سال 1920 یکی به اسم Crazy Tex Hazelwood میرفته دزدی گاو و این کفشارو میپوشیده که ردشو نزنن، حلالت باشه مرد.
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی اینجاست/کلیک کن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسمت هایی از کارتون تام و جری که فکر میکردیم ساختگی باشه، در حالی که واقعی بود همش😄
💯خاطرات هر ایرانی زنده میشه اینجا/کلیک کن
فیلمبرداری در تهران سال 1353
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی اینجاست/کلیک کن
نقشه سال ۱۳۴۰ ایران و استان بحرین
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی اینجاست/کلیک کن
#حکایت_قدیمی
روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمتکاران حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن طور که دلخواه بهلول بود وی را کیسه ننمودند
با این حال بهلول وقت خروج از حمام ده دیناری که به همراه داشت یک جا به استاد حمام داد
کارگران حمامی چون این بذل و بخشش را بدیدند همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی نمودند
بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت
ولی این دفعه تمام کارگران با احترام کامل وی را شستشو نموده و بسیار مواظبت نمودند
ولی با این همه ی سعی و کوشش کارگران بهلول به هنگام خروج فقط یک دینار به آن ها داد
حمامی متغیر گردیده پرسیدند : سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست؟
بهلول گفت : مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده بودم پرداختم و مزد آن روز حمام را امروز میپردازم تا شما ادب شده و رعایت مشتری های خودرا بکنید
💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید/کلیک کن
7.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ویدیوی خیلیخوبی ساختن راجع به مهندسی هوشمندانهٔ ایرانی های قدیم در مناطق گرمسیری دزفول و شوشتر. دم سازندهش گرم. 👌
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی اینجاست/کلیک کن
دوربین جاسوسی !
1949 میلادی
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی اینجاست/کلیک کن
از حکیمی پرسیدند تا بهشت چقدر راه است؟
گفت یک قدم.
گفتند: چطور؟
گفت: یک پایتان را که روی نفس شیطانی بگذارید پای دیگرتان در بهشت است.
💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی را اینجا بخوانید/کلیک کن
بایزید بسطامی را پرسیدند:
اگر در روز رستاخيز خداوند بگويد چه آورده ای؛چه خواهی گفت؟
بايزيد فرمود:
وقتی فقيری بر کريمی وارد ميشود به او نميگويند چه آورده ای، بلکه ميگويند چه ميخواهی ... 🤔
💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی در 👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
#حکایت_قدیمی
✍️ سادگی در این دنیا، راحتی در آن دنیا
🔹خردمندی بیشتر وقتها در قبرستان مینشست.
🔸روزی که برای عبادت به قبرستان رفته بود، پادشاهی بهقصد شکار از آن محل عبور میکرد.
🔹وقتی به خردمند رسید، گفت:
چه میکنی؟
🔸خردمند جواب داد:
به دیدن اشخاصی آمدهام که نه غیبت مردم را میکنند، نه از من توقعی دارند و نه مرا اذیتوآزار میدهند.
🔹پادشاه گفت:
آیا میتوانی از قیامت و صراط و سوالوجواب آن دنیا مرا آگاهی دهی؟
🔸خردمند جواب داد:
به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش درست کنند.
🔹پادشاه امر نمود تا آتشی افروختند و تابه بر آن آتش گذاردند تا داغ شد.
🔸آنگاه خردمند گفت:
ای پادشاه، من با پای برهنه بر این تابه میایستم و خود را معرفی میکنم و آنچه خوردهام و هرچه
پوشیدهام ذکر مینمایم و سپس تو هم باید پای خود را مانند من برهنه نمایی و خـود را معرفی کنی و آنچه خوردهای و پوشیدهای ذکر نمایی.
🔹پادشاه قبول کرد.
🔸آنگاه خردمند روی تابه داغ ایستاد و فوری گفت:
فلانی و خرقه و نان جو و سرکه.
🔹فوری پایین آمد و ابداً پایش نسوخت. چون نوبت به پادشاه رسید، بهمحض اینکه خواست خود را معرفی کند، نتوانست و پایش سوخت و پایین افتاد.
🔸سپس خردمند گفت:
ای پادشاه، سوالوجواب قیامت نیز به همین صورت است.
🔹آنها که درویش بودهاند و از تجملات دنیایی بهره ندارند، آسوده بگذرند و آنها که پایبند تجملات دنیا باشند، به مشکلات گرفتار آیند.
💯خواندنی ترین حکایتهای قدیمی در 👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f
جغجغه و فرفره فروش دوره گرد، تابستان سال ۴۶
💯آرشیو نفیس ترین عکسهای قدیمی در 👇
https://eitaa.com/joinchat/2291138561C3b476bd35f