eitaa logo
دنیاے قــــدیم...💯
81.3هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
5 فایل
﷽ 📸مجموعه ای بسیار نفیــــس و خاطره انگیز از تصاویر آرشیوی و حکایتــــ های قدیمــــی پیش ماست همراه ما بمانید 😎🤞 #همراه‌با‌کلی‌مطالب‌نوستالژی. اگه‌این‌کانال‌حالتوخوب‌کرد‌به‌بقیه‌هم‌معرفیش‌کن🪻 ‌فقط تبلیغات👇 @ham_18
مشاهده در ایتا
دانلود
آخه مگه این خونه ها چشون بود که اومدیم آپارتمان نشین شدیم :/ 💯خاطرات هر ایرانی زنده میشه در👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
معادله عوض شده... یه زمانی برای اثبات مظلومیتمون با لاشه‌ی موشک‌های ۹ متری که صدام از غربی‌ها گرفته بود عکس میگرفتیم، الان مردم دنیا با لاشه‌ی موشک‌های ۱۴ متری ما که نماد قدرت ایران شده عکس یادگاری می گیرند. 💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدای ماندگار زنده یاد احمد رسول زاده را میشنوید👌 💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
ناصرالدین شاه در بازدید از اصفهان با کالسکه سلطنتی از میدان کهنه عبور می‌کرد که چشمش به ذغال‌فروشی افتاد مرد ذغال‌فروش فقط یک شلوارک به پا داشت و مشغول جدا کردن ذغال از خاکه ذغال‌ها بود و در نتیجه گرد ذغال با بدن عرق کرده و عریان او منظره وحشتناکی را بوجود آورده بود. ناصرالدین‌شاه سرش را از کالسکه بیرون آورده و ذغال‌فروش را صدا کرد. ذغال فروش بدو آمد جلو و گفت: «بله قربان.» ناصرالدین شاه با نگاهی به سر تا پای او گفت: «جنهم بوده‌ای؟» ذغال فروش زرنگ گفت: «بله قربان!» شاه از برخورد ذغال‌فروش خوشش آمده و گفت: «چه کسی را در جهنم دیدی؟» ذغال‌فروش حاضرجواب گفت: «اینهائیکه در رکاب اعلاحضرت هستند همه را در جهنم دیدم.» شاه به فکر فرورفته و بعد از مکث کوتاهی گفت: «مرا آنجا ندیدی؟» ذغال‌فروش فکر کرد اگر بگوید شاه را در جهنم دیده که ممکن است دستور قتلش صادر شود، اگر هم بگوید که ندیدم که حق مطلب را اداء نکرده است. پس گفت: «اعلاحضرتا، حقیقش این است که من تا ته جهنم نرفتم!» 💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تصاویری از قبرستان بقیع پیش از تخریب ۸ شوال - به مناسبت سالروز تخریب قبور ائمه بقیع 💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
شادی های کودکانه ای که تنها با سوار شدن بر چرخ دستی ساده ای بدست می آمد. تهران دهه ۴۰ شمسی 💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
قدیمترها، تلویزیون‌ها رنگ نداشتند کانالی هم حتّی نبود که مُدام عوض کنیم سرمان گرم بود به یک و دو... کنترلی هم در کار نبود... تلفن‌ها به جای بی‌سیم و زنگ‌های دل خوش کُنَک سیم‌های فرخورده داشتند و زنگهای گوشخراش... قالیچه انداختن عیب و عار بود فرش‌های لاکی و دستبافت آن هم چند تا دوازده متری که جانِ آدم برای جارو زدنشان با جاروهای بی‌برق، بالا می‌آمد!... آدم‌ها، عاشق که می‌شدند جان می‌دادند برای یک خط نامه، و نگاهی ناگهان، از سوی اوئی که دل بُرده بود... هزار بار می‌رفتند و می‌آمدند تا همان بشود که می‌خواستند... خدا یکی بود و یار هم یکی!... آن‌روزها، هیچ چیزی، یکبار مصرف نبود!.... چینیِ گلِ سرخی بود و لیوان‌های بلورِ اصفهان... سفره‌ها را اندازه می‌زدی، سر تا تهِ یک کوچه را می‌گرفتند!... بندِ رخت می‌زدند توی حیاط، انگار قرار بود یک سرش به کندوان برسد یک سرِ دیگرش به تالابِ انزلی... لباسها را در تَشت می‌شستند... نه قوطیِ ربّ گوجه‌فرنگی در انباری پیدا می‌شد نه شیشه‌های کوچکِ ترشی... هرچه بود، به وفور و خروار... چندین نفر جمع می‌شدند دورِ هم، ربّ انار و نارنج می‌گرفتند، مربّای بهارنارنج و بالَنگ، دیگهای مسی و اجاقهای بزرگی که آغوششان همیشه به روی فسنجان و قیمه بادنجان باز بود... نه کسی از لانکوم و ورساچه چیزی می‌دانست، نه چیزی از قیمتِ دلار و سکّه... عطرِ آشنای برنجِ طارم و سبزی پلوماهی، برای هیچ همسایه‌ای حسرت آور نبود... عروسی که می‌شد، انگار به جای یک خانه، یک محلّه، جوانی به خانه‌ی بخت میفرستاد!... حنابندان، رنگِ شبِ عید و چهارشنبه سوری داشت... حال خرابی‌ها مهم بودند، آدم‌ها وقت میگذاشتند برای هم، صدای خنده اگر از حیاطی نمی‌آمد، شب نشینیِ دسته جمعی را، همان جا می‌گرفتند تا صاحبخانه فکر نکُند تنها مانده... یادِ خانم جان به خیر... همیشه می‌گفت غذا که می‌پزید حواستان به دو بشقاب بیشتر باشد، مهمانِ سرزده نباید شرمنده‌ی سفره شود!... حالا که فکر می‌کنم می‌بینم این روزها که همه‌چیز هست، انگار هیچ چیزی سرِ جای خودش نیست!... جاروبرقی و لباسشوئی و ظرفشوئی داریم، کنسروِ شیرِ مرغ تا جانِ آدمیزاد توی بازار پیدا می‌شود... گوشی‌های آنچنانی هم هست... خیلی چیزها به خانه‌ها آمده اند که آن وقت‌ها خوابشان را هم نمی‌دیدیم، امّا چقدر از کودکی هایمان پیرتریم‌!... صدای خنده که می‌آید تعجّب می‌کنیم، از دوست داشتن‌ها چنان بوی دروغ و فریب می‌آید که بهترین کارخانه های عطرِ فرانسوی هم در پوشاندنشان، ناتوان شده اند... دورِ همی که دیگر در کار نیست، چند نفر آشنا هم که اتّفاقی در خیابانی، جائی یکدیگر را می‌بینند، به جای حالِ هم، نرخِ ارز و طلا را می‌پرسند... کاش خدا برایمان کاری می‌کرد... کجائی خانم جان؟!... حواست هست؟!... من هنوز هم دو بشقاب غذای اضافه را می‌پزم، ولی کسی که همیشه شرمنده‌ی سفره‌ی بی مهمانِ خودش می‌مانَد، باز هم منم!... 👤آزاده رمضانى 💯خاطرات هر ایرانی زنده میشه در👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
متن فرمان قتل امیرکبیر توسط ناصرالدین شاه به حاج علی خان مقدم مراغه ای ( محفوظ در موزه فین کاشان) 💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
ایران سهام ۱۳۵ کمپانی و کارخانه را در دنیا خرید... سال ۱۳۵۵ خوشیدی 💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای لحظاتی هم به دنیای کودکی خود سفر کنید و خاطرات را مرور... 💯خاطرات هر ایرانی زنده میشه در👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
کارگران هندی در حال جمع آوری نارگیل با روش های سنتی هندوستان سال 1890 💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
كاش بازم نوشابه ها رو با طعم قديم توليد ميكردن 😋 💯خاطرات هر ایرانی زنده میشه در👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
از همان روزی که دست حضرت قابیل گشت آلوده به خون حضرت هابیل از همان روزی که فرزندان آدم زهر تلخ دشمنی در خون شان جوشید "آدمیت مرد گرچه آدم زنده بود" از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند آدمیت مرده بود بعد دنیا هی پر از آدم شد و این آسیاب گشت و گشت قرنها از مرگ آدم هم گذشت ای دریغ آدمیت برنگشت قرن ما روزگار مرگ انسانیت است سینه دنیا ز خوبی ها تهی است صحبت از آزادگی پاکی مروت ابلهی است صحبت از موسی و عیسی و محمد نابجاست قرن موسی چمبه هاست روزگار مرگ انسانیت است من که از پژمردن یک شاخه گل از نگاه ساکت یک کودک بیمار از فغان یک قناری در قفس از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار اشک در چشمان و بغضم در گلوست وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست مرگ او را از کجا باور کنم صحبت از پژمردن یک برگ نیست وای جنگل را بیابان میکنند دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا آنچه این نامردان با جان انسان میکنند صحبت از پژمردن یک برگ نیست فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست در کویری سوت و کور در میان مردمی با این مصیبت ها صبور صحبت از مرگ محبت مرگ عشق "گفتگو از مرگ انسانیت است" « فریدون مشیری » 💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از تبلیغات پر بازده💯
🔞٢٠ دقیقه رابطه بدون قرص و اسپری🔞 ‼️بدون عوارض و کاملا طبیعی‼️ 🟢درمان قطعی و دائمی اختلالات زناشویی زیر نظر متخصص آقای محسنی ☘️به راحتی زودانزالی و اختلال نعوظ را درمان کنید و به رابطه طولانی و با کیفیت برسید علاوه بر این قوای جنسی شما تقویت میشود تا رابطه بین ١۵ تا ٢۵ دقیقه ای را تجربه کنید ⭕لینک کانال کلینیک ونوس👇 https://eitaa.com/joinchat/2172387632C412d5f77b8 ⭕فرم نوبت دهی ویزیت آنلاین👇 https://formafzar.com/form/r3480
سال 1920 یکی به اسم Crazy Tex Hazelwood میرفته دزدی گاو و این کفشارو میپوشیده که ردشو نزنن، حلالت باشه مرد. ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی اینجاست/کلیک کن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمت هایی از کارتون تام و جری که فکر میکردیم ساختگی باشه، در حالی که واقعی بود همش😄 💯خاطرات هر ایرانی زنده میشه اینجا/کلیک کن
فیلمبرداری در تهران سال 1353 ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی اینجاست/کلیک کن
نقشه سال ۱۳۴۰ ایران و استان بحرین ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی اینجاست/کلیک کن
روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمتکاران حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن ‌طور که دلخواه بهلول بود وی را کیسه ننمودند با این حال بهلول وقت خروج از حمام ده دیناری که به همراه داشت یک جا به استاد حمام داد کارگران حمامی چون این بذل و بخشش را بدیدند همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی نمودند بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت ولی این دفعه تمام کارگران با احترام کامل وی را شستشو نموده و بسیار مواظبت نمودند ولی با این همه ی سعی و کوشش کارگران بهلول به هنگام خروج فقط یک دینار به آن ها داد حمامی متغیر گردیده پرسیدند : سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست؟ بهلول گفت : مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده بودم پرداختم و مزد آن روز حمام را امروز می‌پردازم تا شما ادب شده و رعایت مشتری های‌ خودرا بکنید 💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید/کلیک کن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ویدیوی خیلی‌خوبی ساختن راجع به مهندسی هوشمندانهٔ ایرانی‌ های قدیم در مناطق گرمسیری دزفول و‌ شوشتر. دم سازنده‌ش گرم. 👌 ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی اینجاست/کلیک کن
از حکیمی پرسیدند تا بهشت چقدر راه است؟ گفت یک قدم. گفتند: چطور؟ گفت: یک پایتان را که روی نفس شیطانی بگذارید پای دیگرتان در بهشت است. 💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید/کلیک کن
بایزید بسطامی را پرسیدند: اگر در روز رستاخيز خداوند بگويد چه آورده ای؛چه خواهی گفت؟ بايزيد فرمود: وقتی فقيری بر کريمی وارد ميشود به او نميگويند چه آورده ای، بلکه ميگويند چه ميخواهی ... 🤔 💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f