✅ مثلِ همیشه...
🔰 مثلِ همیشه آینده را من روشن می بینم.
بحمدالله هر وقتی هم که یک افق روشنی پیش رو بوده، بعد از چندی به آن افق رسیدهایم.
تواناییهای ملّت خیلی بالا است، توانایی کشور خیلی بالا است، ظرفیّت های کشور خیلی بالا است و انشاءالله این ملّت به دستاوردهای بزرگتری خواهد رسید.
۱۴۰۱/۱۱/۲۶
🔹 بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مردم آذربایجان شرقی
#افق_انقلاب
┈┈••✾•🇮🇷🇮🇷🇮🇷•✾••┈┈
@ofogheenghelab
┈┈••✾• ⛰☀️⛰ •✾••┈┈
هدایت شده از سعداء/حجتالاسلام راجی
🔰 #توئیت | چرایی عدم حمایت ایران از مسلمانان اویغور چین
🔹 توئیت #حجت_الاسلام_راجی در پاسخ به توئیت محمود صادقی
💠 اندیشکده راهبردی #سعداء
🆔 @soada_ir
هدایت شده از کانال حمید کثیری
چند وقت پیش یکی از رفقامون که از قضا فرد مذهبیای هم هست، خونه ۸۰ متریش رو گذاشته بود برای اجاره و خیلی تأکید داشت خونهاش رو به خانوادهای بده که یا بچه نداشته باشن یا نهایتاً یه بچه داشته باشن ...
👈 جالب بود همین ایشون از دولت برای کمکاری در موضوع فرزندآوری گله داشت!!
پینوشت: معنیش این نیست که در حوزه قانونگذاری و اجرا و نظارت مشکلی نیست! اما حتماً معنیش اینه که گاهی بد نیست یه سوزن به خودمون بزنیم و بعد یه جوالدوز به بقیه ...
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
هدایت شده از KHAMENEI.IR
24.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #برش_دیدار | رهبر انقلاب، روز گذشته: مثل همیشه آینده را من روشن میبینم
🔍 متن کامل بیانات👇
https://khl.ink/f/51999
هدایت شده از کانال حمید کثیری
یک شاخص ساده در پاسخ به این سوال؛
👈 آیا جمهوری اسلامی به #بنبست رسیده است؟!
#حمید_کثیری 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2151219200Cf6cb8914a4
قدر جانفشانی این مردان رو بدونیم.
🔺 اگه با خیال راحت تو خونههامون نشستیم،
از مجاهدت و جانفشانی نیروهاییه که به این شکل حواسشون به وطن هست.
💬 بامری
#افق_انقلاب
┈┈••✾•🇮🇷🇮🇷🇮🇷•✾••┈┈
@ofogheenghelab
┈┈••✾• ⛰☀️⛰ •✾••┈┈
هدایت شده از افق انقلاب
قدر جانفشانی این مردان رو بدونیم.
🔺 اگه با خیال راحت تو خونههامون نشستیم،
از مجاهدت و جانفشانی نیروهاییه که به این شکل حواسشون به وطن هست.
💬 بامری
#افق_انقلاب
┈┈••✾•🇮🇷🇮🇷🇮🇷•✾••┈┈
@ofogheenghelab
┈┈••✾• ⛰☀️⛰ •✾••┈┈
هدایت شده از کانال حسین دارابی
🔴 جعفر پلنگ و غذای حضرتی
آقای راست نجات، معاون مهمانسرای حرم مطهر امام رضا علیه السلام، ماه گذشته در شب میلاد حضرت امام محمدالجواد علیه السلام این داستان جالب رو نقل کردن:
زمانی که معاون امداد حرم امام رضا علیه السلام بودم، وظیفه داشتیم، غذاهای باقیمانده مهمانسرا را آخر وقت به مناطق ضعیف و حاشیه شهر مشهد برده و بین فقرا توزیع کنیم. شبی با خادم مسجد آخر بلوار توس، تماس گرفته و به او گفتم: امشب قرار است که فلان مقدار غذای مشخص، به منطقه شما آورده و توزیع کنیم و آماده همکاری با ما باش.
نیمه های شب به آن مسجد که رسیدیم ، با جمعیت فراوانی که درب مسجد منتظر بودند مواجه شدیم 🙄 بطوری که امکان توزیع غذا را بخاطر ازدحام شدید و ترس از تلف شدن تعدادی از مردم، نداشتیم! خادم مسجد را صدا کردیم که چرا اینقدر شلوغ است؟! گفت : حواسم نبود و در بلندگو📣 اعلام کردم : امشب قرار است غذای متبرک از حرم امام رضا علیه السلام بیاورند و اینگونه شلوغ شد و کاری از دستم بر نمی آید🙄
تصمیم به برگشت داشتیم که ناگاه در گوشه ای کنار دیوار، دختر بچه ای کوچک با کفش های پلاستیکی، نظرم را به خود جلب کرد و از وضعیت حال و روزش ترحمی به دلم افتاد و همانجا در دلم، از خود امام رضا علیه السلام خواستم: آقا جان🤲خودت راه حلی ارائه بده که بتونیم غذاها را بدون مشکل تقسیم کنیم و این مردم که با امید و احتیاج به اینجا آمدند، دست خالی برنگردند که ناگهان انگار هزار نفر درونم فریاد زدند : از خادم محله بپرسم لات این محله کیه؟!🤔 از خادم مسجد پرسیدم : لات این محله کیه و با تعجب پرسید برای چی؟!!! گفتم کارش دارم. گفت: اسمش جعفر پلنگه
گفتم بگو بیاد و زنگش زد که تا نیم ساعت دیگه میرسم ومنتظرش موندیم.
جعفر با ظاهری خالکوبی شده و پیراهن یقه باز و سوار موتور اومد و سلام کرد که فرمایش: گفتم ما از حرم امام رضا علیه السلام اومدیم و غذای متبرک آوردیم و نمیدونیم چطور تقسیم کنیم که مردم اذیت نشن و از شما میخواهیم در این کار کمکمون کنی😥 جعفر با کمال میل گفت : نوکر خادمهای امام رضا علیه السلام هستم وچشم.
به بقیه خدام گفتم ماشین غذا رو تحویل جعفر بدین و بهش کمک کنید تا غذاهارو تقسیم کنه. جعفر مردم را کنار دیوار به صف کرد و به هر خانواده ای بنا به مصلحت و شناختی که خودش به آنها داشت ، غذاها را تقسیم کرد و گفتم چهارتا غذاهم بهخودش و خانواده ش بدهید. بعد از اتمام کار ، به من گفت: آقای راست نجات شماره تلفنت را به من میدهید؟ همکاران با اشاره گفتند اینکارو نکن و برات دردسر درست میکنه و....
اما با کمال میل به او شماره را دادم و رفتیم.
ابتدای هفته بود که با من تماس گرفت که جعفر پلنگ هستم و کاری با شما دارم و به دفتر کاری م در حرم آمد!
آنجا به من گفت: من هم خادم زوار امام رضا علیه السلام هستم و بنده با تعجب گفتم: بله؟!!!😲گفت : منم روزهای پنج شنبه میام حرم امام رضا علیه السلام و در صحن ها میچرخم و مهرهای اطراف دیوارها را جمع آوری و سرجاهایشان میذارم و برمیگردم و به همین مقدار خودم را خادم حضرت میدانم و اتفاقا همان روز در راه برگشتم به درب مهمانسرا رسیدم و به امام رضا علیه السلام در دلم گفتم : میشه امروز غذای متبرکی از حرمتون برای خواهر بیمارم ببرم؟! وقتی به خادم درب مهمانسرا گفتم با تندی به من گفت: آقا برو کنار بایست و مزاحم نشو!😔
وقتی نا امید شدم و خواستمبه خانه برگردم، پشت سرم، آن خادم به همکارش گفت مواظبش باشید جیب مردم رو نزند!!!😞 هنگامی که این را شنیدم به او گفتم : خدایا توبه، من جیب بر نیستم و دلم شکست و تا بست نواب گریه میکردم و به امام رضا علیه السلام گفتم دیگه سرکشیکم نمیام و خداحافظ😢
که ناگهان گوشی م زنگ خورد که خادمهای حرم امام رضا علیه السلام در مسجد محله منتظرت هستند وبا ترس و لرز که من جیب بری نکردم و چه زود گزارش دادند و احضارم کردند
پیش شما اومدم😕
حالا آمده ام بگویم: امام رضا علیه السلام چقدر مهربونه😭یک غذا میخواستم ولی به من یک ماشین غذا داد و بجای یکی،چهارتا غذا برای خانواده م بردم😇
#حسین_دارابی
🔴 جعفر پلنگ و غذای حضرتی
آقای راست نجات، معاون مهمانسرای حرم مطهر امام رضا علیه السلام، ماه گذشته در شب میلاد حضرت امام محمدالجواد علیه السلام این داستان جالب رو نقل کردن:
زمانی که معاون امداد حرم امام رضا علیه السلام بودم، وظیفه داشتیم، غذاهای باقیمانده مهمانسرا را آخر وقت به مناطق ضعیف و حاشیه شهر مشهد برده و بین فقرا توزیع کنیم. شبی با خادم مسجد آخر بلوار توس، تماس گرفته و به او گفتم: امشب قرار است که فلان مقدار غذای مشخص، به منطقه شما آورده و توزیع کنیم و آماده همکاری با ما باش.
نیمه های شب به آن مسجد که رسیدیم ، با جمعیت فراوانی که درب مسجد منتظر بودند مواجه شدیم 🙄 بطوری که امکان توزیع غذا را بخاطر ازدحام شدید و ترس از تلف شدن تعدادی از مردم، نداشتیم! خادم مسجد را صدا کردیم که چرا اینقدر شلوغ است؟! گفت : حواسم نبود و در بلندگو📣 اعلام کردم : امشب قرار است غذای متبرک از حرم امام رضا علیه السلام بیاورند و اینگونه شلوغ شد و کاری از دستم بر نمی آید🙄
تصمیم به برگشت داشتیم که ناگاه در گوشه ای کنار دیوار، دختر بچه ای کوچک با کفش های پلاستیکی، نظرم را به خود جلب کرد و از وضعیت حال و روزش ترحمی به دلم افتاد و همانجا در دلم، از خود امام رضا علیه السلام خواستم: آقا جان🤲خودت راه حلی ارائه بده که بتونیم غذاها را بدون مشکل تقسیم کنیم و این مردم که با امید و احتیاج به اینجا آمدند، دست خالی برنگردند که ناگهان انگار هزار نفر درونم فریاد زدند : از خادم محله بپرسم لات این محله کیه؟!🤔 از خادم مسجد پرسیدم : لات این محله کیه و با تعجب پرسید برای چی؟!!! گفتم کارش دارم. گفت: اسمش جعفر پلنگه
گفتم بگو بیاد و زنگش زد که تا نیم ساعت دیگه میرسم ومنتظرش موندیم.
جعفر با ظاهری خالکوبی شده و پیراهن یقه باز و سوار موتور اومد و سلام کرد که فرمایش: گفتم ما از حرم امام رضا علیه السلام اومدیم و غذای متبرک آوردیم و نمیدونیم چطور تقسیم کنیم که مردم اذیت نشن و از شما میخواهیم در این کار کمکمون کنی😥 جعفر با کمال میل گفت : نوکر خادمهای امام رضا علیه السلام هستم وچشم.
به بقیه خدام گفتم ماشین غذا رو تحویل جعفر بدین و بهش کمک کنید تا غذاهارو تقسیم کنه. جعفر مردم را کنار دیوار به صف کرد و به هر خانواده ای بنا به مصلحت و شناختی که خودش به آنها داشت ، غذاها را تقسیم کرد و گفتم چهارتا غذاهم بهخودش و خانواده ش بدهید. بعد از اتمام کار ، به من گفت: آقای راست نجات شماره تلفنت را به من میدهید؟ همکاران با اشاره گفتند اینکارو نکن و برات دردسر درست میکنه و....
اما با کمال میل به او شماره را دادم و رفتیم.
ابتدای هفته بود که با من تماس گرفت که جعفر پلنگ هستم و کاری با شما دارم و به دفتر کاری م در حرم آمد!
آنجا به من گفت: من هم خادم زوار امام رضا علیه السلام هستم و بنده با تعجب گفتم: بله؟!!!😲گفت : منم روزهای پنج شنبه میام حرم امام رضا علیه السلام و در صحن ها میچرخم و مهرهای اطراف دیوارها را جمع آوری و سرجاهایشان میذارم و برمیگردم و به همین مقدار خودم را خادم حضرت میدانم و اتفاقا همان روز در راه برگشتم به درب مهمانسرا رسیدم و به امام رضا علیه السلام در دلم گفتم : میشه امروز غذای متبرکی از حرمتون برای خواهر بیمارم ببرم؟! وقتی به خادم درب مهمانسرا گفتم با تندی به من گفت: آقا برو کنار بایست و مزاحم نشو!😔
وقتی نا امید شدم و خواستمبه خانه برگردم، پشت سرم، آن خادم به همکارش گفت مواظبش باشید جیب مردم رو نزند!!!😞 هنگامی که این را شنیدم به او گفتم : خدایا توبه، من جیب بر نیستم و دلم شکست و تا بست نواب گریه میکردم و به امام رضا علیه السلام گفتم دیگه سرکشیکم نمیام و خداحافظ😢
که ناگهان گوشی م زنگ خورد که خادمهای حرم امام رضا علیه السلام در مسجد محله منتظرت هستند وبا ترس و لرز که من جیب بری نکردم و چه زود گزارش دادند و احضارم کردند
پیش شما اومدم😕
حالا آمده ام بگویم: امام رضا علیه السلام چقدر مهربونه😭یک غذا میخواستم ولی به من یک ماشین غذا داد و بجای یکی،چهارتا غذا برای خانواده م بردم😇
#حسین_دارابی
#افق_انقلاب
┈┈••✾•🇮🇷🇮🇷🇮🇷•✾••┈┈
@ofogheenghelab
┈┈••✾• ⛰☀️⛰ •✾••┈┈
🎊🎉💐🍰🍫🎂🍫🍰💐🎉🎊
محمد امین جدیدا منتظرِ عید و تولدی بشه و کیک خامه🎂 بخریم.
یکی از کارایی که چندساله انجام می دیم شب ولادت پیامبر همه مون می ریم خونه بابا اینا، کیک تولد🎂 و شیرینی🍩🍭 می خریم،شمع می ذاریم🕯، قبل از کرونا تزیینم🎊🎈🎀🎈🎊 می کردیم و می گفتیم تولد پیامبرِ و تولد همتونِ 😊
البته بعدش هر خانواده،روز تولد هر کدوم از بچه ها کیک تولد می خره🎂ولی دیگه تولد منحصر به همون خانواده است .
دیروز محمد امین اومد گفت : عید مبعث هم مثل تولد پیامبر ،تولد همه ی بچه ها است و همه مون یک سال بزرگ تر می شیم.😁❓
گفتم نه دیگه ، سالی یه بار بزرگ می شین.🙃 معلوم بود که دنبال کیک تولد 🎂 می گرده . گفت: پس چه جشنیِ؟ تولد کیه؟
گفتم : جشن بعثت پیامبرِ و تولد قرآن🎂📖🎂 😁 .
دیدم ای بابا! عجب حرفی زدما. خیلی عمیق و باشکوه شد.
اینم یه جشن تولد خیلی تازه، با این که خیلی از عمرش می گذره.
💐🎂💐۱۴۵۷ سالگی قرآن
و پیامبر شدن حضرت محمد
پیشاپیش مبارک .💐🎂💐
#افق_انقلاب
┈┈••✾•🇮🇷🇮🇷🇮🇷•✾••┈┈
@ofogheenghelab
┈┈••✾• ⛰☀️⛰ •✾••┈┈
هدایت شده از خبرگزاری فارس
حاشیهنگاری دیدار مردم تبریز با رهبر انقلاب/ روایتی فانتزی از ستِ پدر و دختری
🔹همین که بوی دهه فجر در سراسر کشور میپیچد ما تبریزیها به یک روز دیگر از این بهمنماه هم فکر میکنیم، یعنی جوری فکر و ذکرمان دیدار ۲۹ بهمن مردم تبریز با رهبر انقلاب میشود که گاها یادمان میرود اصلا در این روز چه اتفاقی افتاده که باید به دیدار رهبری برویم!
🔹آنقدر که خیلیها از چند روز قبلش خود را به آب و آتش میزنند تا نامشان جزو آن لیست دیدار حضوری درج شود؛ شوخی نیست ۱۹ سال پیدرپی این بیعت را ادامه دادهایم.
🔹یکی میگوید خانم شما اینجا کادر هستید؟ حضرت آقا را از نزدیکِ نزدیک دیدهای؟ یکی دیگر هم میپرسد به نظرتان حضرت آقا کدام عبایشان را پوشیدهاند؟ کاش آن عبای کرمی رنگ را بپوشند که خیلی بهشان میآید و ما هم که روسری کرمی رنگ پوشیدهایم!
🔹از حرفهایش خندهام میگیرد؛ مگر سِت پدر دختری قراره بزنید؟ میگوید نه یک فانتزی بود که داشتم.
روایتهای قبل و روز دیدار تبریزیها با رهبر انقلاب را اینجا بخوانید
@Farsna
هدایت شده از موسسه مصاف
اظهارات ضدایرانی زلنسکی به وزیرخارجه اسرائیل؛ تهران دشمن مشترک ماست
🔺«ولودیمیر زلنسکی»، رئیسجمهور اوکراین روز پنجشنبه در دیدار با «الی کوهن»، وزیر امورخارجه رژیم موقت صهیونیستی از ایران بهعنوان «دشمن مشترک» دو طرف یاد کرد.
🔹منابع صهیونیستی گزارش دادند الی کوهن و زلنسکی در این دیدار که نخستین سفر خارجی وزیر امورخارجه رژیم صهیونیستی بهشمار میرود درباره روشهای همکاری علیه ایران در عرصه بینالمللی رایزنی کردند.
🆔 @Masaf