eitaa logo
شبکه سربازان مهدی (عج)
127 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
291 فایل
📱 شبکه اطلاع رسانی فرهنگی پایگاه مقاومت بسیج المهدی (عج) مسجد چهارده معصوم علیهم السلام 🏷 کد شامد: 1-0-64-868659-1-1 📩 ارتباط جهت ارسال مطالب، انتقادات و پیشنهادات: @ghavieshavim @A1350m @Khoshi313 @AMIRHOSSINRAISI63
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از خبرگزاری بسیج
🌼روایتی جالب از زن بی حجاب و زن چادری ✍️زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و چادر زن لای در گیر کرد. داشت بازحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن نسبتا بدحجاب طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خودآزاری دارن بعضی ها ! زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت: من چادر سر می کنم ، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد ، و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد . همسرت نسبت به تو دلسرد نشود. محبت و توجه اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادر از گرما اذیت می شوم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو. من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم. من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم. اما من روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم. و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم. چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون پاسخی دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند. حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟ 💥زن بدحجاب بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی. و آرام موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد./ب @basijnewsir BASIJNEWS.IR /
هدایت شده از خبرگزاری بسیج
🔴سزاوار است كه انسان نماز را در اول وقت بخواند و كسى كه نماز را پست و سبك شمارد، مانند كسى است كه نماز نمى‏خواند. پيغمبر اكرم صلى‏الله‏ عليه‏ و‏ آله‏ و سلم فرمود: كسى كه به نماز اهميت ندهد و آن را سبك شمارد سزاوار عذاب آخرت است. روزى حضرت در مسجد تشريف داشتند، مردى وارد مسجد و مشغول نماز شد و ركوع و سجودش را كاملاً به جا نياورد، حضرت فرمودند: اگر اين مرد در حالى كه‏نمازش اين طور است از دنيا برود، به دين من از دنيا نرفته است پس انسان بايد مواظب باشد كه به عجله وشتابزدگى نماز نخواند ودر حال نماز به ياد خدا و با خضوع و خشوع و وقار باشد، و متوجه باشد كه با چه كسى سخن مى‏گويد و خود را در مقابل عظمت و بزرگى خداوند عالم بسيار پست و ناچيز ببيند. اگر انسان در موقع نماز كاملاً به اين مطلب توجه كند، از خود بى خبر مى‏شود، چنانچه در حال نماز تير را از پاى مبارك امير المومنين عليه السلام بيرون كشيدند و آن حضرت متوجه نشدند، و نيز بايد نمازگزار توبه و استغفار نمايد و گناهانى كه مانع قبول شدن نماز است، مانند حسد، كبر، غيبت، خوردن حرام، آشاميدن مسكرات و ندادن خمس و زكات؛ بلكه هر معصيتى را ترك كند.(آیت الله حاج شیخ مجتبی تهرانی(ره) )/ب @basijnewsir BASIJNEWS.IR
هدایت شده از خبرگزاری بسیج
✳️خاطره يك سردار مسيحى عراقى كه شبکه های بیگانه اورا نسبت یه حاج قاسم سليماني بدبین کرده بودند اين سردار عراقى ميگويد از بس كه اخبار حاج قاسم سليماني رو از كانالهاى عربي بیگانه درباره اى حاج قاسم اخبار بد بود از او خيلى متنفر بودم....ودر يكى از روزها...كه من در اتاق عمليات بودم دو شخص روديدم. دونفر با مو وريش سفيدى كه بر چهره اى انها بود ..ولبخندى كه بر روى لبهايشان داشتن وباهم درباره اى عمليات صحبت ميكردن....فهميدم ان دو نفر ابومهدى مهندس وحاج قاسم سليماني هستن. رفتم نزديك انها وسلام كردم وحاج قاسم جواب سلامم رو با لهجه اى عربى شكسته جواب داد!!!!!ومرا در اغوش كرفت اينكار كه من را از سالها قبل ميشناخت ومن باحيرت درون خودم ميكفتم باورش ميشه همين حاج قاسم سليماني كه دربارش چه حرفهاى بدى ميزدند واز خجالت نميدونستم بايد چه كار كنم. يادم هست اين اتفاق در ماه رمضان بود....وشب وقت سحر بود وما در جبهه تداركات وغذايى براى خوردن خيلى كم داشتيم...وديدم دست حاج قاسم سليماني يك دونه خرما بود كه قبل از سحر داشت أن دونه خرما را بين خودش وابومهدى تقسيم كرد!!!!!/ب @basijnewsir BASIJNEWS.IR
هدایت شده از خبرگزاری بسیج
🚨نمایندگان مجلس یازدهم با رهبر انقلاب دیدار می‌کنند 🔹نمایندگان یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی فردا یکشنبه با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب دیدار می‌کنند. 🔹گفتنی است؛ این دیدار به صورت ویدئو کنفرانس برگزار می‌شود./ر @basijnewsir BASIJNEWS.IR
هدایت شده از ریحانه
⁉️ قیام مسجد گوهرشاد چرا و چگونه اتفاق افتاد؟ ۲۱ تیرماه؛ سالروز و روز عفاف و حجاب 🕌 واقعه تجمع مردم مشهد در تیر ماه سال ۱۳۱۴ در مسجد گوهرشاد در اعتراض به قانون تغییر لباس توسط رضاخان بود که توسط نیروهای دولتی سرکوب شد. ✊️ علت اصلی این تحصن اعتراض به اجباری شدن و کلاه شاپو و سیاست‌های تغییر لباس، و حصر آیت الله سید حسین قمی (در پی اعتراض به قوانین تغییر لباس) بود. 🔰 در ۲۰ تیرماه، درگیری اولیه در مسجد باعث کشته شدن ۲۰ نفر شد. پس از آن بر تعداد متحصنین افزوده شد و بین ۱۵ تا ۲۰ هزار نفر در مسجد گوهرشاد و اطراف آن گرد آمدند. 💣 فردای آن روز در ۲۱ تیرماه و پس از آنکه تلاش نظامیان برای متفرق کردن جمعیت با مقاومت مردم رو به رو شد، راههای ورود و خروج به مسجد گوهرشاد بسته و دستور شلیک صادر شد. 💔 بدین ترتیب این تحصن به شدت سرکوب و بیش از ۱۶۰۰ نفر کشته شدند. پس از این واقعه روحانیان سرشناس مشهد دستگیر شدند و تبعید شدند و به دستور رضا شاه برخی از روسای ادارات مشهد تغییر کردند. 🔆 ویژه ❣️زن، خانواده و در نگاه رهبرانقلاب👇🏻 @khamenei_reyhaneh
هدایت شده از ریحانه
14.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️ فیلم ویژه | ایران؛ مهد پوشش ❇️ بررسی تاریخی موضوع پوشش و زنان در ایران معاصر و ایران باستان 📆 به مناسبت ٢١ تیرماه، ویژه ➕ تصاویر و مستندات تاریخی 📥 دریافت کیفیت بالا در آپارات ریحانه 🔗 aparat.com/v/9HzJs ❣️ @Khamenei_Reyhaneh
هدایت شده از "قرآن درخانه"
ketab-ma-hejab.pdf
1.26M
پی دی اف کتاب "مساله حجاب" برای مسابقه پیامکی در طول هفته...
هدایت شده از "قرآن درخانه"
👈 سوالات روز اول مسابقه از پی دی اف کتاب "مساله حجاب" از بخش اول و دوم این کتاب👇👇👇👇👇 الف) کدام گزینه صحیح نیست؟! 1️⃣ قبل از اسلام حجاب در جهان وجود نداشته و اسلام مبتکر آن است. 2️⃣ علت و فلسفه حجاب در اسلام همان علت و فلسفه احکام در سایر ملل است. 3️⃣ حجاب در ایران باستان و در میان قوم یهود وجودداشته و از آنچه قانون اسلام آورده سخت تر بوده است. 4️⃣ در زمان زرتشت حتی پدران و برادران نسبت به زن شوهردار نامحرم شمرده می شدند. ب) از نظر شهید مطهری موجه ترین علت پیدایش حجاب چیست؟ 1️⃣ میل به ریاضت و رهبانیت 2️⃣ حسادت و خودخواهی مرد 3️⃣ تدبیر غریزی شگفت انگیز زن برای بالابردن ارزش خود 4️⃣ عدم امنیت و عدالت اجتماعی طریقه شرکت: ارسال پاسخ خود به صورت یک عدد صحیح به شماره 6600056172 و یا به آیدی زیر @salehin_ferdows درفضای سروش،تلگرام و ایتا به همراه شماره تماس و نام و نام خانوادگی اعلام اسامی برندگان: فردا یکشنبه 22/04/99 ساعت 14 در کانال قرآن درخانه باما همراه باشید...👇👇👇 @qoran_at_home2
99.4.12.docx
28.2K
موضوع: جامعه به نظارت عمومی تاريخ پخش: ۹۹/04/12 word ✅کانال درسهایی از قرآن استادقرآئتی(طرح انس باقرآن) 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🆔http://Eitaa.com/tarheonsebaquran @tarheonsebaquran http://sapp.ir/tarheonsebaquran1✨✨
99.4.19.docx
31.3K
موضوع: مردم بر مسئولان تاريخ پخش: ۹۹/04/19 word ✅کانال درسهایی از قرآن استادقرآئتی(طرح انس باقرآن) 🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🆔http://Eitaa.com/tarheonsebaquran @tarheonsebaquran http://sapp.ir/tarheonsebaquran1✨✨
هدایت شده از نو+جوان
😱 ۱۰۳ | من که جرئت نمی‌کنم... 📖 «مسئله‌ی خیلی مهمّی است اینکه انسان احساس کند که خدا با او است، خدا در کنار او است، خدا پشت سر او است، خدا مراقب او است؛ این خیلی چیز مهمّی است! چون خدا مرکز قدرت و مرکز عزّت است. وقتی خدا با یک جبهه‌ای باشد، این جبهه قطعاً و بلاشک پیروز است. حالا مثلاً ملاحظه کنید در سخت‌ترین جاها خدای متعال این معیّت را به رخ اولیای خودش کشانده.» ۱۳۹۶/۱۲/۲۴ 😎 یادم باشه در سال سوم فعالیت خود سعی می‌کند تا آیات قرآن را در لحظه لحظه زندگی شما وارد کند. ➕ شما می‌توانید علاوه بر وعده گذشته‌مان مبنی بر حفظ آیه یادم باشه در طول هفته خاطرات، تجربیات و سوالات خود را درمورد آیه هفته از طریق @alo_nojavan با ما به اشتراک بگذارید. 💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار 🌱 @Nojavan_khamenei
هدایت شده از نو+جوان
💠 | آخرین پیچ کوچه ✊ داستان مردم سرزمینی که برای حفظ حجاب مبارزه کردند 🧕‌ به مناسبت سالگرد «قیام مسجد گوهرشاد» و «روز ملی عفاف و حجاب» 😔 عمه خانم شش ماه تمام از خانه بیرون نیامد. آخر هم از غصه دق کرد و مُرد. صدیقه حامله بود که توی کوچه مأمورها دنبالش کردند. افتاد توی جوی آب و بچه‌اش سقط شد. فاطمه خانم، با آن تن مریض و پاهای دردناک، زمستان‌ها یخ حوض شکست و حمام کرد و از ترس آژان‌ها تا گرمابه سر کوچه هم نرفت. روضه و زیارت تعطیل شده بود. هرچند روز یک‌بار می‌نشستم یک‌ دل سیر از دل‌تنگی گریه می‌کردم. 👴 آقاجان گفته بود جمع کنیم برویم. سید می‌گفت تا کی؟ چند وقت می‌توانیم این‌طور زندگی کنیم؟ من می‌گفتم تا مرگ رضاشاه. گاهی یکی می‌آمد همراه سید و نصفه‌شب‌ها با ترس‌ولرز از کوچه‌پس‌کوچه‌ها من را می‌بردند خانه آقاجان. راه زیاد بود و از پشت‌بام نمی‌شد رفت. چند روزی می‌ماندم تا سید بیاید دنبالم. ولی همیشه نمی‌شد. خطرش زیاد بود. خطر آژان‌های بی‌غیرت که یک‌دفعه در تاریکی کوچه پیدا می‌شدند و رحم نداشتند. آخرین بار ما را دیدند و چادرم را پاره کردند. به خانه آقاجان که رسیدم دو روز تب کردم. حالم بهتر شد و برگشتم، همان دیدارهای چند وقت یک‌بار هم قطع شد. ☕️ من توی این فکرها بودم و غلامرضا خیره به استکان چای. از همان اول پیدا بود خبری آورده که این‌قدر مضطرب است. جانم به لبم آمد تا دهان باز کرد. چایی‌اش نصفه بود که گفت مادر مریض شده. چند هفته است. حالا حالش بدتر شده بود و دیگر دلشان نیامده به من نگویند. بی‌معطلی بلند شدم: بریم غلامرضا. قند توی دستش را پرت کرد توی قندان و با عصبانیت گفت: کجا بریم؟ چطور برویم خواهر؟ دندان روی‌هم فشرد و زیر لب بدوبیراه گفت. سرم را گذاشتم روی زانوهایم و زدم زیر گریه: خدایا نگذر از این بی‌دین و ایمان‌ها! ببین چه می‌کنند با ما… 🌅 غروب شده بود که سید آمد. غلامرضا گفته بود بی‌اجازه شوهر نمی‌برمت. صبر می‌کنیم تا خودش بیاید. چشم‌های قرمز و حال آشفته‌ام جای چک‌وچانه برای سید نگذاشت. بچه‌ها را سپردم به بی‌بی رقیه و با بسم‌الله چادر پوشیدم. بی‌بی از زیر قرآن ردم کرد و گفت تا برسی چهارقل و آیت‌الکرسی بخوان. یک ختم انعام نذر کردم که به دردسر نیفتید. 👌 نیمه‌راه بودیم و غلامرضا داشت به سید می‌گفت بیا ما هم مثل حسن آقا جمع کنیم برویم کربلا. آنجا لااقل ناموسمان در امان است. سید غر می‌زد که کاروبار را چه کنیم. خانه و زندگی‌مان را به کی بسپاریم. من داشتم دعا می‌کردم خدایا یا مرگ ما را برسان یا این‌ها را به تیر غیب گرفتار کن. توی این مدت طاقتم طاق شده بود. یک‌دفعه صدای پا شنیدیم. یکی داشت از دور به طرفمان می‌دوید. غلامرضا گفت مأمور امنیه‌ست. شما بدوید. خودش دوید سمت مأمور و گلاویز شد. سید، دست من را گرفت و شتابان برد. داشتم می‌دویدم که چادرم رفت زیر پایم و افتادم. صدای کوبش قلبم را می‌شنیدم. بدنم از ترس می‌لرزید. گفتم الان است که برسند و وسط کوچه چارقدم را هم بردارند. سید سریع بلندم کرد. مرا دنبال خودش می‌کشید. به پیچ خانه که رسیدیم دو طرف را نگاه کرد و هولم داد جلو: به خیر گذشت. برو تا من بروم ببینم چه بلایی سر غلامرضا آمد. 🖐 پشت‌هم در زدم و هنوز تقه‌هایم تمام نشده بود که محمدعلی در را باز کرد. خودم را انداختم تو و نفس‌نفس‌زنان تکیه دادم به دیوار. برق خشم و غیرت توی چشم‌های محمدعلی همانی بود که در چشم‌های سید و غلامرضا هم دیده بودم. با صورت خیس از اشک دویدم سمت اتاق خانم‌جان. 🌺 💫 نوجوان؛ انرژی امید ابتکار 🌱 @Nojavan_Khamenei