محلِ اصلى انفجارِ بمب و شهادتِ شهيدان رجايى و باهنر. عكس هايشان را به رسمِ يادبود در كنارِ صندلى هايشان قرار داده اند...فانوس و چراغ نفتی هم هست...گلدان سوخته و خشک شده روی میز...
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدیوئی جالب از قدرت شمشیر سامورایی!
شمشير هاى سامورايى از سال 970 ميلادى تاكنون در شكل ها و انواع متفاوتى مورد استفاده قرار ميگيرند.
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
پول
چه گفتی سعديا قدر بشر چيست؟!
کسی ديگر بر آن فکر و نظر نيست
که اکنون عصر رانت و اختلاس است
لذا قدر بشر در اسکناس است
لباس آدمی گويد که هستی
اگر فاخر نباشد، خوار و پستی
ملاک شخصيت گردیده تعیین
به فرش و مبل و تشریفات و ماشین
اثاث زندگی اکنون اساس است
و حلال مسائل اسکناس است
فروشد دختری عشقش به ماشین
چه عشقی ؟! کو دگر فرهاد و شیرین؟
خریداری ندارد روح طاهر
که سنجش می شود انسان به ظاهر
برای روح انسان حرمتی نيست
به جان آدميّت قيمتی نيست
اگر مسکین مرض اينجا بگيرد
يقين بايد که با دردش بميرد
به درمانگاه ما بي زير ميزي
کجا از تخت خود سالم گريزي؟
که بی پول ای بشر منفور و خواری
به جایی شأن انسانی نداری
ولی با مدرک جعلی توانی
خودت را تا مقام بالا هم رسانی
💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
به او پدر برق ایران می گویند...
محمدحسین امینالضرب (زاده - درگذشته ۲۵ آذر ۱۳۱۱ تهران)، تاجر ایرانی در دورهٔ قاجار بود. او در دورهٔ زمامداری مظفرالدینشاه اولین دستگاه تولید برق را از روسیه خرید و به این شکل، برق وارد ایران شد و جای گاز را گرفت. به همین دلیل به محمدحسین امینالضرب «پدر برق ایران» لقب دادهاند. در آن زمان مردم برای روشنایی از روغن یا نفت استفاده میکردند.
قبل از آمدن برق به ایران، روشنایی خیابانها و کوچهها، یکی از مشکلات دولت وقت بود. بنابراین برای اولین بار در ایران کارخانهای دایر شد که روشنایی خیابان ناصریه و خیابان دراندرون (باب همایون فعلی) را با استفاده از گاز کاربیت تامین میکرد. البته این روشنایی، مختص خیابانهایی بود که به دربار منتهی میشد و با اولین سفر ناصرالدین شاه به فرنگ، روشنایی به ایران آمد و خیابانهای شهر را برای مدت کوتاهی روشن کرد اما پس از چند روز توسط اهالی قطع و خراب و روشنایی آن منحصر به اندرون دربار شد.
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
یه عکس بزارم براتون خاطرات رو زنده کنیم؟
💯خاطرات هر ایرانی زنده میشه در👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
#حکایت_قدیمی
ملانصرالدین ده راس خر داشت که آنها را بسیار عزیز میداشت روزی سوار بر یکی از آنها شد تا همه را برای چرا و خوردن علفهای تازه به دشت ببرد .وقتی که بر روی خر نشست شروع کرد به شمردن خرها
یک دو سه ....نه
نه خر را شمرد خری را که خودش روی آن نشسته بود به حساب نمی آورد دوباره شمرد .بازهم یک خر کم بود.از خر پیاده شد و روی سنگی بلند ایستاد و شمرد. خرها ده راس بودند.
باز هم سوار خر شد تا راه بیفتد . ولی پیش خود گفت:شاید اشتباه کرده باشم .دوباره شمرد.اینبار نه خر بودند .با تعجب گفت:عجیب است وقتی سوار می شوم نه خر هستند و وقتی پیاده می شوم ده خر؟!
بعدخنده ای زیرکانه کرد و از خر پیاده شد و گفت :اصلا پیاده میروم خرسواری به گم شدن یک خر نمیارزد.!!!
💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی در 👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
ژاپن و ژاپنی
دهه 1950 میلادی
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
با تجدید خاطرات حس و حالتون رو عالی کنم👌😍
💯بیا گشتی تو قدیما بزن🥺👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
جملاتی کوچک با مفاهیم بزرگ
👌آنقدر خوب باشيد که ببخشيد، امّا آنقدر ساده نباشيد که دوباره اعتماد کنید!
👌اگر احساس افسردگی دارید، درگير گذشته هستید.
اگر اضطراب دارید، درگير آینده!
و اگر آرامش دارید، در زمان حال به سر میبرید.
👌یک نكته را هرگز فراموش نكنيد:
لطف مکرّر، حقّ مسلّم میگردد!
پس به اندازه لطف کنيد...
👌قدر لحظهها را بدانيد!
زمانی میرسد که دیگر شما نمیتوانید بگوئید جبران میکنم.
👌از کسی که به شما دروغ گفته نپرسيد: چرا؟
چون سعی میکند با دروغهای پیدرپی، شما را قانع كند!
👌غصّههایتان را با قاف بنویسيد تا هرگز باورشان نکنيد!
انگار فقط قصّه است و بس...
👌هیچ بوسهای جای زخمزبان را خوب نمیکند!
پس مراقب گفتارتان باشيد...
👌جادّهی زندگی نبايد صاف و هموار باشد وگرنه خوابمان میبرد!
دستاندازها نعمت بزرگی هستند...
👌و نکتهی آخر :
هیچوقت فراموش نكنيد كه :
" دنيا تكرار نمیشود . . .پس زندگی کنید
💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
هدایت شده از تبلیغات پر بازده💯
⚠️٢٠ دقیقه رابطه زناشویی بدون قرص و اسپری⚠️
‼️بدون عوارض و کاملا طبیعی‼️
🟢درمان قطعی و دائمی اختلالات زناشویی زیر نظر متخصص حکیم جام جم
☘️به راحتی زودانزالی و اختلال نعوظ را درمان کنید و به رابطه زناشویی طولانی و با کیفیت برسید علاوه بر این قوای جنسی شما تقویت میشود تا رابطه بین ١۵ تا ٢۵ دقیقه ای را تجربه کنید
⭕لینک کانال ایتا کلینیک دارالشفا رجاء 👇
https://eitaa.com/joinchat/3208577397C7b1a125a70
⭕فرم نوبت دهی ویزیت آنلاین👇
https://formafzar.com/form/6w77n
بعضی جاها نباید حرف زد فقط باید نگاه کرد...😍❤
💯خاطرات هر ایرانی زنده میشه در👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
مشخصات پیری 👇
هرچی بالاست، پائین میفته (مثل اندام ها، ابرو، پلک و...) !
هرچی پائینه، بالا میره (مثل فشارخون ، قند و چربی) !
هرچی سیاهه، سفید میشه (مثل مو) !
هرچی سفیده، سیاه میشه (مثل دندون) !
خلاصه تو جوونی اول به اطراف نگاه میکنی، بعد باد میدی
ولی تو پیری اول بادو میدی، بعد به اطراف نگاه میکنی
+پیر شین الهی😍😂
💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
#حکایت_قدیمی
عالمی مشغول نوشتن با مداد بود. کودکی پرسید: " چه می نویسی؟" عالم لبخندی زد و گفت: " مهم تر از نوشته هایم، مدادی است که با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشوی!"
پسرک تعجب کرد! چون چیز خاصی در مداد ندید. عالم گفت پنج خصلت در این مداد هست. سعی کن آن ها را به دست آوری.
اول: می توانی کارهای بزرگی کنی، اما فراموش نکن دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند و آن دست خداست!
دوم: گاهی باید از مداد تراش استفاده کنی، این باعث رنجش می شود، ولی نوک آن را تیز می کند. پس بدان رنجی که می برى از تو انسان بهتری می سازد!
سوم: مداد همیشه اجازه میدهد برای پاک کردن اشتباه از پاك كن استفاده کنی؛ پس بدان تصحیح یک کار خطا، اشتباه نیست
چهارم: چوب مداد در نوشتن مهم نیست؛ مهم مغز مداد است که درون چوب است؛ پس همیشه مراقب درونت باش که چه از آن بیرون می آید!
پنجم: مداد همیشه از خود اثری باقی می گذارد؛ پس بدان هر کاری در زندگی ات مى كنى، ردی از آن به جا مى ماند؛ پس در انتخاب اعمالت دقت کن!
💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی در 👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
کی میدونه یعنی چی
💯خاطرات هر ایرانی زنده میشه در👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
آخه مگه این خونه ها چشون بود که اومدیم آپارتمان نشین شدیم :/
💯خاطرات هر ایرانی زنده میشه در👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
معادله عوض شده...
یه زمانی برای اثبات مظلومیتمون با لاشهی موشکهای ۹ متری که صدام از غربیها گرفته بود عکس میگرفتیم،
الان مردم دنیا با لاشهی موشکهای ۱۴ متری ما که نماد قدرت ایران شده عکس یادگاری می گیرند.
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدای ماندگار زنده یاد احمد رسول زاده را میشنوید👌
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
#حکایت_قدیمی
ناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور میکرد که چشمش به ذغالفروشی افتاد
مرد ذغالفروش فقط یک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغالها بود و در نتیجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره وحشتناکی را بوجود آورده بود.
ناصرالدینشاه سرش را از کالسکه بیرون آورده و ذغالفروش را صدا کرد. ذغال فروش بدو آمد جلو و گفت: «بله قربان.»
ناصرالدین شاه با نگاهی به سر تا پای او گفت: «جنهم بودهای؟»
ذغال فروش زرنگ گفت: «بله قربان!»
شاه از برخورد ذغالفروش خوشش آمده و گفت: «چه کسی را در جهنم دیدی؟»
ذغالفروش حاضرجواب گفت: «اینهائیکه در رکاب اعلاحضرت هستند همه را در جهنم دیدم.»
شاه به فکر فرورفته و بعد از مکث کوتاهی گفت: «مرا آنجا ندیدی؟»
ذغالفروش فکر کرد اگر بگوید شاه را در جهنم دیده که ممکن است دستور قتلش صادر شود، اگر هم بگوید که ندیدم که حق مطلب را اداء نکرده است.
پس گفت: «اعلاحضرتا، حقیقش این است که من تا ته جهنم نرفتم!»
💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی در 👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویری از قبرستان بقیع پیش از تخریب
۸ شوال - به مناسبت سالروز تخریب قبور ائمه بقیع
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
شادی های کودکانه ای که تنها با
سوار شدن بر چرخ دستی ساده ای
بدست می آمد. تهران دهه ۴۰ شمسی
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
قدیمترها،
تلویزیونها رنگ نداشتند
کانالی هم حتّی نبود که مُدام عوض کنیم
سرمان گرم بود به یک و دو...
کنترلی هم در کار نبود...
تلفنها به جای بیسیم و زنگهای دل خوش کُنَک
سیمهای فرخورده داشتند و زنگهای گوشخراش...
قالیچه انداختن عیب و عار بود
فرشهای لاکی و دستبافت
آن هم چند تا دوازده متری که جانِ آدم برای جارو زدنشان با جاروهای بیبرق، بالا میآمد!...
آدمها، عاشق که میشدند جان میدادند برای یک خط نامه،
و نگاهی ناگهان،
از سوی اوئی که دل بُرده بود...
هزار بار میرفتند و میآمدند تا همان بشود که میخواستند...
خدا یکی بود و یار هم یکی!...
آنروزها، هیچ چیزی،
یکبار مصرف نبود!....
چینیِ گلِ سرخی بود و لیوانهای بلورِ اصفهان...
سفرهها را اندازه میزدی، سر تا تهِ یک کوچه را میگرفتند!...
بندِ رخت میزدند توی حیاط،
انگار قرار بود یک سرش به کندوان برسد
یک سرِ دیگرش به تالابِ انزلی...
لباسها را در تَشت میشستند...
نه قوطیِ ربّ گوجهفرنگی در انباری پیدا میشد نه شیشههای کوچکِ ترشی...
هرچه بود، به وفور و خروار...
چندین نفر جمع میشدند دورِ هم،
ربّ انار و نارنج میگرفتند،
مربّای بهارنارنج و بالَنگ،
دیگهای مسی و اجاقهای بزرگی که آغوششان همیشه به روی فسنجان و قیمه بادنجان باز بود...
نه کسی از لانکوم و ورساچه چیزی میدانست،
نه چیزی از قیمتِ دلار و سکّه...
عطرِ آشنای برنجِ طارم و سبزی پلوماهی،
برای هیچ همسایهای حسرت آور نبود...
عروسی که میشد،
انگار به جای یک خانه،
یک محلّه،
جوانی به خانهی بخت میفرستاد!...
حنابندان، رنگِ شبِ عید و چهارشنبه سوری داشت...
حال خرابیها مهم بودند،
آدمها وقت میگذاشتند برای هم،
صدای خنده اگر از حیاطی نمیآمد،
شب نشینیِ دسته جمعی را،
همان جا میگرفتند تا صاحبخانه فکر نکُند تنها مانده...
یادِ خانم جان به خیر...
همیشه میگفت غذا که میپزید حواستان به دو بشقاب بیشتر باشد،
مهمانِ سرزده نباید شرمندهی سفره شود!...
حالا که فکر میکنم میبینم این روزها که همهچیز هست،
انگار هیچ چیزی سرِ جای خودش نیست!...
جاروبرقی و لباسشوئی و ظرفشوئی داریم،
کنسروِ شیرِ مرغ تا جانِ آدمیزاد توی بازار پیدا میشود...
گوشیهای آنچنانی هم هست...
خیلی چیزها به خانهها آمده اند که آن وقتها خوابشان را هم نمیدیدیم،
امّا چقدر از کودکی هایمان پیرتریم!...
صدای خنده که میآید تعجّب میکنیم،
از دوست داشتنها چنان بوی دروغ و فریب میآید که بهترین کارخانه های عطرِ فرانسوی هم در پوشاندنشان، ناتوان شده اند...
دورِ همی که دیگر در کار نیست، چند نفر آشنا هم که اتّفاقی در خیابانی، جائی یکدیگر را میبینند، به جای حالِ هم، نرخِ ارز و طلا را میپرسند...
کاش خدا برایمان کاری میکرد...
کجائی خانم جان؟!...
حواست هست؟!...
من هنوز هم دو بشقاب غذای اضافه را میپزم، ولی کسی که همیشه شرمندهی سفرهی بی مهمانِ خودش میمانَد،
باز هم منم!...
👤آزاده رمضانى
💯خاطرات هر ایرانی زنده میشه در👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f