09-Ziyarat-Ashoura.mp3
2.67M
زیر آسمون خدا دراز کشیدم و به ستاره ها چشم دوختم.
مثل ستاره های حسین میون دشت کربلا...
اربا اربا....
هر ذره اش پخش در دشت کربلا...
هر ذره اش پخش در زمان...
ظلمات را نمیتابند...
ستاره های حسین...
ادب داشت.
وقتی امان نامه به دستش رسید، مویرگ های کنار شقیقه اش ملتهب شد و دو ابرویِ کمانش را به هم گره زد نزدیک بود تیری پرتاب کند و بر جگر شمر بنشاند.
حسین ع که حالت چشم هایش و مشت دستانش را دید به سمتش دوید دو دستش را بر روی قلبش نهاد.
عباس سر به زیر انداخت.
به تک کفش های امامش خیره ماند.
نتوانست به نگاه حسین دل دهد.
مدام در سرش میپیچید که چرا این امان نامه را باید بگیر؟
یعنی زمین و زمان به من شک کردند؟
امتحان! من جز حسین کسی را دیدم؟
من در قلب حب و محبوبی غیر مولا دارم؟؟
ادب داشت.
(الهی دور سرش بگردم...
واقعا حالات عباس جز عشق و ادب بود؟)
ادب داشت.
یک عمر همراهِ پدرش جز مشق میدان چیزی ننوشت.
روز و شب #رویا ی رزم و دور حسین گشتن را در دل و سر میپروراند.
حسین ع اذن میدان را برایش باطل کرد.
لب به اعتراض نگشود.
قرار بود لشکر یزید را تار و مار کند.
دیکته حیدر را در دل میدان پیاده کند
مگر تکرار خیبر کاری برای عباس ع داشت!؟
اما امام طلب آب از او کرد.
حتی از دلش نگذشت که چرا رویایم باطل شده.
حتی فکرش را نکرد.
گفت چشم
سمعا و طاعتا یا مولا
علی عینی
دورِ سرت بگردم شرمنده اهل خیام نباش.
من بمیرم مولایم نگرانِ طفلان شده.
شما دلت به عباس قرص باشد.
(سردار عشق و ادب)
ادب داشت.
حتی لب به اب نزد...
مولایم تشنه باشد و من آب نوشم!؟
مولایم تیره و تار ببیند و من با قطره ای بینا و توانا شوم؟!
هرگز!
عقلی که عاشق شد و ادب فرا گرفت، جوانمرد خواهد شد.
ادب داشت.
یک عمر برادرش را با اسم صدا نزد. یک عمر کمتر از مولا به امام و برادرش نگفت.
اون موقع وقتی مستأصل و ناچار شد. از دلش جوشش مهر برادری بالا گرفت.
به مولایش گفت برادر به فریادم برس.
اخا ادرک اخا...ک
صحنه ای عاشقانه تر از این هست!؟
(اقای عشق و ادب )
|زنوبــــــا|
یکی که عاشق باشد و مودب در برابر محبوب باشه، چه شکلیه!؟
واقعا زیبا نیست!؟
مثل قرص قمر
مثل نسیم صبحگاهی
مثل سرو و سپیدار
مثل چلچله پرندگان...
اخ مولا چه کشیدی از رفتن یارانت...
فقط تصور کنید.
وقتی با معشوقش حرف میزند چشمش هرگز خیره نمی ماند فقط به خاک نگاه میکند.
به احترام معشوقش بر میخیزد.
سلام را که در میان دو لبش تراوید بوی گلاب و بهشت پیش از نوای سلام که به گوش برسد، به مشام خواهد رسید.
تمام هوش و حواسش به دو لب معشوق هست تا گر طلب جان کند، بی هیچ کلامی، فدا کند.