هدایت شده از |زنوبــــــا|
ادب داشت.
حتی لب به اب نزد...
مولایم تشنه باشد و من آب نوشم!؟
مولایم تیره و تار ببیند و من با قطره ای بینا و توانا شوم؟!
هرگز!
عقلی که عاشق شد و ادب فرا گرفت، جوانمرد خواهد شد.
هدایت شده از |زنوبــــــا|
ادب داشت.
وقتی امان نامه به دستش رسید، مویرگ های کنار شقیقه اش ملتهب شد و دو ابرویِ کمانش را به هم گره زد نزدیک بود تیری پرتاب کند و بر جگر شمر بنشاند.
حسین ع که حالت چشم هایش و مشت دستانش را دید به سمتش دوید دو دستش را بر روی قلبش نهاد.
عباس سر به زیر انداخت.
به تک کفش های امامش خیره ماند.
نتوانست به نگاه حسین دل دهد.
مدام در سرش میپیچید که چرا این امان نامه را باید بگیر؟
یعنی زمین و زمان به من شک کردند؟
امتحان! من جز حسین کسی را دیدم؟
من در قلب حب و محبوبی غیر مولا دارم؟؟
ادب داشت.
(الهی دور سرش بگردم...
واقعا حالات عباس جز عشق و ادب بود؟)
|زنوبــــــا|
یابو فاضل ... طیحة ایدک مو وقتهه
یابو فاضل ... ضربوا متونی وردتهه
یابو فاضل ... زینب انی الواعدتهه
والله دنیا وصارت اخبارک بعیده ، وانت ذاکه العشت کل عمری بوریده
اذکر الشامت قبل من یرفع ایده ، ما امیز بینک وبین الرعیدة
اشتکیلک ... والشمس صبغة عباتی
اشتکیلک ... جنت ویاک شحلاتی
اشتکیلک ... روحی وردة وذبلتهه
یابو فاضل ....
خویه مشتاقتلک بکد مانخیتک ، خنکة صارت بلمخیم واعتنیتک
قبل لا اوصل الک وصلت منیتک ، عمت عینی امخضر الدم بلحیتک
هذا حالی ... کصتی انطبعت بدیة
هذا حالی ... لیش مادفنوک بیة
هذا حالی ... دمعتی بخدی عفتهه
یابو فاضل ....
قلبی ماینطینی سهم العین اعوفه ، لون وجهک حیل متغیر اشوفه
خویه دلینی اعله جرحک حتى اروفه ، کلی وین الیوجعک خلینی اطوفه
انا وانته ... نشبه اشراع السفینه
انا وانته ... امتون وجفوف التقینه
انا وانته ... وحدة موتتنه ردتهه
یابو فاضل ....
راسک اعله الرمح وجفوفک کطیعه ، ما عرفتک من لکیتک عالشریعه
لیش ساکت ضاکت بعینی الوسیعه ، احجی حرکت خیمتی نار الفجیعه
یاهضیمة ... المای یتبدة ویعمرک
یاهضیمة ... امدافع سهام اعله ظهرک
یاهضیمة ... خویة رایح ماکلتهه
یابو فاضل ....
یوجع فراک الاخو وداعة شبابک ، من بعید ایبین بوجهی غیابک
راح اوزع جم نهر خویه بثوابک ، وکضی کل العمر منتظرة اعله بابک
ما اعوفک ... لحد ما تعمة النواظر
ما اعوفک ... ادری ماتکسرلی خاطر
ما اعوفک ... یا اخو المارخصته
یابو فاضل ....
شلون اردن للخیم وعیونی حمرة ، لو سئلنی حسین عنک بیش اصبرة
های اول مرة اشوف ایده اعله ظهرة ، فرکه الخوان ما توصلهه کسرة
باربعینک ... خویه مشایه اعتنیلک
باربعینک ... اترس عیونی واجیلک
باربعینک ... ارسم همومی العشتهه
یابو فاضل ....
دارت الدنیا وتفارکنه ابسهولة ، انت طایح والخصم یمشی اعله طوله
بداخلی دیرة حجی خلینی اکوله ، بعدک ا تصبح فعل ماضی الرجولة
ما اعاتب ... لاتضل تحرک بدمک
ما اعاتب ... عفت کسرة ظهری یمک
ما اعاتب ... انت روحی الماعفتهه
یابو فاضل ....
ما اکلک ارجع اعرف مستحیله ، بس اکلک طیحه المالح ثجیله
خویة جاملنی احلفک بلعلیلة ، کلی بس فترة غیابک مو طویله
ما اریدک ... تعتذر یاخویة منی
ما اریدک ... تنقهر وتزید ونی
ما اریدک ... بس اریدک ای کلتهه
یابو فاضل ....