eitaa logo
اخلاق، اوج نیاز
139 دنبال‌کننده
243 عکس
0 ویدیو
0 فایل
با لمس آدرسهای زیر عضو کانالهای ما در تلگرام و ایتا شوید: تفسیر قرآن: @alquran_ir نهج البلاغه: @nahj_ir صحیفه سجادیه: @sahifeh_ir اخلاق، اوج نیاز @nyaz_ir عرفان، اوج ناز @nazz_ir خانواده امن در ایتا @amn_org بیداری در ایتا @bidary_ir مدیریت: @bidaryir
مشاهده در ایتا
دانلود
‏‎برگی زرین از امام خمینی(۱۵۰) ‏‎  فصل در نتیجه استغفار ‏‏از اموری که برای شخص تائب لازم است بدان اقدام کند پناه بردن به مقام غفّاریت حق تعالی و تحصیل حالت استغفار است. از حضرت حق جلّ جلاله و مقام غفّاریت آن ذات مقدس با زبان قال و حال و سرّ و علن در خلوات، با عجز و ناله و تضرع و زاری، طلب کند که بر او ستر کند ذنوب و تبعات آن را. البته مقام غفّاریت و ستّاریت ذات مقدس اقتضا می کند ستر عیوب و غفران تبعات ذنوب را. چون که صور ملکوتیه اعمال به منزله ولیده انسان، بلکه بالاتر از آن، است..... و هر یک از موجودات که اطلاع بر حال انسان پیدا کردند، چه از ملائکه و کتّاب صحائف جرائم، و چه از زمان و مکان و اعضا و جوارح خود او، آنها را از آن گناه محجوب می فرماید، و همه را انساء می فرماید. چنانچه در حدیث شریف اشاره به آن شده است که می فرماید: ینسی ملکیه ما کتبا علیه من الذّنوب. و ممکن است وحی حضرت حق تعالی به اعضا و جوارح و بقاع ارض به کتمان معاصی، که در حدیث شریف است، همین انساء آنها باشد، چنانچه ممکن است فرمان به عدم شهادت باشد. و شاید مراد رفع آثار معاصی از اعضا باشد که به واسطه آن شهادت تکوینی حاصل آید، چنانچه اگر توبه نکند، هر یک از اعضایش ممکن است به لسان قال یا حال شهادت دهند بر کرده های او. در هر حال. چنانچه مقام غفّاریت و ستّاریت حق اقتضا کرده است که الآن که در این عالم هستیم، اعضای ما شهادتی بر اعمال ما ندهند، و زمان و مکان کرده های ما را مستور دارند، همین طور در عوالم دیگر، اگر با توبه صحیحه و استغفار خالص از دنیا برویم، اعمال ما را مستور می دارند، یا آنکه از اعمال ما بکلی محجوب ‏‎‏می شوند. و شاید مقتضای کرامت حق جلّ جلاله دومی باشد که انسان تائب پیش احدی سر افکنده نباشد و خجلت زدگی نداشته باشد. و الله العالم.‏ @nyaz_ir
‏‎‏‎برگی زرین از امام خمینی(۱۵۱) فصل در تفسیر توبه نصوح ‏‏بدان که در تفسیر توبه «نصوح» اختلافاتی است، که ذکر آن مجملا در این مقام مناسب است. و ما در اینجا اکتفا می نماییم به ترجمه کلام محقق جلیل، شیخ بهائی، قدّس الله نفسه.‏ ‏‏محدّث خبیر، مجلسی، رحمه الله نقل می فرماید که شیخ بهائی فرموده است که «همانا ذکر کرده اند مفسرین در معنی توبه «نصوح» وجوهی. یکی آنکه مراد توبه ای است که نصیحت کند مردم را، یعنی، دعوت کند مردم را که بیاورند مثل آن را برای ظاهر شدن آثار جمیله آن در صاحبش. یا آنکه نصیحت [کند]‏‏ ‏‏صاحبش را تا از جای بکند گناهان را، و دیگر عود نکند به سوی آنها هیچ گاه.‏ ‏‏و دیگر آنکه «نصوح» توبه ای است که خالص باشد برای خداوند، چنانچه عسل خالص از شمع را عسل «نصوح» گویند. و خلوص آن است که پشیمان شود از گناهان برای زشتی آنها، یا برای آنکه خلاف رضای خدای تعالی هستند، نه برای ترس از آتش.‏ ‏‏جناب محقق طوسی در تجرید حکم فرموده است ‏‎به اینکه پشیمانی از گناهان برای ترس از آتش، توبه نیست.‏ ‏‏و دیگر آنکه نصوح از «نصاحة» است، و آن خیاطت است. زیرا که توبه می دوزد از دین آنچه را گناهان پاره کرده است. یا آنکه جمع می کند میانه تائب و اولیای خدا و احبّای او، چنانکه خیاطت جمع می کند ما بین پارچه های لباس.‏ ‏‏و دیگر آنکه نصوح وصف از برای تائب است، و اسناد آن به سوی توبه از قبیل اسناد مجازی است. یعنی توبه نصوح توبه ای است که نصیحت می کنند صاحبان آن خود را به اینکه به جای آورند آن را به کامل [ترین ] طوری که سزاوار است توبه را بدان نحو آورند تا آنکه آثار گناهان را از قلوب پاک کند بکلی. و آن به این است که آب کنند نفوس را به حسرتها و محو کنند ظلمات بدیها را به نور خوبیها.»‏ @nyaz_ir
‏‎برگی زرین از امام خمینی(۱۵۲) تکمیل در بیان آنکه تمام موجودات را علم و حیات است‏. ‏‏بدان که از برای توبه حقایق و لطایف و سرایری است. و از برای هر یک از اهل سلوک إلی الله توبه خاصی است که مختص به مقام خودشان است. و چون از آن مقامات ما را حظ و نصیبی نیست، اشتغال به آن بتفصیل چندان مناسب با این اوراق نیست. پس، بهتر آن است که ختم کنیم مقام را به ذکر نکته [ای ] که از حدیث شریف مستفاد می شود، و مطابق ظاهر کتاب کریم الهی و احادیث کثیره در ابواب متفرقه است. و آن این است که: هر یک از موجودات دارای علم و حیات و شعور است، بلکه تمام موجودات دارای معرفت به مقام مقدس حق جلّ و علا هستند، چنانچه وحی به اعضا و جوارح و به بقاع ارض به کتمان و اطاعت آنها فرمان الهی را، و تسبیح تمام موجودات، که در قرآن شریف نصّ بدان شده و احادیث شریفه مشحون به ذکر آن است، خود دلیل بر علم و ادراک و حیات آنها، بلکه دلیل بر ربط خاص بین خالق و مخلوق است که احدی از آن مطلع نیست جز ذات مقدّس حق تعالی و من ارتضی من عباده.‏‎ و این خود یکی از معارف است که قرآن کریم و احادیث ائمه معصومین گوشزد بنی الانسان فرمودند، و موافق با برهان حکمای اشراق و ذوق اصحاب عرفان و مشاهدات ارباب سلوک و ریاضت است.‏..... پایان حدیث ۱۷ @nyaz_ir
‏‎ ‏‎برگی زرین از امام خمینی(۱۵۳) حدیث 18 ذکر خدا ‏‏الحدیث الثامن عشر‏ ‏‏عن أبی جعفر، علیه السّلام، قال: مکتوب فی التّوراة الّتی لم تغیّر أن موسی [علیه السّلام ] سأل ربّه فقال: یا ربّ، أ قریب أنت منّی فأناجیک، أم بعید فأنادیک؟ فأوحی الله عزّ و جلّ إلیه، یا موسی، أنا جلیس من ذکرنی. فقال موسی، فمن فی سترک یوم لا ستر إلّا سترک؟ فقال: الّذین یذکروننی فأذکرهم و یتحابّون فیّ فأحبّهم، فأولئک الّذین إذا أردت أن أصیب أهل الأرض بسوء، ذکرتهم فدفعت عنهم بهم.‏‎ ترجمه «ابو حمزة ثمالی حدیث کند از حضرت باقر، علیه السلام، که فرمود نوشته شده است در توراتی که تغییر ننموده: همانا موسی سؤال کرد پروردگار خود را، پس گفت: «ای پروردگار من، آیا نزدیکی تو به من تا مناجات کنم تو را، یا دوری تا صدا زنم تو را؟» پس وحی کرد خدای عزّ و جلّ به سوی او: «ای موسی، من همنشین کسی هستم که یاد کند مرا.» پس [سؤال ] کرد موسی: «کیست در پناه تو روزی که پناهی نیست مگر پناه تو؟» فرمود: «آنها که یاد می کنند مرا، پس من یاد می کنم آنها را، و با هم دوستی می کنند در راه من، پس دوست دارم آنها را. این ها آنان اند که وقتی بخواهم به اهل زمین بدی رسانم، یاد آنها کنم، پس رفع کنم آن را از آنان به واسطه آنها.»‏ از این حدیث شریف معلوم می شود که تورات رایج بین یهود محرّف است و تغییراتی یافته. و علم تورات صحیح پیش اهل بیت، علیهم السلام، بوده. و از مطالب تورات و انجیل رایج نیز معلوم می شود که کلام یک نفر بشر متعارف هم نیست، بلکه با اوهام بعض اهل شهوت و هوای نفس منسجم گردیده.‏ ‏‏محدث محقق، مرحوم مجلسی، رحمه الله، فرماید: «گویا غرض حضرت موسی از این سؤال این بوده که آداب دعا را سؤال کند، با علمش به اینکه حق تعالی اقرب است به ما از حبل ورید به احاطه علمی و قدرت و علیت. یعنی، آیا دوست داری مناجات کنم تورا چنانکه نزدیک مناجات می کند، یا صدا زنم تورا چنانکه بعید صدا می زند.؟ و به عبارت دیگر، وقتی به سوی تو نظر می کنم تو از هر نزدیکی نزدیکتری، و وقتی به سوی خودم نظر می کنم خود را در غایت دوری می بینم. پس نمی دانم در دعا حال تورا ملاحظه کنم یا حال خود را..... @nyaz_ir
‏‎برگی زرین از امام خمینی(۱۵۴) در احاطه قیّومی حق تعالی ‏‏محتمل است که جناب موسی حال عجز خود را از کیفیت دعا بیان می کند.‏ ‏‏عرض می کند بار پروردگارا، تو منزهی از اتصاف به قرب و بعد تا چون قریبان یا بعیدان تورا بخوانم، پس من متحیرم در امر و هیچ گونه دعا را در خور پیشگاه جلال تو نمی دانم. تو خود به من اجازه ورود به دعا و کیفیت آن را مرحمت فرما، و تعلیم فرما مرا آنچه مناسب مقام مقدس تو است. پس جواب از مصدر جلال عزت صادر شد که من حضور قیّومی دارم در جمیع نشآت، همه عوالم محضر من است، من جلیس آنانم که یادم کنند و همنشین کسانی هستم که متذکرم شوند. البته آن ذات مقدس متصف به قرب و بعد نشود و احاطه قیّومی و شمول وجودی دارد به جمیع دایره وجود و سلسله تحقق. و اما آنچه در آیات شریفه کتاب کریم الهی وارد است از توصیف حق تعالی به قرب، مثل قوله تعالی:‏‏ وَ إذا سَأَلَکَ عِبادی عَنّی فَانّی قَریبٌ.‏‎ و قوله عَزَّ مِنْ قائل:‏‏ نَحْنُ أقَرَبُ إلَیْهِ من حبلِ الوَریدِ.‏‎ و غیر این ها، مبنی بر یک نحو مجاز و استعاره است، و الا ساحت مقدسش منزه از قرب و بعد حسی و معنوی است، چه که این ها مستلزم یک نحو تحدید و تشبیه است که حق تعالی منزه از آن است. بلکه حضور قاطبه موجودات در بارگاه قدس او حضور تعلقی است، و احاطه آن ذات مقدس به ذرات کائنات و سلاسل موجودات احاطه قیّومی است، و آن از غیر سنخ ‏‎‏حضور حسی و معنوی و احاطه ظاهری و باطنی است.‏ @nyaz_ir
‏‎برگی زرین از امام خمینی(۱۵۵) ‏‏ از این حدیث شریف و بعضی احادیث دیگر استفاده شود رجحان اسرار به ذکر و استحباب ذکر قلبی و سرّی، چنانچه در آیه شریفه نیز فرماید:‏‏ و اذْکُرْ رَبَّکَ فی نَفْسِکَ تَضَرُّعاً و خیفَةً.‏‎ و در حدیث شریف وارد است که ثواب این ذکر را احدی نمی داند غیر از خدای تعالی برای عظمت آن و..... گاه شود که رجحان در إعلان ذکر باشد. مثل ذکر پیش اهل غفلت برای تذکر آنها. چنانچه در حدیث شریف کافی است که ذاکر خدای عزّ و جلّ در بین غافلین مثل قتال کننده است در بین محاربین.‏‎ ‏ ‏و از عدّة الداعی جناب ابن فهد‎‏ منقول است: که فرمود پیغمبر، صلّی الله علیه و آله: ‏«کسی که ذکر خدا کند در بازار از روی اخلاص نزد غفلت مردم و اشتغال آنها به آنچه در اوست، بنویسد خداوند برای او هزار حسنه، و بیامرزد او را در روز قیامت- آمرزشی که خطور نکرده است در قلب بشری.» ‏ ‏و همین طور مستحب است در اذان اعلامی و خطبه و غیر آن اجهار به ذکر.‏ ‏«چون بندگانم درباره من از تو پرسند، پس من بدیشان نزدیکم.» ‏ «ما از رگ گردن به او نزدیکتریم» (ق- ۱۶).. ‏«پروردگار خویش را به حال زار و پنهانی در دل خود یاد کن.» (اعراف- ۲۰۵).. @nyaz_ir
‏‎برگی زرین از امام خمینی(۱۵۶) ‏‏فصل ‏ ‏‏از این حدیث شریف استفاده شود که ذکر خدا و دوستی نمودن با یکدیگر در راه او، دارای چند خصلت است: یکی از آنها- و آن اعظم از دیگران است- آن است که ذکر کردن بنده خداوند را موجب شود ذکر کردن خداوند او را. چنانچه احادیث دیگری نیز بدین مضمون وارد است‎‏. و این ذکر مقابل آن نسیانی است که حق تعالی درباره ناسی از آیات می فرماید حَیْثُ قالَ:‏‏ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها و کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی چنان [که ] نسیان آیات و کوری باطنی از رؤیت مظاهر جمال و جلال حق سبب عمای در عالم دیگر شود، تذکر آیات و اسماء و صفات و یادآوری حق و جمال و جلال او قوّت دهد بصیرت را و رفع حجب نماید به قدر قوّت تذکر و نورانیت آن.‏ ‏‏چنانچه تذکر آیات حق و ملکه شدن آن، بصیرت باطنی را به قدری قوّت دهد که ‏‎‏جلوه جمال حق را در آیات مشاهده نماید، و تذکر اسماء و صفات موجب شود که حق را در تجلیات اسمائیه و صفاتیه شهود کند، و تذکر ذات بی حجاب آیات و اسماء و صفات رفع جمیع حجب کند و یار بی پرده تجلی نماید. و این یکی از توجیهات و تأویلات فتوحات ثلاثه است که قرّة العین عرفا و اولیاست: «فتح قریب» و «فتح مبین» و «فتح مطلق» که فتح الفتوح است.‏ @nyaz_ir
برگی زرین از امام خمینی(۱۵۷) ‏‏همین طور که تذکرات ثلاثه(که در درس قبل ذکر شد) رفع حجب سه گانه را نماید، محبت با یکدیگر در راه خدا سبب حبّ خدا شود. و این حبّ نیز نتیجه اش رفع حجب می باشد، چنانچه عرفای شامخین فرمایند. معلوم است این محبوبیت نیز دارای مراتب است، چنانچه حبّ فی الله از حیث شوب و خلوص نیز دارای مراتب کثیره است. و خلوص تام آن است که شوب به کثرات اسمائی و صفاتی هم نداشته باشد. و این موجب حبّ تام است، و محبوب مطلق محجوب از وصال نخواهد شد در شریعت عشق، و بین او و محبوبش حجابی نخواهد ماند. و بدین بیان می توان ربط داد بین دو سؤال جناب موسی، علیه السلام، زیرا که پس از آنکه آن حضرت شنید که حق تعالی فرمود من جلیس ذاکرم هستم، وعده وصال و وصول به جمال، که در دل داشت از محبوب شنید، خواست ارباب وصال را استقصا کند تا به همه شئون قیام به وظیفه نماید، عرض کرد: فمن فی سترک یوم لا ستر إلّا سترک؟ یعنی: کیان اند در پناه تو که از تعلقات رسته و در قید حجب نیستند و به وصال جمال جمیل تو رسند؟ فرماید: دو طایفه: آنهایی که متذکر من اند ابتدائا. یا آنکه در راه من با یکدیگر محبت ورزند، که آن نیز تذکر من است در مظهر جمال تام من، یعنی انسان. این ها در پناه من و جلیس من اند و من جلیس آنانم. پس معلوم شد که از برای این دو طایفه یک خصلت بزرگ است، و نتیجه آن یک خصلت بزرگ دیگر. زیرا که حق تعالی یاد آنها کند و آنها محبوب حق شوند، و نتیجه آن است که در ستر و پناه حق واقع شوند در روزی که ستری نیست، و جلیس آنها حق باشد در خلوتگاه مطلق. و دیگر از خصلتها آن است که خداوند عزت به واسطه کرامت آنها رفع عذاب از بندگان خود فرماید، یعنی، تا آنها بین بندگان هستند به واسطه آنها عذاب و بلیّات فرو نفرستند.‏ @nyaz_ir