یه افسانهی ژاپنی هست که طبق اون اشیائ شکسته رو با طلا به هم دیگه وصل میکنن؛ اون شکستگی به عنوان باارزشترین قسمتی از گذشتهی اون وسیله دیده میشه که قشنگترش میکنه !
هر موقع احساس شکستگی کردی این افسانه یادت بمونه !
حتی جناب شمس هم در جواب سؤال مولانا که پرسیده: «پس زخمهایمان چه؟» گفته: «نور از میان همین زخمها وارد میشود.»
کاری کن که زخمهات قشنگترین تکههای وجودت بشن...
💯مطالب ناب را در دنیای قدیم مشاهده کنید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چهاردهم مهر ۱۱۴ سال پیش بود که تهران رسماً و به طور قانونی به پایتختی ایران انتخاب میشود.
برای همین چهاردهم مهر را روز تهران مینامند.
به مناسبت روز تهران مجموعه ای از آرشیو گیتاشناسی از شهر تهران با صدای زنده یاد مرتضی احمدی ببینیم و لذت ببریم🌹❤️
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
لعنت به مدرنیته نذاشت اینجوری بخوابیم شب با لقد بزنیم به علاء دین بیافته رومون بسوزیم زنده زنده جزغاله شیم
#نوستالژی
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
ببینین چی آوردم براتون ، اتاق آنشرلی😍
اینجا اتاقی هست که سریال آن شرلی در اون ساخته شده و اتاق و لباسهای آن شرلی هنوز هم در آنجا هست و روزانه کلی گردشگر ازش دیدن میکنن!
💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
خوشبختی مثل تلفن است...
اگر دیگران نداشته باشند،
به درد من هم نمیخورد
💯مطالب ناب را در دنیای قدیم مشاهده کنید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
#حکایت_قدیمی
در روزگارانی نه چندان دور، سرمایه داری
در نزدیکی مسجد قلعه فتح الله کابل
رستورانی ساخت که در آن موسیقی و
رقص نیز برقرار بود و برای مشتریان
مشروب هم سرو می شد. ملای مسجد
هر روز در پایان موعظه دعا می کرد
تا خداوند صاحب رستوران را به قهر
و غضب خود گرفتار کند و بلای
آسمانی بر این رستوران نازل گردد.
یک ماه از فعالیت رستوران نگذشته بود
که رعد و برق و توفان شدیدی پیش آمد
و رستوران به خاکستر تبدیل گردید.
ملای مسجد روز بعد با غرور و افتخار
نخست حمد خدا را به جا آورد و بعد
خراب شدن آن خانه فساد را به مردم
تبریک گفت و اضافه کرد: اگر مومن
از ته دل از خداوند چیزی بخواهد،
از درگاه خدا ناامید نمی شود.
اما خوشحالی مومنان و ملای مسجد دیری
نپایید. صاحب رستوران به محکمه شکایت
برد و از ملای مسجد خسارت خواست!
بدیهی است که ملا و مومنان چنین
ادعایی را نپذیرفتند. قاضی دو طرف
را به محکمه خواست و بعد از این که
سخنان دوجانب دعوا را شنید، گلویی
صاف کرد و گفت : نمی دانم چه بگویم؟
سخن هر دو را شنیدم:
یک سو ملا و مومنانی هستند که به تاثیر
دعا و ثنا ایمان ندارند! و سوی دیگر مرد
شراب فروشی است که به تاثیر دعا ایمان دارد!
💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
یه عکس ساده است اما هزار تا حرف داره واسه گفتن
#نوستالژی
💯ما اینجاخاطراتتونرو زندهمیکنیم
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
کی میدونه این چیه
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختری با غیرت،که مدتی بجای پدر پاکبان پیرش میاد
و پارک شهرخرم آباد رو تمیز میکنه!
یاد این حرف افتادم که میگن دختر است دیگر...!
بله ایشون هم یکی از همون دختراس دقیقا از همون جنس و نوع ولی خودش یه تنه کوهی شده پشت پدر بزرگوارش...
دست مریزاد👏❤️
💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
عجیب ترین حادثه خودکشی در جهان
این روزنامه متعلق به دهه ۵۰ است. مردم مردی را که دست به خودکشی زده بود، آنقدر کتک زدند تا مُرد!
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
این چاله میدون که میگن یعنی چی!؟!
شاید شما هم شنیدین میگن فلانی مثل چاله میدونی هاست یا حرف زدن فلانی چاله میدونیه و حتما جالبه اگه بدونید قضیه این چاله میدون چیه و کجاست؟
اوائل دوره قاجار میخواستن یک حصار دور تهران قدیم بکشن، اونهمه بیابان خدا اطراف تهران رو رها کردند و رفتند محلات چسبيده به شهر دوتا چاله کندند به چه بزرگی، بعد هم خاکش رو خشت و ملات کردند و دادند دست عمله بنا ماله بکشه روی اون دوچاله ی دور شهر که مثلا حدود تهران مشخص باشه و یکوقت با قزوین و قم و رشت اشتباه گرفته نشه آن دو چاله هم شدن "چاله میدون" و چاله حصار اما بعد از مدتی که تهران وسیعتر شد دیدن این چاله های عمیق افتاده وسط شهر موندن باهاش چکار کنن مخشون رو بکارانداختن چاله ها رو کردن محل تخیله زبالهٔ تهران و چون عمق داخلش از هیچ جای بدون برج و بنای تهران اونروز قابل دیدن نبود کنار همان زباله ها شد بهترین پاتوق یک مشت ارازدل بیکار که از خروسخون سحر تا بوق سگ بروند وسط اون گودال و روزگار علافی شون رو بگذرونن ، هر الواطی و قمار و شرط بندی هم که فکرش رو کنید داخل اون چاله انجام میدادند از تاس بازی و شلنگ تخته و خروس جنگی و شاه دزدبگیر تا عرق خوری و شیره کشی ، برای دزدا و خلافکارا هم شده بود یک جای اَمن واسه قرارمدار و تقسیم غنایم دزدی و خلاصه واسه خودشون جماعتی شده بودن با فرهنگ و ادبیات خاص چاله میدونی (که هنوز هم در گویش بعضی ها رواج دارد) هرکی هم از اونجا می اومد بیرون فورا از رخت و لباس و قیافه خاکی و بهم ریخته اش و بوی گند زباله میفهمیدن که از "چاله میدون" اومده بیرون
بعدها طوری شد که وقتی میخواستن کسی رو یه لاقبا و بی سروپا معرفی کنن میگفتن فلانی چاله میدونیه (یعنی انگار بیکار و علاف صبح تا شب رو تو چاله میدون سر میکنه) تا اینکه تو دوره رضاشاه وقتی دیدن این جماعت به اسم چاله میدونی، شدن گنده لات و شرخر و قُرق گیر محل و بقیه ملت ازشون حساب میبرن دوباره رفتن از اطراف تهران کلی خشت و خاک آوردن و ریختن اونجا و چاله میدون را پر کردند ولی انگار بعد از اینهمه سال هنوز هم در ذهن مردم شهر پر نشده و هر از گاهی یکی درونش میفته و گیر میکنه و بهش میگن چاله میدونی !!
💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
هدایت شده از تبلیغات پر بازده💯
☀️دَرمان ریشه ای دیابت و یبوست با داروهای گیاهی
اصلاح مزاج 🍃
طبع شناسی 🌱
برنامه غذایی🌾
✔️ با تاییدیه های سازمان غذا و دارو، سیب سلامت،تاییدیه GMP
⭕️لینک کانال
https://eitaa.com/joinchat/2954887915C4659a1f59a
⭕️فرم مشاوره(رایگان )
https://app.epoll.ir/38154375
.
هر چقدر هم که دنیا مدرن بشه باز هم دلبستهی همین حال و هواییم)))
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مقایسه نسل اول و جدیدترین نسل، ازچند ماشین معروف.
نسل به نسل بزرگتر و بزرگتر و ...
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه دوربین مخفی قدیمی😍
از کارهای امیرحسین قهرایی مربوط به اوایل دهه هفتاد
یادش به خیر چه لذتی میبردیم از دیدنش 😊
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرامش روستا
💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
وقتی که صبح بیدار میشی ولی دلت نمیخواد آب به دست و صورتت بزنی
وقتی که توی حموم خودتو زیر دوش مچاله میکنی که آب داغ به همه جات بریزه
وقتی موقع بیرون رفتن از خونه نمیدونی چی بپوشی که نه سرما بخوری، نه گرما
وقتی تو کوچه، نسیم خنک، پر از صدای همهمه بچههاست که به صف ایستادن
وقتی خاطراتی یادت میاد که تلخی و شیرینی همزمانش گیجت میکنه، مثل وقتی که توی سایه سردت میشه و توی آفتاب گرم
وقتی که تا بخودت میای میبینی ظهر شده و روز داره تموم میشه
وقتی توی خونه یه تیکه آفتاب پهن شده کف اتاق و همون جا و پاهاتو دراز میکنی روی گلهای گرم قالی و با لذت به سکوت گوش میدی
سکوتی که توش همه چیز تبدیل میشن به قافیه و ردیف، و بیت بیت شعره که رسوب میکنه کف قلبت
وقتی خورشید برای رفتن عجله داره و کلاغها با قارقارشون بدرقهش میکنن
وقتی هزار سالته ولی باز هم اضطراب مشق ننوشته چرتتو پاره میکنه
کنار پنجره میشینی و بیرونو نگاه میکنی و حسی داری شبیه حس بسته شدن چمدونها... حسی شبیه روزی که مهمونا همه میرن شهر خودشون و یهو خونه خلوت میشه
و تو میمونی و خاطراتی که برای مزمزه کردنشون یه عالم زمان داری
زمانی به بلندی پاییز🍂
💯مطالب ناب را در دنیای قدیم مشاهده کنید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ(ع) ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍی ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﺩﺭ ﻣﺪﺕ یک ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺭی؟
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ: ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ
ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﺍی ﻛﺮﺩ ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻧﻬﺎد !
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ یک ﺳﺎل ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ یک ﻭ ﻧﻴﻢ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ، ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﺮﺍ؟
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ: ﭼﻮﻥ وقتیکه ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ داشتم ﺧﺪﻭﺍﻧﺪ رﻭﺯی ﻣﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ، ﻭلی وقتی ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩی، ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ کنی، ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻐﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ !
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ میفرمایند: ﻫﻴﭻ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍی ﺑﺮ ﺭﻭی ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ مگر آنکه روزی او بر عهده خداست، ماهیان از آشوب دریا به خدا شکایت بردند، دریا آرام شد و آنها صید تور صیادان شدند !
آشوب های زندگی حکمت خداست، ازخدا، دل آرام بخواهیم، نه دریای آرام !
💯مطالب ناب را در دنیای قدیم مشاهده کنید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
برخی سنتهای قدیم تصورش هم امروز سخته
این در به خونه همسایه باز میشه تا در مهمانی ها شریک هم باشند!
اینجا خانه پروین اعتصامی است.
💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاید شما یادتون نیاد ولی واقعا دوران عجیبیرو گذروندیم. مثلا دهه شصتیا صدای ایشون رو پخش میکردن و ساعتها بهش گوش میدادن و غصه میخوردند! ببین یکبار دوبار نهها! صدها بار تکرار میشد
سلام بهونهی قشنگ من برای زندگی...وای وای چه دورانی بود
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
كوچه پس كوچه هاى دركه شمرون تهران همينقدر رنگارنگ
💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
اولین تصاویر جنگ
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
اول خیابان منوچهری، سال ۱۳۴۸
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
ریگی به کفش داشتن!!
روزی روزگاری در سرزمینی بسیار دور، مرد دانا، شجاع و جنگاوری به نام سنجر زندگی می کرد و او همیشه قبل از جنگیدن خوب فکر می کرد.
روزی حاکم به او گفت :
قرار است کاروانی از هدایای بسیار گران قیمت به نشانه ی پایان جنگ به کشورمان وارد شود.
من به این کاروان اعتماد ندارم. چون سال ها با این کشور در جنگ بوده ایم. شاید آوردن هدایا حیله باشد و نقشه ی شومی در سر داشته باشند.
سنجر تا رسیدن کاروان هدایا خوب فکر کرد. او به سربازان سپرد که کسی را با شمشیر و نیزه و خنجر به قصر راه ندهند.
اما تازه واردان هیچ اسلحه ای همراه خود نداشتند. کاروان پادشاه کشور همسایه بدون هیچ مشکلی وارد قصر حاکم شد.
درست وقتی که فرستاده ی پادشاه کشور همسایه، پشت در اتاق حاکم منتظر ایستاده بود تا نامه ی صلح و هدایا را با او تقدیم کند.
سنجر از راه رسید. رو به آن ها کرد و گفت :
حاکم سرزمین ما منتظر ورود شما مهمانان عزیز است؛ اما من به عنوان رئیس تشریفات از شما می خواهم که چکمه هایتان را قبل از ورود به اتاق حاکم درآورید.
با شنیدن این حرف، افراد تازه وارد و سردسته ی آنان به همدیگر نگاهی انداختند. رنگ صورتشان سرخ سرخ شد.
یکی از آن ها بهانه آورد : ولی قربان!
این لباس رسمی ماست. ما نمی توانیم بدون آن به حضور حاکم برسیم.
سنجر گفت :
اما این قانون حاکم و قصر اوست. کسی نمی تواند آن را زیر پا بگذارد. حالا چکمه هایتان را درآورید.
آن چند نفر وقتی اصرار خود را بی فایده دیدند، ناگهان خم شدند و خنجرهای کوچک زهرآگین را از چکمه های خود بیرون آوردند. آن ها با سنجر درگیر شدند.
سنجر که از قبل حیله ی آن ها را فهمیده بود و آمادگی جنگ را داشت، باشجاعت با آن ها جنگید و همه را دست بسته به ماموران کاخ تحویل داد.
حاکم به هوش و درایت سنجر آفرین گفت و به او هدیه داد.
از آن روز به بعد به افرادی که در ظاهر خطرناک نیستند ولی در سرشان پر از نقشه است می گویند :
حتماً ریگی به کفشش دارد!
💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو فیلم "خواب سفید" یه دیالوگی بود میگفت:
آدم وقتی یکی رو دوست داره صبح خوشحال از خواب پا میشه
صبحتون بخیر♥️
💯مطالب ناب را در دنیای قدیم مشاهده کنید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
خاطره اگر تصویر بود…😍
#نوستالژی
💯دههپنجاهیا،شصتیاوهفتادیهایایتا
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
تصویری ناب از رهبر انقلاب آیت الله خامنهای در خط مقدم جبهه
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
تصویر یک شاهزاده قاجاری با کفشهای تا به تا!
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
#حکایت_قدیمی
شخصی نزد همسایهاش رفت و گفت:
گوش کن، میخواهم چیزی برایت تعریف کنم.
دوستی به تازگی در مورد تو میگفت؛
همسایه حرف او را قطع کرد و گفت:
قبل از اینکه تعریف کنی،
بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذراندهای یا نه؟
آن شخص گفت :
کدام سه صافی؟
از میان صافی واقعیت؛
یعنی آیا مطمئنی چیزی که میخواهی تعریف کنی، واقعیت دارد؟
گفت: "نه"
من فقط آن را شنیدهام،
شخصی آن را برایم تعریف کرده است.
سری تکان داد و گفت:
آیا آن را از میان صافی دوم
یعنی خوشحالی، گذراندهای؟
یعنی چیزی را که میخواهی تعریف کنی،
حتی اگر واقعیت داشته باشد، باعث خوشحالی من می شود؟
گفت :
دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند.
بسیار خوب، پس اگر مرا خوشحال نمیکند،
آیا از صافی سوم یعنی فایده، رد شده است؟
یعنی چیزی که میخواهی تعریف کنی،
برایم مفید است و به دردم میخورد؟
گفت :
نه، به هیچ وجه!
همسایه گفت :
پس اگر این حرفی که میخواهی بگوئی نه واقعیت دارد، نه خوشحال کننده است و نه مفید،
آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی...
💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f