برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی (۱۹۹)
فصل در چگونگی شکر است
بدان که شکر نعمتهای ظاهره و باطنه حق تعالی یکی از وظایف لازمه عبودیت و بندگی است که هر کس به قدر مقدور و میسور باید قیام به آن نماید، گر چه از عهده شکر حق تعالی احدی از مخلوقات بر نمی آید.
و غایت شکر معرفت عجز از قیام به حق آن است، چنانچه غایت عبودیت معرفت عجز به قیام به آن است، چنانچه رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، اعتراف به عجز فرموده است با آنکه احدی از موجودات قیام به شکر و عبودیت مثل ذات مقدس آن سرور ننمودند، زیرا که کمال و نقص شکر تابع کمال و نقص معرفت منعم و عرفان نعم اوست. لذا احدی قیام به حق شکر نتواند کرد.
وقتی عبد شکور شود که ارتباط خلق را به حق و بسط رحمت حق را از اوّل ظهور تا ختم آن و ارتباط نعم را به یکدیگر و بدء و ختم وجود را علی ما هو علیه بداند. و معرفت آن برای خلّص اولیاء، که اشرف و افضل آنها ذات مقدس نبی ختمی، صلّی الله علیه و آله، است، رخ ندهد.
و سایر مردم محجوب از بعض مراتب آن، بلکه بیشتر و بزرگتر مراتب آن، هستند. بلکه تا در قلب بنده حقیقت سریان الوهیت حق نقش نبندد و ایمان نیاورد به اینکه لا مؤثّر فی الوجود إلّا الله و کدورت شرک و شک در قلب اوست، شکر حق را چنانچه شاید و باید نتوان انجام داد.
کسی که نظر به اسباب دارد و تأثیر موجودات را مستقل می داند و نعم را به ولّی نعم و صاحب آن ارجاع نمی کند، کفران به نعمت حق تعالی [کرده ] است، بتهائی تراشیده و هر یک را مؤثری داند.
گاهی اعمال را به خود نسبت دهد، بلکه خود را متصرف در امور می داند، و گاهی طبایع عالم کون را مؤثرات بخواند، و گاهی نعم را به ارباب ظاهریه صوریه آن منسوب کند و حق را از تصرف عاری نماید و ید الله را مغلول بشمارد:
غلّت أیدیهم و لعنوا بما قالوا.
دست تصرف حقّ باز است و تمام دایره تحقق بالحقیقة از اوست و دیگری را در آن راهی نیست، بلکه همه عالم ظهور قدرت و نعمت اوست و رحمت او شامل هر چیز است، و تمام نعم از اوست و برای کسی نعمتی نیست تا منعم باشند، بلکه هستی عالم از اوست و دیگری را هستی نیست تا به او چیزی منسوب شود، ولی چشمها کور و گوشها کر و قلبها محجوب است.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی (۲۰۰)
ادامه سخن در چگونگی شکر
«دیده می خواهم سبب سوراخ کن»
تا کی و چند این قلوب مرده ما کفران نعم حق کند و به عالم و اوضاع و به اشخاص آن متعلق شود؟ این تعلقات و توجهات کفران نعمت ذات مقدس است و ستر رحمت اوست.
و از اینجا معلوم می شود که قیام به حقّ شکر کار هر کس نیست، چنانچه ذات مقدس حق تعالی جلّ جلاله فرماید:
وَ قلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ.
کمتر بنده ای است که معرفت نعم حق را آن طور که سزاوار است داشته باشد. و از این جهت کمتر از بندگان هستند که قیام به وظیفه شکر نمایند.
و بباید دانست که چنانچه معارف بندگان خدا مختلف است، شکر آنها نیز مختلف است. و نیز از راه دیگر، مراتب شکر مختلف است،
زیرا که شکر ثنای نعمی است که منعم مرحمت فرموده، پس اگر آن نعمت از قبیل نعم ظاهریه باشد شکری دارد، و اگر از نعم باطنیه باشد شکری دارد،
و اگر از قبیل معارف و علوم باشد شکرش به نحوی است، و اگر از قبیل تجلیات اسمائی باشد به نحوی است، و..... به نحوی است،
و چون جمیع مراتب نعم برای کمی از بندگان جمع است، قیام به وظیفه شکر به جمیع مراتب برای کمی از بندگان میسور است.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی (۲۰۱)
تکمله در فضیلت شکر از طریق نقل
ما این مقام را تکمیل نماییم به ذکر بعضی از احادیث شکر:
«از حضرت صادق، علیه السلام، حدیث کند که فرمود رسول خدا، صلّی الله علیه و آله:
«خورنده شکر کننده، اجر و مزد او مثل مرد روزه دار در راه خداست. و کسی که در عافیت و سلامت است و شاکر است، اجرش مثل اجر کسی است که مبتلا باشد و صبر داشته باشد. و کسی که نعمت به او عطا شده و شاکر است، اجر او مثل کسی است که محروم از عطاست و قانع و راضی است به آنچه خداوند به او عطا فرموده.»
«گوید شنیدم حضرت صادق، علیه السلام، می فرمود: «سه چیز است که ضرر نمی رساند با آنها چیزی: دعا نزد شدت،
و استغفار بر گناهان،
و شکر نزد نعمت.»
«فرمود حضرت صادق، علیه السلام: «همانا مردی از شما می آشامد شربت آبی، پس واجب می کند خدا به واسطه آن به او بهشت را.» پس از آن فرمود:
«همانا او بر می دارد ظرف را و می گذارد بر دهان خود و اسم خدا را برده می آشامد، پس دور می کند آن را و حال آنکه مایل به آن است، پس حمد خدا می کند، پس از آن اعاده می دهد و می آشامد، پس از آن دور می کند، پس حمد خدا می کند، پس از آن اعاده می دهد و می آشامد، پس حمد خدا می کند، پس خدا واجب می کند به سبب آن بر او بهشت را.»
و حمد خدا مساوق شکر است. چنانچه در روایات کثیره وارد است که کسی که بگوید: الحمد لله شکر خدا را ادا کرده.
«گفت بیرون آمد حضرت صادق، علیه السلام، از مسجد و حال آنکه گم شده بود مرکوب آن حضرت. فرمود: «اگر خداوند ردّ کند آن را به من، هر آینه شکر می کنم او را حقّ شکر او.»
گفت درنگی نکرد تا آنکه آن مرکوب آورده شد. پس فرمود: «الحمد لله.»
قائلی عرض کرد: «فدایت شوم، آیا شما نگفتید که شکر خدا می کنم حقّ شکر او را؟» فرمود: «آیا نشنیدی که من گفتم: الحمد لله.» از این روایت معلوم شود که حمد خداوند افضل افراد شکر لسانی است.
و از آثار شکر زیادت نعمت است، چنانچه در کتاب کریم منصوص است:
لئن شکرتم لأزیدنّکم
و در کافی شریف سند به حضرت صادق، علیه السلام، رساند، قال، من أعطی الشّکر أعطی الزّیادة، یقول الله عزّ و جلّ: «لئن شکرتم لأزیدنّکم.»
«کسی که ادای شکر کند زیادت به او عنایت شود. خداوند عزّ و جلّ می فرماید، «اگر شکر نمایید زیادت کنم برای شما.»
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی (۲۰۲)
تتمیم
بدان که عایشه گمان کرده بود که سرّ عبادات منحصر به خوف از عذاب یا محو سیّئات است، و تصور کرده بود که عبادت نبی مکرم، صلّی الله علیه و آله و سلّم، نیز مثل عبادت سایر مردم است، از این جهت، مبادرت به این اعتراض نمود که چرا این قدر خود را به زحمت می اندازی.
و این گمان ناشی از جهل او به مقام عبادت و عبودیت بود، و از جهل به مقام نبوت و رسالت نمی دانست که عبادت عبید و اجراء از ساحت مقدس آن سرور دور است، و عظمت پروردگار و شکر نعمای غیر متناهیه او آرام و قرار را از آن حضرت بریده بود.
بلکه عبادات اولیای خلّص نقشه تجلیات بی پایان محبوب است،..... حضرات اولیاء، علیهم السلام، با آنکه محو جمال اند و جلال و فانی در صفات و ذات، مع ذلک هیچیک از مراحل عبودیت را غفلت نکنند.
حرکات ابدان آنها تابع حرکات عشقیه روحانیه آنهاست، و آن تابع کیفیت ظهور جمال محبوب است. ولی با مثل عایشه جز جواب اقناعی نتوان گفت: یکی از مراتب نازله را بیان فرمود که همین قدر بداند عبادات آن سرور برای این امور دنیّه نیست.
و الحمد لله.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی (۲۰۳)
فصل
«علی بن إبراهیم در تفسیرش روایت نموده از حضرت باقر و حضرت صادق، علیهما السلام، گفتند: «رسول خدا وقتی نماز می خواند می ایستاد بر انگشت های دو پای خود تا ورم کرد، پس فرو فرستاد خدای تبارک و تعالی «طه» را. و آن به لغت «طیّ» یعنی ای محمّد الآیه.»
«طه» اسمی است از اسم های پیغمبر، صلّی الله علیه و آله، و معنای آن این است که: ای جوینده حق و هدایت کننده به سوی آن.»
و از ابن عبّاس و بعضی دیگر منقول است که «طه» یعنی ای مرد
و از بعض عامه منقول است که «طاء» اشاره است به طهارت قلب آن بزرگوار از غیر خدا، و «هاء» اشاره است به هدایت شدن قلب آن سرور به سوی خدا.........
و «شقا» و «شقاوت» ضدّ سعادت است، و به معنی تعب و زحمت است.
«مرحوم طبرسی در احتجاج سند به حضرت امیر المؤمنین، علیه السلام، رسانده که فرمود: «ده سال رسول خدا ایستاد بر سر انگشتان خود تا قدمهای آن حضرت ورم نمود و رویش زرد شد.
می ایستاد تمام شب را تا عتاب به او شد در آن، پس فرمود خدای عزّ و جلّ: طه، ما فرو نفرستادیم بر تو قرآن را تا به تعب افتی، بلکه برای آن که به سعادت و راحتی رسی به واسطه آن.»
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی (۲۰۴)
ادامه سخن در مورد آیه شریفه «طه، ما انزلنا....»
و از حضرت صادق، علیه السلام، مروی است که رسول خدا در عبادت یکی از پاهای مبارکش را بلند می فرمود تا زحمت و تعبش زیاد شود. پس خدای تعالی این آیه شریفه را فرو فرستاد.
و بعضی مفسرین گفتند این آیه شریفه جواب مشرکین [است ] که گفتند پیغمبر به زحمت افتاد به واسطه ترک دین ما، پس این آیه نازل شد.
و شیخ عارف کامل، شاه آبادی، دام ظلّه، می فرمودند پس از آنکه آن وجود مبارک مدتی دعوت فرمود و مؤثر نشد آن طوری که حضرت مایل بود، آن سرور احتمال داد که شاید نقص در دعوت او باشد. پس اشتغال به ریاضت پیدا کرد مدت ده سال تا آنکه قدمهای مبارکش ورم کرد. آیه شریفه نازل شد که خود را مشقت مده، تو طاهر و هادی هستی و نقص در تو نیست، بلکه نقص در مردم است.
إنّک لا تهدی من أحببت
در هر صورت، از آیه شریفه استفاده می شود که آن حضرت اشتغال به ریاضت و زحمت و تعب داشته. و از مجموع کلام مفسرین نیز این معنی مستفاد می شود، گرچه در کیفیت آن اختلاف است. و این باید برای امت سرمشق باشد، خصوصا برای اهل علم که دعوت إلی الله می خواهند کنند.
آن وجود محترم با طهارت قلب و کمالی که داشت باز این طور به ریاضت خود را به تعب انداخت تا آیه شریفه از جانب ذات مقدس حق نازل شد، و ما با این همه بار گناهان و خطایا هیچگاه در فکر مرجع و معاد خود نیستیم. گویی برای ما برات آزادی از جهنم و امنیت از عذاب نازل شده. این نیست جز آنکه حبّ دنیا پنبه در گوش ما کرده و کلمات اولیا و انبیا را اصغاء نمی کنیم.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی (۲۰۵)
حدیث ۲۲ کراهت از مرگ
الحدیث الثانی و العشرون
عن أبی عبد الله، علیه السّلام، قال: جاء رجل إلی أبی ذرّ فقال: یا أباذرّ، ما لنا نکره الموت؟ فقال: لأنّکم عمّرتم الدّنیا و أخربتم الآخرة، فتکرهون أن تنقلوا من عمران إلی خراب. فقال له: فکیف تری قدومنا علی الله؟ فقال: أمّا المحسن منکم، فکالغائب یقدم علی أهله، و أمّا المسیء منکم، فکالآبق یردّ علی مولاه. قال: فکیف تری حالنا عند الله؟ قال: اعرضوا أعمالکم علی الکتاب: إنّ الله یقول: «إنّ الأبرار لفی نعیم. و إنّ الفجّار لفی جحیم» قال: فقال الرّجل: فأین رحمة الله؟ قال «رحمة الله قریب من المحسنین.» قال أبو عبد الله، علیه السّلام: و کتب رجل إلی أبی ذرّ، رضی الله عنه: یا أبا ذرّ، أطرفنی بشیء من العلم. فکتب إلیه: إنّ العلم کثیر، و لکن إنّ قدرت أن لا تسیء إلی من تحبّه، فافعل. فقال له الرّجل: و هل رأیت أحدا یسیء إلی من یحبّه! فقال له: نعم، نفسک أحبّ الأنفس إلیک، فإذا أنت عصیت الله، فقد أسأت إلیها.
«فرمود حضرت صادق، سلام الله علیه آمد مردی به سوی ابی ذرّ، پس گفت: «ای أبی ذرّ، چیست ما را که مرگ را کراهت داریم؟» فرمود: «برای اینکه شما تعمیر کردید دنیا را و خراب کردید آخرت را، پس کراهت دارید که منتقل شوید از آبادان به سوی خرابه.» پس گفت به او: «چگونه می بینی وارد شدن ما را بر خدا؟» فرمود: «اما نیکوکاران از شما مثل غایب وارد شود بر اهلش، و اما بدکار از شما مثل بنده گریزانی که برگردانده شود به سوی مولایش.» گفت: «پس چگونه می بینی حال ما را پیش خدا؟» فرمود: «عرضه دارید اعمال خود را بر قرآن، همانا خداوند می فرماید: «همانا نیکویان در نعمتها هستند، و همانا بدان در جهنم اند». حضرت فرمود آن مرد گفت: «پس کجاست رحمت خدا؟» گفت: «رحمت خدا نزدیک است به نیکوکاران.» «فرمود حضرت صادق، علیه السلام: و نوشت مردی به سوی ابی ذرّ، رضی الله عنه: «ای ابا ذر، تحفه ای بفرست مرا به چیزی از علم.» پس نوشت به او: «همانا علم بسیار است، و لیکن اگر بتوانی بدی نکنی به کسی که دوست داری او را، بکن.» گفت آن مرد به او: «آیا دیدی کسی را که بدی کند به کسی که دوست می دارد او را!» پس فرمود به او: «آری، نفس تو دوست ترین نفسهاست به تو، پس وقتی که تو عصیان خدا کنی بدی کردی به سوی او.»
بدان که مردم در کراهت داشتن موت و ترس از آن بسیار مختلف هستند و مبادی کراهت آنها مختلف است. و آنچه را که حضرت ابی ذرّ، رضوان الله تعالی علیه، بیان فرمودند حال متوسطان است، و ما اجمالا حال ناقصین و کاملین را بیان می نماییم.
شرح این حدیث شریف را از شماره اینده در اختیار شما عزیزان قرار خواهیم داد.
@nyaz_ir
برگی زرین از #چهل_حدیث امام خمینی (۲۰۶)
کراهت از مرگ:
باید دانست که کراهت ما مردن را و خوف ما ناقصان از آن، برای نکته ای است که پیش از این در شرح بعضی احادیث بدان اشاره نمودیم. و آن این است که انسان به حسب فطرت خدا داد و جبلّت اصلی، حبّ بقا و حیات دارد [و] متنفر است از فنا و ممات.
و این متعلق است به بقای مطلق و حیات دائمی سرمدی، یعنی، بقایی که در آن فنا نباشد و حیاتی که در آن زوال نباشد. بعضی از بزرگان با همین فطرت اثبات معاد می فرمودند به بیانی که ذکر آن اکنون خارج از مقصد ماست. و چون در فطرت انسان این حبّ است و آن تنفر، آنچه را که تشخیص بقادر آن داد و آن عالمی را که عالم حیات دانست، حبّ و عشق به آن پیدا می کند، و از عالم مقابل آن متنفر می شود.
و چون ما ایمان به عالم آخرت نداریم و قلوب ما مطمئن به حیات ازلی و بقای سرمدی آن عالم نمی باشد، از این جهت علاقمند به این عالم و گریزان از موت هستیم به حسب آن فطرت و جبلّت.
و ما پیش از این ذکر کردیم که ادراک و تصدیق عقلی غیر از ایمان و طمأنینه قلبی است. ماها ادراک عقلی یا تصدیق تعبدی داریم به اینکه موت- که عبارت از انتقال از نشئه نازله مظلمه ملکیه است به عالم دیگر که عالم حیات دایمی نورانی و نشئه باقیه عالیه ملکوتیه است- حقّ است، اما قلوب ما از این معرفت حظی ندارد و دلهای ما از آن بیخبر است.
بلکه قلوب ما اخلاد به ارض طبیعت و نشئه ملکیه دارد و حیات را عبارت از همین حیات نازل حیوانی ملکی می داند، و برای عالم دیگر که عالم آخرت و دار حیوان است حیات و بقایی قائل نیست.
از این جهت، رکون و اعتماد به این عالم داریم و از آن عالم فراری و خائف و متنفر هستیم. این همه بدبختیهای ما برای نقص ایمان و عدم اطمینان است.
اگر آن طوری که به زندگانی دنیا و عیش آن اطمینان داریم و مؤمن به حیات و بقای این عالم هستیم، به قدر عشر آن به عالم آخرت و حیات جاویدان ابدی ایمان داشتیم، بیشتر دل ما متعلق به آن بود و علاقمند به آن بودیم و قدری در صدد اصلاح راه آن و تعمیر آن بر می آمدیم، ولی افسوس که سرچشمه ایمان ما آب ندارد و بنیان یقین ما بر آب است، ناچار خوف ما از مرگ از فنا و زوال است.
و علاج قطعی منحصر آن وارد کردن ایمان است در قلب به فکر و ذکر نافع و علم و عمل صالح.
@nyaz_ir