حکایت کور و دامپزشک ! مردکی از درد چشمانش رنج می برد. پس نزد دامپزشک رفت تا چشمان او را مداوا کند. دامپزشک از آنچه که در چشم خَرها می ریخت در چشم او ریخت و مردک بیچاره کور شد. مردک شکایت نزد قاضی برد و گفت: این دامپزشک مرا خر فرض کرد و داروی خرها را در چشم من فرو ریخت و کور شدم... قاضی گفت: دامپزشک هیچ گناهی ندارد، اگر تو خر نبودی با حضور پزشکان حاذق پیش دامپزشک نمیرفتی... آری دوستان ... کار را باید به کاردان سپرد و هر کسی شایسته مشورت و نظرخواهی نیست...! 💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f

عکس سال۱۳۷۷، بوسنی هرزگوین،سربرنیتسا حاج باقر قالیباف و حاج قاسم سلیمانی ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f

ویدئوی دیدنی از اصفهان سال ۱۳۳۵ 💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f

تصدیق طلبگی - میرزا احمد مدرس تربتی - سال 1310 ه.ش ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f

بیشتر زمان کودکی من در خونه پدربزرگ و مادربزرگم گذشت. گاهی هم می‌رفتم حجره بابابزرگ. نزدیک این حجره، یه باجه مطبوعات بود که من دائم میرفتم و جلد مجله‌هاشو نگاه میکردم یا بعضیا رو می‌خریدم. مثلا دانستنیها یکی از اون مجلاتی بود که من با علاقه میخوندم. خلاصه که اینجوری روز می‌گذشت و موقع رفتن به خونه می‌رسید. خونه بابابزرگ خوبیهای زیادی داشت. ولی یه چیزای ناجوری هم داشت. یکیش این بود که سر ظهر خسته و گشنه می‌رفتی خونشون ولی یهو سفره که پهن می‌شد، مامان بزرگم بجای بشقاب، کاسه میاورد! ای واااای... بازم آبدوغ!! بعله... بابابزرگ ما علاقه عجیبی به آبدوغ داشتن و مادربزرگم عشقش به شوهرشو با این غذا نشون میداد و سورپرایزش می‌کرد!! ولی از حق نگذریم، با این که من معتقد بودم حیف انرژی‌ای که برای رفتن پای سفره و خوردن آبدوغ صرف میشه! ولی وقتی شروع به خوردن می‌کردی انصافا حال می‌داد! خدابیامرز مادربزرگم با یه مهارت و اسلوب خاصی درست می‌کرد که معجونی می‌شد برا خودش! و قسمت جالبش اینجا بود که هنوز لقمه آخرو نخوردی، چشمات می‌رفت روی هم و یه خواب دلچسب و عمیق در عصر گرم تابستان رو تجربه می‌کردی. چه روزای خوبی بود. 💯دهه‌پنجاهیا،شصتیاو‌هفتادی‌های‌ایتا https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f

از نوستالژی ترین ها میشه به این بزرگوار اشاره کرد. می‌ریخت تو کیفمون تمام کتاب ها و کیف و سیاه میکرد و بعدشم کتک نوش جان میکردیم😃 💯دهه‌پنجاهیا،شصتیاو‌هفتادی‌های‌ایتا https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f

کودک که بودم گفتند : کودک است و نمی فهمد جوان که بودم گفتند : جوان است و خام، نمی فهمد پیر که شدم می گویند : پیر است و چیزی حالیش نیست، نمی فهمد بعد مرگم همه سر خاکم می گویند : خدا رحمتش کند چه انسان فهمیده ای بود🌱 💯 کانال دنیای قدیم ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f

مرا ببر به سرزمینِ خاطرات...❤ صبح بخیر #نوستالژی 💯ما اینجاخاطرات‌تون‌رو زنده‌میکنیم/کلیک‌کن😉

‌بعضی از عکسا فقط یه عکس نیست، یادآور یه دنیا خاطرات فراموش نشدیه... 🥺 #نوستالژی 💯دهه‌پنجاهیا،شصتیاو‌هفتادی‌های‌ایتا https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f

‌ یک زمانی، سال ۸۵، تونل رسالت اینجوری افتتاح شد، با حضور ۱۰ عروس و داماد ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f

‌ سیگار کشیدن صدام در اجلاس رسمی! ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f

پخت مربا برای جبهه ها.... ‌💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی را اینجا ببینید https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f