چقدر بی کلاسی زیبا بود
یادش بخیر قدیما که "بی کلاس" بودیم بیشتر دور هم بودیم و چقدر خوش میگذشت و وو دورتر میشیم...
#نوستالژی
💯ما اینجاخاطراتتونرو زندهمیکنیم/کلیککن😉
حرفهای بند تنبانی !
در زمان امیر کبیر هرج و مرج در بازار به حدی بود که هر کس در مغازه اش از همه نوع جنسی می فروخت. به دستور امیر کبیر هر کسی ملزم به فروش اجناس هم نوع با یکدیگر شد، مثلا پارچه فروش فقط پارچه، کوزه گر فقط کوزه و همه به همین شکل. پس از مدتی به امیر کبیر خبر دادند شخصی به همراه توتون و تنباکو، بند تنبان، هم می فروشد، امیر کبیر دستور داد او را حاضر کردند و از او دلیل کارش را پرسیدند، آن شخص در جواب گفت: کسی که تنباکو از من می خرد ممکن است هنگام استعمال به سرفه بیافتد و در اثر این سرفه بند تنبانش پاره شود. لذا من بند تنبان را به همراه تنباکو می فروشم.
از آن زمان کار و حرف بی ربط را به
حرفهای بند تنبونی مثال می زنند.
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید/کلیک کن
سال ۶۱ است. ایستاده اند کنار دیوار بهداری اردوگاه عنبر که عکس بگیرند بدهند صلیب سرخ ببرد برای خانواده هایشان. چند ماه بعد عکس ها می رسند ایران.
مادرها نفس راحتی می کشند وقتی میبینند بچه هایشان صحیح و سالم روی پای خودشان ایستاده اند.
واقعیت اما چیز دیگریست. خارج از کادر عکس، سه جفت عصا روی زمین افتاده است. یکی مال حسن تاجیک شیر، نفر ایستاده سمت چپ، که استخوان رانش شکسته و به قدر یک عکس گرفتن توانسته بی عصا بایستد.
قصه آن دو نفر ایستاده کنار حسن خیلی جالبتر است، آنها پاهای از زانو قطع شده یشان را پشت نفرات جلویی پنهان کرده اند که مادر هایشان متوجه نشوند و غصه نخورند!
طفلی مادر هایشان!
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید/کلیک کن
"تو گرون کن،
تو مصاحبه کن،
تو وعده بده،
تو شونه خالی کن"
کاریکاتور ۳۰ سال پیش مجله گلآقا
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید/کلیک کن
7.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃حس خوب خونه های قدیمی
عمارت قاجاری تراب تهران
💯ما اینجاخاطراتتونرو زندهمیکنیم/کلیککن😉
#حکایت_قدیمی
خانم معلم در دفتر تنها بود که پسر کوچکی آرام درِ دفتر را باز کرد و با لحن محتاطی او را صدا کرد.
خانم معلم او را شناخت، اما بدون آن که بخواهد نارضایتی خودش را به رویش بیاورد، گفت: تو در امتحان نمره 9 گرفتی.
تو تنها کسی هستی که نمرۀ قبولی نگرفته
پسرک با خجالت و در حالی که صورتش سرخ شده بود سرش را بلند کرد و گفت:
خانم معلم چِن ، میشود... میشود یک نمره به من ارفاق کنید؟
خانم چِن با عتاب مادرانهای سرش را تکان داد و گفت: یک نمره ارفاق کنم؟!
این ممکن نیست. من طبق جوابهایی که در برگۀ امتحانت نوشتهای به تو نمره دادهام.
او اضافه کرد: نگران نباش. من که نمیخواهم به خاطر ضعفت در امتحان، تو را تنبیه کنم. تو باید در امتحان بعد تلاش بیشتری کنی و نمرۀ بهتری بگیری.
پسر با صدایی که نشان میداد خیلی ترسیده گفت: اما مادرم کتکم میزند.
خانم معلم ساکت شد. او آرزوی والدین را درک میکرد که میخواهند بچههایشان بهترین نمرهها را کسب کنند و موفق باشند؛ از طرفی نمیتوانست در برابر بچههای بازیگوشی که در امتحاناتشان ضعیف هستند، نرمش نشان دهد.
اما یک موضوع دیگر هم بود. او میدانست که کتک خوردن بچهها هم هیچ کمکی به تحصیلشان نمیکند و حتی تأثیر منفی آن ممکن است آنها را از تحصیل بازدارد.
نمیدانست چه تصمیمی بگیرد. یک نمره ارفاق بکند یا نه. او در کار خود جداً اصول را رعایت میکند. اما به هر حال قلب رئوف مادرانه هم داشت.
نگاهی به پسرک کرد. هنوز تمام تن پسرک از ترس میلرزید و به گریه هم افتاده بود.
عاقبت رو به پسرک کرد و گفت:
ببین!، این پیشنهادم را قبول میکنی یا نه؟
من به ورقهات یک نمره «ارفاق» نمیکنم. فقط میتوانم یک نمره به تو «قرض» بدهم.
تو هم باید در امتحان بعدی 2برابر آن را، یعنی2نمره، به من پس بدهی. خوب است؟
پسرک با شادی گفت: چشم! من حتماً در امتحان بعدی 2نمره به شما پس میدهم.
او با خوشحالی از خانم معلم تشکر کرد و رفت. از آن پس برای این که بتواند در امتحان بعدی قرضش را به خانم معلم پس بدهد، با دقت زیاد درس میخواند.
تا این که در امتحان بعد نمرۀ بسیار خوبی کسب کرد. از طرف مدرسه به او جایزهای داده شد.
از پسِ آن «درس» که خانم معلم به او داده بود، مقطع دبیرستان را با نمرات عالی پشت سر گذاشت و وارد دانشگاه شد.
او همیشه ماجرای قرض نمره را برای دوستانش تعریف میکند و از بازگویی آن همیشه هیجان زده میشود.
زیرا میداند که نمرهای که خانم معلم آن روز به او قرض داد، سرنوشتش را تغيير داد.
🔺 آن پسرک جوان اکنون جزو ده ثروتمند دنیاست... او " لی کا- شینگ " رییس بزرگترین کمپانی عرضه کننده محصولات بهداشتی و آرایشی به سراسر جهان است!
مراقب تاثیر تصمیماتمان بر سرنوشت افراد باشیم...!👌
💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید/کلیک کن
این بستنی رو دو تومن میخریدیم، الان اگه فقط پسته هاشو حساب کنی صدهزار تومنی قیمتشه! اینم بعنوان نوستالژی بذارین لای آلبوم خاطراتتون😐🖐
#نوستالژی😑
💯ما اینجاخاطراتتونرو زندهمیکنیم/کلیککن😉
نوجوانان آن دوران
هر سه نفر شهید شدند و نیاز به شفاعت یکدیگر پیدا نکردند...
در این سن مرگ را به سخره گرفتن کار هر قهرمانی نیست....
« درود بر روان پاک تمامی شهدای جنگ تحمیلی » 🥀
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید/کلیک کن
اسم قدیمیه شهر خودتون یا پدربزرگ و مادربزرگتون میدونستین چیه؟! 🤔
ﺍﺻﻔﻬﺎﻥ = ﺍﺳﭙﺎﻧﻪ – ﺳﭙﺎﻫﺎﻥ – ﺟﯽ
ﻣﯿﺎﻧﺸﻬﺮ = ﻣﯿﺎﻧﺪﻩ – ﺷﻬﺮ ﺻﻮﺭ
ﺁﺑﺎﺩﺍﻥ = ﻋﺒﺎﺩﺍﻥ
ﺁﺑﺎﺩﻩ = ﺁﻭﺍﺩﯾﺠﻪ _ ﺁﭘﺎﺗﯿﻪ
ﺍﺭﺩﺑﯿﻞ = آرتاویل
ﺍﺳﻔﺮﺍﯾﻦ = ﻣﯿﺎﻥ ﺁﺑﺎﺩ
ﺍﺷﮑﻨﺎﻥ = ﺳﻮﺩﺍﺑﮕﺮﺩ
ﺍﻧﺰﻟﯽ = ﺑﻨﺪﺭ ﭘﻬﻠﻮﯼ
ﺍﻫﺮ = ﺍﺭﺳﺒﺎﺭﺍﻥ
ﺍﯾﺬﻩ = ﻣﺎﻝ ﺍﻣﯿﺮ – آنزان
ﺍﯾﻼﻡ = ﺣﺴﯿﻦ ﺁﺑﺎد
ﺍﻫﻮﺍﺯ = ﻧﺎﺻﺮیه – اکسین
ﺁﺫﺭﺷﻬﺮ = ﺩﻫﺨﻮﺍﺭﻗﺎﻥ
ﺁﻣﻞ = آمارد
ﺍﺭﺍﮎ = ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺁﺑﺎﺩ
ﺍﻧﺪﯾﻤﺸﮏ = ﺻﺎﻟﺢ ﺁﺑﺎﺩ
ﺍﯾﺮﺍﻧﺸﻬﺮ = ﭘﻬﺮﻩ
ﺍﺭﻭﻣﯿﻪ = ﺭﺿﺎﺋﯿﻪ
ﺑﺠﻨﻮﺭﺩ = ﺑﯿﮋﻧﮕﺮﺩ – ﭼﺮمگاﻥ
ﺑﻬﺒﻬﺎﻥ = ارجان
ﺑﻮﺷﻬﺮ = ﺭﯼ ﺷﻬﺮ
ﺑﺎﺑﻞ = مه میترای
ﺑﺎﺑﻠﺴﺮ = ﻣﺸﻬﺪ ﺳﺮ
ﺑﻨﺪﺭ ﺍﻣﺎﻡ = ﺑﻨﺪﺭ ﺷﺎﻫﭙﻮﺭ
ﺑﻨﺪﺭ ﺗﺮﮐﻤﻦ = ﺑﻨﺪﺭ ﺷﺎﻩ
ﺑﻨﺪﺭ ﻋﺒﺎﺱ = ﮔﻤﺒﺮﻭﻥ
ﺑﻬﺸﻬﺮ = ﺍﺷﺮﻑ
ﺑﯿﺮﺟﻨﺪ =قهستا
ﺑﯿﺠﺎﺭ= ﮔﺮﻭﺱ
بیضا=انشان(زادگاه کوروش بزرگ)
ﭘﺎﻭﻩ =ﺍﻭﺭﺍﻣﺎﻧﺎﺕ
ﺧﺮﻡ ﺍﺑﺎﺩ=ﺷﺎﭘﻮﺭﺧﻮﺍﺳﺖ
ﭘﻠﺪﺧﺘﺮ = ﭘﺎﭘﯿﻞ
ﭘﯿﺮﺍﻧﺸﻬﺮ = ﺧﺎﻧﻪ
ﺗﺎﮐﺴﺘﺎﻥ = ﺿﯿﺎﺀﺁﺑﺎﺩ ، سیادهن
ﺗﺒﺮﯾﺰ = تَورِژ
تهران=طهران
ﺗﻨﮑﺎﺑﻦ = ﺷﻬﺴﻮﺍﺭ
ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ = ﻣﺤﻤﺮﻩ
ﺧﻠﺨﺎﻝ = ﻫﺮﻭﺁﺑﺎﺩ
ﺧﻮﯼ = ﺳﻮﻟﺪﻭﺯ ﺩﺍﺭﺍﺏ = ﺩﺍﺭﺍﺑﮕﺮﺩ .. ﻗﺪﯾﻤﯿﺘﺮﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻫﺨﺎﻣﻨﺶ
ﺩﺍﻣﻐﺎﻥ = ﺻﺪ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩ
ﺩﺭﻩ ﺷﻬﺮ = ﺑﺪﺭﻩ
ﺩﺭﻩ ﮔﺰ = ﻣﺤﻤﻮﺩﺁﺑﺎﺩ
ﺩﺯﻓﻮﻝ = ﺩﮊﭘﻞ
ﺩﺳﺘﮕﺮﺩ = ﺧﻠﺠﺴﺘﺎﻥ
ﺩﺷﺖ ﺁﺯﺍﺩﮔﺎﻥ = ﺳﻮﺳﻨﮕﺮﺩ – ﺩﺷﺖ
ﺩﻫﺪﺷﺖ = ﺑﻼﺩﺷﺎﻫﭙﻮﺭ
ﺩﻭﺩﺍﻧﮕﻪ = ﮐﻬﻨﻪ ﺩﻩ
ﺩﯾﻮﺍﻧﺪﺭﻩ = ﻣﯿﺮﺍﻧﺸﺎﻩ
ﺭﺍﻣﺴﺮ = ﺳﺨﺖ ﺳﺮ
ﺭﺷﺖ = ﺑﯿﻪ ﭘﺲ
ﺭﯼ = ﺭﺍﻗﺲ – ﺭﮐﺲ
ﺯﺍﻫﺪﺍﻥ = ﺩﺯﺩآﺏ
ﺯﻧﺠﺎﻥ = کهن دژ ، خمسه
سیرجان=سمنگان
ﺳﺎﺭﯼ = ﻃﻮﺳﺎﻥ
ﺳﺎﺭﺩﻭﺋﯿﻪ = ﺍﺳﻔﻨﺪﻗﻪ ﺟﯿﺮﻓﺖ
ﺳﺒﺰﻭﺍﺭ = ﺑﯿﻬﻖ
ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺁﺑﺎﺩ = ﺣﺎﺟﯽ ﺁﺑﺎﺩ
ﺳﻠﻤﺎﺱ = ﺷﺎﭘﻮﺭ
ﺳﻤﻨﺎﻥ = ﻗﻮﻣﺲ
ﺳﻨﻨﺪﺝ = ﺳﻨﻪ ﺩﮊ
ﺷﺎﺩﮔﺎﻥ = ﻓﻼﺣﯿﻪ
ﺷﺎﻩ ﺁﺑﺎﺩ = ﻏﺮﺏ ﻫﺎﺭﻭﻥ ﺁﺑﺎﺩ
ﺷﻤﯿﺮﺍﻧﺎﺕ = ﺗﺠﺮﯾﺶ ، طجرشت
ﺷﻬﺮ ﮐﺮﺩ = ﺩﻩ ﮐﺮﺩ
ﺷﻬﺪﺍﺩ = ﺧﺒﯿﺾ
ﺷﻮﺵ= ﺳﻮزیانا
ﺷﻬﺮﯾﺎﺭ = ﻋﻠﯿﺸﺎﻩ ﻋﻮﺽ
ﺷﯿﺮﺍﺯ = ﺷﯿﺮﺍﻥ ﺁﺯ
ﻃﺎﺭﻡ ﺳﻔﻠﯽ = ﺳﯿﺮﺩﺍﻥ
ﻃﺎﺭﻡ ﻋﻠﯿﺎ = ﺟﻮﺭﺯﻕ
ﻃﺎﻟﻘﺎﻥ = ﺷﻬﺮﮎ
ﻃﺒﺲ = ﮔﻠﺸﻦ
ﻋﻠﯽ ﺁﺑﺎﺩ = ﺷﺎﻫﯽ
ﻓﺮﺩﻭﺱ = ﺗﻮﻥ
ﻓﺮﯾﺪﻥ = ﺩﺍﺭﺍﻥ
ﻓﺴﺎ = ﭘﺴﺎ
ﻗﺎﺋﻢ ﺷﻬﺮ = ﺷﺎﻫﯽ – ﻋﻠﯽ ﺁﺑﺎﺩ
ﻗﺮﻭﻩ = ﯾﯿﻼﻕ
ﻗﺰﻭﯾﻦ = کشوین
ﺷﻬﺮﺿﺎ = قمشه
ﻗﻢ = آرتاریت
ﻗﻮﭼﺎﻥ = ﺧﯿﺒﻮ ﺷﺎﻩ
ﮐﺎﺯﺭﻭﻥ ﺷﻬﺮ = ﺷﺎﻫﭙﻮﺭ
ﮐﺎﺷﻤﺮ = ﺗﺮﺷﯿﺰ
ﮐﺮﻣﺎﻥ = گواشیر
ﮐﺮﻣﺎﻧﺸﺎﻩ = ﮐﺎﻣﺒﺎﺩﻥ
ﮐﻼﺭﺩﺷﺖ = ﺣﺴﻦ ﮐﯿﻒ
ﮐﻼﻟﻪ = ﮐﻮﮐﻼﻥ
ﮐﻠﯿﺒﺮ = ﺑﺮﺑﺮ
ﮔﭽﺴﺎﺭﺍﻥ = ﮐﺎﺭﻭﺍﻧﺴﺮﺍ
ﮔﺮﮔﺎﻥ = ﺍﺳﺘﺮ ﺁﺑﺎﺩ
ﮔﺮﻣﺴﺎﺭ = خوار
ﮔﻨﺒﺪ ﮐﺎﻭﻭﺱ = ﺩﺷﺖ ﮔﺮﮔﺎﻥ
ﻻﻫﯿﺠﺎﻥ = ﺭﯾﻪ
ﻟﻨﺠﺎﻥ = لنجون
ﻟﻮﺍﺳﺎﻧﺎﺕ = ﮐﻠﻨﺪﻭﮎ
ﻣﺮﯾﻮﺍﻥ = ﺩﮊﺷﺎﻫﭙﻮﺭ
ﻣﻼﯾﺮ = ﺩﻭﻟﺖ ﺁﺑﺎﺩ
ﻣﻠﮑﺎﻥ = ﻣﻠﮏ ﮐﻨﺪﯼ
مشهد= توس ، سناباد
ﻣﺸﮑﯿﻦ ﺷﻬﺮ = ﺧﯿﺎﻭ
ﺟﻬﺮﻡ = ﮔﻬﺮﻡ
ﻣﻤﺴﻨﯽ = مالکی
ﻣﯿﺎﻧﻪ = ﻣﯿﺎﻧﺞ
ﻧﻮﺭ = ساﻟﺪﻩ
ﻧﻬﺒﻨﺪﺍﻥ = ﺷﻮﺳﻒ
ﻧﻰ ﺭﻳﺰ = ﻧﻴﺰﻩ ﺭﻳﺰ ( ﺳﻼﺡ ﺧﺎﻧﻪ ﮐﻮﺭﻭﺵ ﮐﺒﻴﺮ ) ﻣﺤﻞ ﺳﺎﺧﺖ ﻧﻴﺰﻩ
ﻧﯿﮑﺸﻬﺮ = ﻗﺼﺮ ﻗﻨﺪ
ﻧﻮﺷﻬﺮ = خاچک
ﻫﺸﺘﺮﻭﺩ = ﺁﺫﺭﺍﻥ
ﻫﻤﺪﺍﻥ =(اولین شهر جهان) هگمتانه – ﺍﮐﺒﺎﺗﺎﻥ
ﻫﺎﺩﯼ ﺷﻬﺮ = ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ ﮔﺭﮔﺮ
ﻫﺸﺘﭙﺮ = هشتپر طوالش ، تالش
ﻫﻮﯾﺰﻩ = هوزگان
ﯾﺎﺳﻮﺝ = ﺗﻞ ﺧﺴﺮﻭ
ﯾﺰﺩ = ﺍﯾﺴﺎﺗﯿﺲ، گثه
ﺯﺍﺑﻞ = حسین آباد
خمینی شهر= همایون شهر، سده
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید/کلیک کن
همه رو مینداختیم تو، آخرش یکیش میموند!😅
#نوستالژی
💯ما اینجاخاطراتتونرو زندهمیکنیم/کلیککن😉
🔻رسم رفاقت!
✔️در راه مشهد شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند!
به شیخ بهایی که اسبش جلو میرفت گفت: این میرداماد چقدر بی عرضه است اسبش دائم عقب می ماند.
شیخ بهائی گفت: کوهی از علم و دانش برآن اسب سوار است، حیوان کشش این همه عظمت را ندارد.
ساعتی بعد عقب ماند، به میر داماد گفت: این شیخ بهائی رعایت نمیکند، دائم جلو می تازد.
میرداماد گفت: اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش سوار است سر از پا نمیشناسد و میخواهد از شوق بال در آورد.
✔️در غیاب یکدیگر حافظ آبروی هم باشیم👌
✔️این است "رسم رفاقت..." رفیق باشیم!
💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید/کلیک کن