ختمیه و مظاهر ولیّ مطلق هستند، و «آدم و من دونه» از اوراق شجره ولایت هستند.
توجیه دوم آن است که سیّد مرتضی، رضی الله عنه، ذکر فرمودند که «ذنب» مصدر است، و جایز است اضافه آن به فاعل و به مفعول، و در اینجا اضافه به مفعول شده و مراد آنست که آنچه گذشته است از گناه کردن آنها تو را در منع نمودن آنها تو را از مکه و جلوگیری نمودن از مسجد الحرام.
سوم آنکه معنی چنین است که اگر گناهی برای تو باشد در قدیم یا پس از این، هر آینه آمرزیدیم.
چهارم آنکه مراد به گناه ترک مستحب باشد، زیرا که واجبات از آن حضرت ترک نشده. و جایز است که به واسطه علوّ قدر و رفعت مقام آن حضرت آنچه از دیگران گناه نیست نسبت به آن حضرت گناه شمرده شود.
پنجم آنکه این آیه برای تعظیم آن حضرت وارد است و در مقام حسن خطاب است، چنانچه گویی مثلا: غفر الله لک.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی (۱۹۷)
فصل در حقیقت شکر است
بدان که «شکر» عبارت است از قدردانی نعمت منعم.
و آثار این قدردانی در قلب به طوری بروز کند، و در زبان به طوری، و در افعال و اعمال قالبیه به طوری.
اما در قلب، آثارش از قبیل خضوع و خشوع و محبت و خشیت و امثال آن است.
و در زبان، ثنا و مدح و حمد.
و در جوارح، اطاعت و استعمال جوارح در رضای منعم، و امثال این است.
و شکر بر سه قسم است:
شکر قلب، و آن تصور نعمت است.
و شکر به زبان، و آن ثنای بر منعم است.
و شکر به سایر اعضا، و آن مکافات نعمت است به قدر استحقاق آن.»
و عارف محقق، خواجه انصاری فرماید:
«شکر اسمی است برای معرفت نعمت، زیرا که آن طریق معرفت منعم است.»
و شارح محقق گوید:
«تصور نعمت از منعم و معرفت اینکه آن نعمت اوست عین شکر است. چنانچه از حضرت داود، علیه السلام، روایت شده که گفت:
«ای پروردگار، چگونه شکر تو کنم با آنکه شکر نعمت دیگری است و شکری خواهد!»
خدای تعالی وحی فرمود به سوی او: «ای داود، وقتی که دانستی که هر نعمتی که به تو متوجه است از من است شکر مرا کردی.»
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی (۱۹۸)
فصل در حقیقت شکر است
نویسنده گوید که آنچه را که این محققین ذکر فرمودند مبنی بر مسامحه است. و الا شکر عبارت از،...... یک حالت نفسانیه... که آن حالت خود اثر معرفت منعم و نعمت و اینکه آن نعمت از منعم است می باشد،
و ثمره این حالت اعمال قلبیه و قالبیه است. چنانچه بعضی محققین قریب به این معنی فرمودند گر چه آن فرموده نیز خالی از مسامحه نیست. فرموده است: «بدان که شکر مقابل نمودن نعمت است به قول و فعل و نیّت. و از برای آن سه رکن است:
اوّل، معرفت منعم و صفات لایقه به او، و معرفت نعمت از حیث اینکه آن نعمت است. و کامل نشود این معرفت مگر آنکه بداند که تمام نعمتهای ظاهره و خفیه از حق تعالی است و ذات مقدس او منعم حقیقی است، و وسایط هر چه هست منقاد حکم او و مسخر فرمان او هستند.
دوم، حالتی است که ثمره این معرفت است. و آن خضوع و تواضع و سرور به نعمت است از جهت آنکه آن هدیه ای است که دلالت کند بر عنایت منعم به تو. و علامت آن آنست که فرحناک نشوی از دنیا مگر به آن چیزی که موجب قرب به حق شود.
سوم، عملی است که ثمره این حالت است. زیرا که این حالت وقتی در قلب پیدا شد، یک حالت نشاطی برای عمل موجب قرب حق در قلب حاصل شود، و آن عمل متعلق است به قلب و زبان و دیگر جوارح.
اما عمل قلب، عبارت است از قصد تعظیم و تحمید و تمجید منعم و تفکر در صنایع و افعال و آثار لطف او و قصد رساندن خیر و احسان نمودن بر جمیع بندگان او.
و اما عمل زبان، اظهار آن مقصود است به تحمید و تمجید و تسبیح و تهلیل و امر به معروف و نهی از منکر و غیر آن.
و اما عمل جوارح، استعمال نعمت ظاهر و باطن است در طاعت و عبادت او و استعانت نمودن به آنها در نگهداری از معصیت و مخالفت او، چنانچه چشم را استعمال کند در مطالعه مصنوعات و قرائت کتاب خدا و تذکر علوم مأثوره از انبیا و اوصیا، علیهم السلام، و همین طور سایر جوارح.»...
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی (۱۹۹)
فصل در چگونگی شکر است
بدان که شکر نعمتهای ظاهره و باطنه حق تعالی یکی از وظایف لازمه عبودیت و بندگی است که هر کس به قدر مقدور و میسور باید قیام به آن نماید، گر چه از عهده شکر حق تعالی احدی از مخلوقات بر نمی آید.
و غایت شکر معرفت عجز از قیام به حق آن است، چنانچه غایت عبودیت معرفت عجز به قیام به آن است، چنانچه رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، اعتراف به عجز فرموده است با آنکه احدی از موجودات قیام به شکر و عبودیت مثل ذات مقدس آن سرور ننمودند، زیرا که کمال و نقص شکر تابع کمال و نقص معرفت منعم و عرفان نعم اوست. لذا احدی قیام به حق شکر نتواند کرد.
وقتی عبد شکور شود که ارتباط خلق را به حق و بسط رحمت حق را از اوّل ظهور تا ختم آن و ارتباط نعم را به یکدیگر و بدء و ختم وجود را علی ما هو علیه بداند. و معرفت آن برای خلّص اولیاء، که اشرف و افضل آنها ذات مقدس نبی ختمی، صلّی الله علیه و آله، است، رخ ندهد.
و سایر مردم محجوب از بعض مراتب آن، بلکه بیشتر و بزرگتر مراتب آن، هستند. بلکه تا در قلب بنده حقیقت سریان الوهیت حق نقش نبندد و ایمان نیاورد به اینکه لا مؤثّر فی الوجود إلّا الله و کدورت شرک و شک در قلب اوست، شکر حق را چنانچه شاید و باید نتوان انجام داد.
کسی که نظر به اسباب دارد و تأثیر موجودات را مستقل می داند و نعم را به ولّی نعم و صاحب آن ارجاع نمی کند، کفران به نعمت حق تعالی [کرده ] است، بتهائی تراشیده و هر یک را مؤثری داند.
گاهی اعمال را به خود نسبت دهد، بلکه خود را متصرف در امور می داند، و گاهی طبایع عالم کون را مؤثرات بخواند، و گاهی نعم را به ارباب ظاهریه صوریه آن منسوب کند و حق را از تصرف عاری نماید و ید الله را مغلول بشمارد:
غلّت أیدیهم و لعنوا بما قالوا.
دست تصرف حقّ باز است و تمام دایره تحقق بالحقیقة از اوست و دیگری را در آن راهی نیست، بلکه همه عالم ظهور قدرت و نعمت اوست و رحمت او شامل هر چیز است، و تمام نعم از اوست و برای کسی نعمتی نیست تا منعم باشند، بلکه هستی عالم از اوست و دیگری را هستی نیست تا به او چیزی منسوب شود، ولی چشمها کور و گوشها کر و قلبها محجوب است.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی (۲۰۰)
ادامه سخن در چگونگی شکر
«دیده می خواهم سبب سوراخ کن»
تا کی و چند این قلوب مرده ما کفران نعم حق کند و به عالم و اوضاع و به اشخاص آن متعلق شود؟ این تعلقات و توجهات کفران نعمت ذات مقدس است و ستر رحمت اوست.
و از اینجا معلوم می شود که قیام به حقّ شکر کار هر کس نیست، چنانچه ذات مقدس حق تعالی جلّ جلاله فرماید:
وَ قلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ.
کمتر بنده ای است که معرفت نعم حق را آن طور که سزاوار است داشته باشد. و از این جهت کمتر از بندگان هستند که قیام به وظیفه شکر نمایند.
و بباید دانست که چنانچه معارف بندگان خدا مختلف است، شکر آنها نیز مختلف است. و نیز از راه دیگر، مراتب شکر مختلف است،
زیرا که شکر ثنای نعمی است که منعم مرحمت فرموده، پس اگر آن نعمت از قبیل نعم ظاهریه باشد شکری دارد، و اگر از نعم باطنیه باشد شکری دارد،
و اگر از قبیل معارف و علوم باشد شکرش به نحوی است، و اگر از قبیل تجلیات اسمائی باشد به نحوی است، و..... به نحوی است،
و چون جمیع مراتب نعم برای کمی از بندگان جمع است، قیام به وظیفه شکر به جمیع مراتب برای کمی از بندگان میسور است.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی (۲۰۱)
تکمله در فضیلت شکر از طریق نقل
ما این مقام را تکمیل نماییم به ذکر بعضی از احادیث شکر:
«از حضرت صادق، علیه السلام، حدیث کند که فرمود رسول خدا، صلّی الله علیه و آله:
«خورنده شکر کننده، اجر و مزد او مثل مرد روزه دار در راه خداست. و کسی که در عافیت و سلامت است و شاکر است، اجرش مثل اجر کسی است که مبتلا باشد و صبر داشته باشد. و کسی که نعمت به او عطا شده و شاکر است، اجر او مثل کسی است که محروم از عطاست و قانع و راضی است به آنچه خداوند به او عطا فرموده.»
«گوید شنیدم حضرت صادق، علیه السلام، می فرمود: «سه چیز است که ضرر نمی رساند با آنها چیزی: دعا نزد شدت،
و استغفار بر گناهان،
و شکر نزد نعمت.»
«فرمود حضرت صادق، علیه السلام: «همانا مردی از شما می آشامد شربت آبی، پس واجب می کند خدا به واسطه آن به او بهشت را.» پس از آن فرمود:
«همانا او بر می دارد ظرف را و می گذارد بر دهان خود و اسم خدا را برده می آشامد، پس دور می کند آن را و حال آنکه مایل به آن است، پس حمد خدا می کند، پس از آن اعاده می دهد و می آشامد، پس از آن دور می کند، پس حمد خدا می کند، پس از آن اعاده می دهد و می آشامد، پس حمد خدا می کند، پس خدا واجب می کند به سبب آن بر او بهشت را.»
و حمد خدا مساوق شکر است. چنانچه در روایات کثیره وارد است که کسی که بگوید: الحمد لله شکر خدا را ادا کرده.
«گفت بیرون آمد حضرت صادق، علیه السلام، از مسجد و حال آنکه گم شده بود مرکوب آن حضرت. فرمود: «اگر خداوند ردّ کند آن را به من، هر آینه شکر می کنم او را حقّ شکر او.»
گفت درنگی نکرد تا آنکه آن مرکوب آورده شد. پس فرمود: «الحمد لله.»
قائلی عرض کرد: «فدایت شوم، آیا شما نگفتید که شکر خدا می کنم حقّ شکر او را؟» فرمود: «آیا نشنیدی که من گفتم: الحمد لله.» از این روایت معلوم شود که حمد خداوند افضل افراد شکر لسانی است.
و از آثار شکر زیادت نعمت است، چنانچه در کتاب کریم منصوص است:
لئن شکرتم لأزیدنّکم
و در کافی شریف سند به حضرت صادق، علیه السلام، رساند، قال، من أعطی الشّکر أعطی الزّیادة، یقول الله عزّ و جلّ: «لئن شکرتم لأزیدنّکم.»
«کسی که ادای شکر کند زیادت به او عنایت شود. خداوند عزّ و جلّ می فرماید، «اگر شکر نمایید زیادت کنم برای شما.»
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی (۲۰۲)
تتمیم
بدان که عایشه گمان کرده بود که سرّ عبادات منحصر به خوف از عذاب یا محو سیّئات است، و تصور کرده بود که عبادت نبی مکرم، صلّی الله علیه و آله و سلّم، نیز مثل عبادت سایر مردم است، از این جهت، مبادرت به این اعتراض نمود که چرا این قدر خود را به زحمت می اندازی.
و این گمان ناشی از جهل او به مقام عبادت و عبودیت بود، و از جهل به مقام نبوت و رسالت نمی دانست که عبادت عبید و اجراء از ساحت مقدس آن سرور دور است، و عظمت پروردگار و شکر نعمای غیر متناهیه او آرام و قرار را از آن حضرت بریده بود.
بلکه عبادات اولیای خلّص نقشه تجلیات بی پایان محبوب است،..... حضرات اولیاء، علیهم السلام، با آنکه محو جمال اند و جلال و فانی در صفات و ذات، مع ذلک هیچیک از مراحل عبودیت را غفلت نکنند.
حرکات ابدان آنها تابع حرکات عشقیه روحانیه آنهاست، و آن تابع کیفیت ظهور جمال محبوب است. ولی با مثل عایشه جز جواب اقناعی نتوان گفت: یکی از مراتب نازله را بیان فرمود که همین قدر بداند عبادات آن سرور برای این امور دنیّه نیست.
و الحمد لله.
@nyaz_ir