eitaa logo
نقد فیلم🎬🇵🇸
100 دنبال‌کننده
37 عکس
50 ویدیو
7 فایل
ارتباط با ادمین https://eitaa.com/Fateme1711
مشاهده در ایتا
دانلود
● نقد فیلم ✍ نگار محمدنژاد "وارث" را می‌توان در چهارچوب فیلمی روانشناختی درباره ی زنان دانست که توجه شما را از چرایی شخصیت پردازی «کاترین» به چگونگیِ تبدیل شدن او به اَبرمَن پدرانه اش هدایت می‌کند. فیلم آن تحول خواهی غیر ارادی و چرخش درونی دختری را نشان می دهد که تعمدا به سمت آن سوق داده می‌شود. در همان ابتدا ، وارث به ترسیم ِ خصوصیتِ دختری خجالتی و کم رو می پردازد تا به اصطلاح، او را از زیرکی و ظرافت های زنانه بی بهره نشان دهد. دختر که تحت تأثیر احاطه ی اَبرمن پدرانه اش قرار دارد، دچار اعتماد به نفس پایین و دستپاچگی برای بر قراری ارتباط با دیگران می باشد. فیلم بر اثر فقدانِ مادر ، این اجازه را به پدر می‌دهد تا دائما دخترش را با یک زن آرمانی بِلوند و بی نقص مقایسه کند. در سکانس مهمانی که پدر به گفتگو با عمه ی کاترین نشسته است، اذعان میکند : _ بهترین مدارس شهر و رفته، بهترین آموزش های ممکن و بهش دادن ، هر شب در کنار من نشسته و سعی کردم آگاهی اجتماعی بهش بدم و هر کجا شده بهش آزادی دادم نتیجه چیزی که میبینی! موجودی کاملا متوسط ،بی دفاع و عاری از جذابیت. مادرش و یادته ؟ مادرش شادابی و ظرافت داشت و این دخترشه! _ هیچ بچه ای نمیتونه با تصوری که از مادرش دادی رقابت کنه اون رو بیش از حد بزرگ و کامل جلوه میدی. _ حق نداری اینطور بگی. وقتی مُرد فهمیدم چیو از دست دادم و به جاش چی گرفتم. از آن جایی که در آثار هیچکاک فیلم دارای اَبرمَن مادرانه ایست که اجازه ی شکل‌گیری رابطه میان پسر و زنهای دیگر را نمی‌دهد همانند فیلم "پرندگان" و "روانی" اما می توان گفت که در آثار وایلر، ابرمن پدرانه با احاطه ای سلطه جویانه اجازه ی شکل گیری رابطه میان دختر و مرد های دیگر را نمی هد . بر اساس مفهوم روانشناختی فرویدی و روابط میان مادر و پسر / پدر و دختر ؛ در اولی نبودن پدر خانواده و در دومی نبودن مادر خانواده باعث اختلال در شکل‌گیری رابطه ی عاطفی میان شخصیت های اصلی داستان می‌کند. ترسیم زنی با موهای بِلوند و زنی با موهای مشکی در "سرگیجه" هیچکاک و دیگر آثار وایلر مثل "کشور بزرگ" و "ساعت بچه ها" به طرز شگفت انگیزی بیانگر این درک شناختی است که هر دو زن در واقع وجه دیگریه آن یکی و آن روی دیگر همان یک زن است اما در زاویه دید مرد ، در جای دیگر ، اینطور به چشم می آید. که در سرگیجه این مفهوم به کمال خود رسیده است. ویلیام وایلر به زیبایی نام اثر خود را "وارث" گذاشته است تا به نوع استعاری به مخاطب نشان دهد، وقتی «کاترین» از دو پیشنهاد پدرش یعنی محروم شدن از ارث و یا قطع رابطه با «موریس» اولی را انتخاب می‌کند در واقع مبلغی پول همان صورته نمادین یافته ی اَبرمَن پدرانه اش است که می‌خواهد از داشتنش سر باز بزند. اما از این ارث گویی گریزی ندارد. به واقع «موریس» نیز در داستان آمده است تا با انتخاب هایش کاترین را به این سرمنزل مقصود یعنی به خود آمدن و آن خودآگاهی و تحمیل ارثیه ای که پدر برای او گذاشته است برساند. این ارثیه دامن پدر را هم می‌گیرد و آخرین لحظات زندگی خود از دیدن دختر محروم می ماند. در سکانس های پایانی فیلم ، وقتی «عمه ی کاترین» به او میگوید که چه موقع انقدر سنگدل شدی؟ و او اشاره به استادان خود می‌کند ، برق نگاهش برای انتقام جویی از «موریس» و اتمام کار سوزندوزی ، او را در موقعیت خودآگاهی غیر ارادی به اوج می‌رساند.وقتی کاترین از پله ها بالا می‌رود، کارگردان با مهارتی قابل ستایش در دو سکانس که با زاویه ای کاملا مشابهه گرفته شده است این تحول درونی و سیر تکاملی و تدریجی کاترین را برای مخاطب به نمایش می‌گذارد. @oasisnaghde_film
https://digimovie54.pw/funny-face-1957/ لطفا فیلم the mery widow را هم تماشا بفرمائید. @oasisnaghde_film
جلسه بیست و چهارم (mp3cut.net).mp3
29.16M
🎞🔎 نقد و تحلیل 🔶 با حضور اقای فاطمی 🔶 جلسه بیست و چهارم 📆 21 آبان ماه قسمت اول صوت @oasisnaghde_film
جلسه بیست و چهارم (mp3cut.net) (1).mp3
29.33M
🎞🔎 نقد و تحلیل 🔶 با حضور اقای فاطمی 🔶 جلسه بیست و چهارم 📆 21 آبان ماه قسمت دوم صوت @oasisnaghde_film
سلام به همه🌱 فردا جلسه نقد فیلم برگزار نمی گردد.
سلام به همه 🌱 ان شاءالله فردا ساعت ۳ جلسه برقرار هست.
فیلم بیست و پنج (online-audio-converter.com).mp3
40.87M
🎞🔎 نقد و تحلیل 🔶 با حضور اقای فاطمی 🔶 جلسه بیست و پنجم 📆 5آذر ماه @oasisnaghde_film
ساعت بچه ها اثر ویلیام وایلر قصه عشق جو و کارن.....نه!شاید باید طور دیگری این قصه را روایت کرد فیلم قصه معلمی است بنام مارتا دابی. مارتا و کارن پس از اتمام دانشگاه یک مدرسه دختران را راه اندازی می کنند قرار بود مدرسه موفقی داشته باشند هر ساله دانش آموزان جدید پذیرش کنند وتا پایان با خوبی و خوشی زندگی کنند اما .... این پایان خوش دونفری با ورود نفر سوم کمی لغزنده می شود‌ خب ماجرا ازاین قرار است که ازدواج کارن حساسیت های مارتا را که در اعماق وجودش بخواب رفته اند بیدار می کند اولین بار وقتی جو کارن را به خانه برمی گرداند و کارن اعلام می کند که قرار است ازدواج کنند مارتا ناراحتی اش را بروز می دهد اما چرا کارگردان این قصه را در یک مدرسه روایت کرده؟ ایا به تصویر کشیدن لج بازی های مری فقط برای پیش بردن داستان است؟ ما در صحنه های بسیاری می بینیم مارتا و مری در صحنه هایی متوالی ظهور پیدا می کنند انگار مری تمایلات خاموش شده مارتا دبیست در صحنه مشاجره کارن و مارتا،مری بر اثر ضربه اتو به کف اتاق بیدار می شود و این میل مارتا به کارن و حساسیتش نسبت به روابط اوست که بیدار می شود و از ناخودآگاه او سر برمی آورد در واقع مری بُعد سرکشی بچگانه امیال مارتا است و این میل او زمانی شرایط را بدتر می کند که کارن مری را بخاطر دروغ گفتن تنبیه می کند و وقتی حال مری بد می شود از جو کمک می گیرد. عمه لیلی هم بُعدی از وجود مارتا است که او را بخاطر حساسیتش نسبت به کارن و جو سرزنش می کند؛ عمه لیلی و مری همه امورات را تا مرز نابودی می کشانند؛ دبی و کارن بخاطر دورغ مری محکوم به همجنس گرایی شدند اما این دروغ نبود این یک راست پنهان بود راستی که مارتا یا باید ان را بپذیرد یا خود را مجازات کند ... در این فیلم وجدان محکم و بسیار مقید مارتا که مادر بزرگ مری است از سرکشی های خارج از عرف او جلو گیری می کند و مارتا دبی خودکشی می کند ... @oasisnaghde_film
سلام به همه🌱 لطفا فیلم های Jezebel Wuthering heights(بلندی های بادگیر) Roman holiday(تعطیلات رومی) Funny girl را تماشا بفرمائید
سلام به همه🌱 جلسه نقد فیلم تا آخر ایام فاطمیه (۱۲،۱۹،۲۶ آذر)برگزار نمی گردد.
جستاری در باب تعطیلات رمی بغض آمیخته به شادی پرنسس هنگام گفتن عبارت «رم با همه ی زیبایی هایش» به قدری به زیبایی نگاه خیره اش به چشم های جو می افزود که کمتر کسی به غیر عادی بودنش شک میکرد.در حالی که هر دو خوب می دانستند بعد از تمام شدن آن مراسم دیدار به قیامت حواله می شود اما آنچه از یکدیگر در نزد خود یافته بودند آنقدر بزرگ بود که تا ابد و دهری که توانایی نفس کشیدن داشته باشند،برایشان کافی باشد.جو برای پرنسس چیزی فراتر از یک روزنامه نگار آس و پاس بود که اغلب سادگی و خوش قلبی اش بر حماقتش سایه می انداخت.برای او جو مهتابی بود در شب تار «از خود هیچ نداشتن» تا تاریکی هایی که با لقب و منصب به او چسبانده بودند را از او بزداید.گرچه در نهایت با همان لباس و و با همان منصب در میان دیگران ظاهر شد اما او حالا دیگر لذت نشستن بر روی صندلی های نه چندان سالم کافه های خیابانی را چشیده بود!او می‌دانست با کدام اشک باید دریچه ی حقیقت را گشوده و چطور آرزو هایش را بدون آنکه مدام به این و آن بزند در جاده ی زندگی اش هدایت کند.آن «۲۴ساعت کذایی» برای او تلالو هر آنچه که در زندگی میخواست و احتمالا در آینده به فکر خواستنشان می افتاد بود.نیازی نیست لقب معجزه به آن شب و روز داد.بله عجیب است اما عجیب تر آنکه او فقط یک روز سعی کرد ببیند کیست؟!از کجا آمده و کی و چطور و با کدام غزل خداحافظی قرار است برود... خانم قربانی @oasisnaghde_film
سلام به همه🌱 ان شاءالله جلسات نقد فیلم دوشنبه ها ساعت ۱:۳۰ خواهد بود. لطفا دوستانی که مشکل دارند به بنده پیام بدهید.
این هفته جلسه یکشنبه (فردا)ساعت ۳ برگزار می شود.
فیلم بیست و ششم (online-audio-converter.com).mp3
35.83M
🎞🔎 نقد و تحلیل 🔶 با حضور اقای فاطمی 🔶 جلسه بیست و ششم 📆 3دی ماه @oasisnaghde_film
سلام به همه 🌱 جلسه آینده ان شاءالله بیشتر در مورد مباحثی که جلسه قبل صحبت شد گفت و گو خواهیم داشت و همچین گفت و گویی درباره فیلم هایی که اخیرا از وایلر قرار بود تماشا کنیم.
جوزبل: روایت گناه یا یک پناه برای روایت داستان؟ از لحن خوش فرم سخن گفتن جولی که بگذریم داستان کشمکش عاطفی او و احساس پیچیده ای که نسبت به پرستن داشت،نظرمان را جلب میکند.شاید گمان کنید همه ی تقصیر ها به گردن آن لباس قرمز است،اما باید به شما بگویم آن لباس قرمز تنها یک دستاویز برای روایت داستان است.گویا اگر لباس سفید بود باز هم این فاصله ی بین جولی و پرستن جای دیگری پیدا می شد.در هر حال جمله ی «تو مرا به یاد جزبل می اندازی»آنقدری به داستان نمی خورد که همه این پیچیدگی ها و جذابیت های عاشقانه را از بین برد!در واقع ما نمی‌دانیم جزبل کیست و چرا باید به جولی شباهت داشته باشد.گذشته از آن روایت وایلدر بیشتر از آنکه یک فیلم باشد یک مستند حول زندگی دختر عاشقی است که خودش هم نمی داند چه از جان این دنیا و آن مرد های دور و برش میخواهد.ما هیچ گاه نمی فهمیم این تلاطم های عاطفی جولی چطور شکل میگیرد و چطور می شود که از این رو به آن رو در حال حرکت است و از عشق به نفرت و از نفرت به عشق کوچ میکند.درست شبیه رمان هایی که فقط روایت اتفاقات را میکنند بی آنکه بفهمیم چرا و چطور اینها رخ داده اند.برای مثال در فیلم شمال از شمال غربی به خوبی شاهد چگونگی تکامل شخصیت نقش اول هستیم.اینکه چطور یک تاجر ساده به یک مامور امنیتی تمام عیار تبدیل می شود.ما در این فیلم به دلیل روایت دقیق و عمیق هیچکاک به خوبی با نقش اول همراه شده و عمیقاً درک می‌کنیم که او چطور این تغییرات را به جان میخرد تا به تعادل برسد.چیزی که در جزبل اصلا به چشم نمی آید و یا در بهترین حالت کمتر به چشم می آید.پس دیدن فیلم آرزو میکنیم این سناریوی نسبتا خوب با آن نوشته‌ی «یک سال بعد»خراب نمی شد... # نقد از خانم .... @oasisnaghde_film
فیلم تعطیلات رمی (Roman holiday) با خبر های تیتر واری از زندگی یک پرنس شروع می شود تا بعد خسته کننده و بی نشاطِ شخصی در این جایگاه و روابط چهارچوب مند او با انسان ها را بتصویر بکشد، صحنه ای که پرنس کفش های مراسم رسمی را از پایش در می آورد و صحنه ای که روی تخت خواب با بی حوصله گی ای که به گریه و ناراحتی ختم می شود بخوبی این خسته کننده بودن این زندگی را می بینیم اما همان شیطنت که باعث شد کفشش را در آن مراسم در بیاورد به او جرات فرار از قصر و تجربه ی یک زندگی و ارتباط حقیقی با انسان ها را هم می دهد شاید از جهتی اگر قرار بود فیلمی ساخته شود از ارتباط نزدیک و حقیقی یک سیاست مدار با مردم یک شهر همین می توانست باشد که این چنین بی غرض با نقش بازی کردن، خود حقیقی اش باشد، شخصیت دیگر فیلم یعنی جو که یک خبر نگار است که بیشتر درگیر وقت گذرانی ها است و نه به کارش چنان اهمیت می دهد و نه به یک دختر زیبا، صحنه ای که در حال شرط بندی است و صحنه دروغ بافی هایش برای سردبیر روزنامه و اولین صحنه روبروشدنش با پرنسس و صحنه هایی که برای یک معامله با پرنسس همراه می شود شخصیت او را بتصویر می کشد... اما چرا این دو نفر در چنین تقدیری با هم روبرو شدند؟ چرا اینجا توانستند البته خیلی کم در صحنه های پایانی فیلم به رابطه ای عاشقانه نسبت به یکدیگر فکر کنند؟ صحنه ی پایانی فیلم با سوال جواب هایی تمام می شود که برای بقبه شاید یکسری سوال ژورنالیستی باشد اما معنای حقیقی جواب ها را فقط پرنسس و جو می فهمند یک ساعت و نیم فیلم تدارک دیده شده تا چند صحنه که فقط اینجا می شد بیان شود بیان شود. @oasisnaghde_film
سلام به همه🌱 ان شاءالله فردا جلسه نقد فیلم ساعت 2:00 برگزار می شود.
همه ما دنیایی داریم بشدت پیوسته که کمتر متوجه آن هستیم،برای ما گذشته وقایع گسسته و محوی است انقدر محو که انگار گهگاهی بوده یا اصلا نبوده و آینده رویا پردازی هایی بیش نیست. اما برای انسان هایی چون عرفا و متفکران و آنان که غریبانه اما در پناه، در عالم بسر می برند پیوستگی امور مشهود تر است حتی پیوستگی امور که پریشان بنظر می رسند . جهان امروز در پی معنا بخشیدن به امور متناسب با ذات خودش که می خواهد همه چیز را روشن و معین بچنگ آورد و برای هر اتفاق و مساله ای دلیل روشن داشته باشد تا مبادا امری از محاسبه اش و تسلطش دور بماند ، معنا زندگی و حالی که بر انسان ها می گذرد را در سینما بتصویر می کشد، هر کارگردان فرم خاص خود را دارد یا بگونه ای بود غریبانه ی خود را بتصویر می کشد یا بهتر بگویم آنگونه که جهان را می یابد آن را بتصویرمی کشد؛ مثل یک دنیای جادویی کارگردان به یک عالم تبدیل میشود همانطور که فرشته مهربون دنیای سیندرلا، با چوب جادو موش ها را به اسب و مارمولک ها را به درشکه چی و .... تبدیل می کرد این شاید یک مثال خیلی ضعیف باشد یگانگی کارگردان قوی با فیلمش بیشتر از این ها است در فیلم صحنه ها، ساختمان ها، فاصله هاو ... معنا دار هستند،صدا دارند، بو دارند، بشدت ملموس اند. ما با دیدن تعدادی از فیلم های یک کارگردان با عالم یا فرم یا غربت او کم و بیش آشنا می شویم....مثلا ویلیام وایلر(William wyler ) کارگردان فیلم های: روبهکانthe little foxes، نامهthe letter، کشور بزرگthe big country، وارثه the heiress، بهترین سالهای عمر ما the best years of our lives و ....انگار یک مساله را به زبان های متفاوت بیان می کند؛ سرنوشت گره خوردن یک زن و مرد در موقعیت های متفاوت که همه عالم درونی شخصیت ها را آشکار می کند، در فیلم های او همیشه یک زن مغرور، ایده آل و بلوند نقش آفرینی می کند شاید این حکایت از از ایده آل هایی دارد که چشم ها را کور می کند و زندگی را با چالش هایی روبرو می کند تا بالاخره بگونه ای از آنها دست بکشد. در فیلم کشور بزرگ که در همان دقایق ابتدایی فیلم با رابطه آقای مَکِی و پثی(پتریشا) شروع می شود کم کم با ورود شخصیت های متفاوت سرنوشت این رابطه برای ما و برای حتی شخصیت های فیلم روشن می شود همه دست به دست هم می دهند تا آقای مَکِی متوجه شود هیچ تفاهمی با پثی ندارد و علاقه او به ماراگون که شاید بخاطر شخصیت روانشناسی هر دوشان براحتی قابل فهم نیست حتی برای خودشان آشکار شود...فیلم نامه و فیلم روبهکان انگار ادامه فیلم کشور بزرگ هستند یعنی اگر آقای مَکِی و پثی به نحوی سرنوشتشان بهم گره می خورد یا مانند فیلم نامه به خیانت ختم می شد و یا به طلاق عاطفی و تنفر فیلم روبهکان‌ یا فیلم جزابل که در آن یک شخصیت سرکش و مغرور و ایده آل گرایی مثل جولی عشق پرستون را با پا پس می زند و با دست پیش می کشد انگار گذشته فیلم روبهکان است اما چون اینجا جزابل و پرس سرنوشتشان به ازدواج ختم نشد جولی بجای تنفر از پرس و کشتنش در از دست دادنش سوخت و تلاشهایش برای برهم زدن ازدواج پرس به جایی نرسید و در پایان توبه کرد برعکس شخصیت رجینا در فیلم روبهکان شاید این توبه و آن غرور ناشی از فاصله ساخت این دو فیلم باشد جزابل که زودتر ساخته شده دنیایی است که هنوز انسان ها از گناهان توبه می کردند اما با گذر زمان دیگر توبه معنا نداشت ...برخی فیلم های او مثل ساعت بچه children hours،کلکسیونرthe collector چنان در بتصویر کشیدن عالم درونی شخصیت فیلم متمرکز است که انگار عشقی که بتصویر می کشد بهانه ای است برای نشان دادن ابعاد روانی یک شخصیت. @oasisnaghde_film
سلام به همه🌱 مشق هفته آینده https://zfilm48.pw/how-to-steal-a-million-1966/ چطور یک میلیون دلار بدزدیم https://zfilm48.pw/mrs-miniver-1942/ خانم مینیور @oasisnaghde_film
جلسه بیست و هفتم (online-audio-converter.com).mp3
35.8M
🎞🔎 نقد و تحلیل 🔶 با حضور اقای فاطمی 🔶 جلسه بیست و هفتم 📆 10دی ماه @oasisnaghde_film
سلام به همه 🌱 جلسه نقد فیلم دوشنبه ساعت ۴ خواهد بود.
فیلم "چطور یک میلیون دلار بدزدیم" "How to steal a million" فیلم تا حدودی چاشنی کمدی دارد نیکُل دختر مقرراتی و با آدابی است که براحتی پایبند رابطه ای نمی شود و آقای بنت یا پدر نیکل علاقه زیادی به جعل و فروش شاهکارهای هنری دارد کاری که نیکل بشدت با آن مخالف است و از آن ترس دارد سیمون کاراگاه بررسی اصالت آثار هنری است که به آقای بنت شک می کند وقتی شبانه به خانه آقا بنت می آید تا نقاشی های او را مورد بررسی قرار دهد با نیکل روبرو می شود و چنان وانمود می کند که یک دزد است....ماجرای همراهی نیکل و سیمون زمانی شروع می شود که مجسمه یک میلیون دلاری آقا بنت قرار است مورد آزمایش قرار بگیرد و با اثبات تقلبی بودنش برای آقا بنت دردسرساز می شود حالا نیکل که براحتی با کارهای غیر قانونی و خلاف کنار نمی آمد با آقای سیمون به عنوان یک دزد دست دوستی می دهد و با او همراهی می کند و آقای سیمون که در همان دیدار های اول به نیکل علاقه مند شده این پیشنهاد را می پذیرد آقای سیمون و نیکل با شخصیت اصلی خودشان براحتی نمی توانستند با هم همراه شوند و حالا با نقش بازی کردن و وانمود کردن با هم همراه می شوند و شاید مجسمه و مجسمه ساز یعنی مادربزرگ و پدربزرگ نیکل واسطه این همراهی میشوند گارد امنیتی هم شاید بعد قانون مدار نیکل است که سیمون آنها را به بازی می گیرد و آژیر خطرشان را به صدا در می آورد تا کلافه شوند و عقب نشینی کنند تا او به خواسته اش برسد شاید زیباترین و گویا ترین بخش فیلم برای فهم کل فیلم بخش هایی باشد که نیکل و سیمون داخل اتاق نظافت زیر پله ها که خیلی تنگ هست و برای نیکل تنگ تر است باشد و جالب تر اینکه در پایان همین مکان تنگ مکان راحت تری می شود. @oasisnaghde_film
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امسال حاج قاسم شهید امی امت چادر مادر را کشید و کشان کشان آورد گلستان شهدا و بچه های مادری را جمع کرد زیر چادر و با هم نجواها کردند و خندیدند و قهقهه مستانه سر دادند و واله و شیدا شدند جانان گفته بود این حاج قاسم شفیع است، رفیق است، دست گیر است باور نکردیم ...نه چنان که باید... ما ماندیم و بهت زده شدیم... و بوی چادر مادر که همه جا را پر کرده من که جا مانده ترین بودم از پیام جانان بیشتر سوختم....سوختم "روح مطهر شهیدان ان شاءالله میهمان بانوی دو عالم و مادر شهیدان حضرت صدیقه‌ی طاهره سلام‌الله‌علیها است" از تو دنبال تو بودن نکند سهم من است؟ فقط از هجر سرودن نکند سهم من است؟ آن شب که چشمانم اشک آلود شد مادر مرا در آغوش کشید و گفت الان دیگر دیر شده و منی که از آغوش مادر شهیدان محروم شدم ... @oasisnaghde_film
جلسه بیست و هشتم (online-audio-converter.com).mp3
37.49M
🎞🔎 نقد و تحلیل 🔶 با حضور اقای فاطمی 🔶 جلسه بیست و هشتم 📆 18دی ماه @oasisnaghde_film