💗انتظار عشق💗
قسمت43
چند تا لقمه نون پنیر درست کردم گذاشتم داخل کیفم و رفتم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم
بعد نیم ساعت رسیدیم پایگاه
وارد محوطه شدیم حیاط پایگاه خیلی بزرگ بود
دور تا دور حیاط پر بود از عکس شهدا
از ماشین پیاده شدیم
مرتضی: هانیه جان ، داخل جلسه داریم تو نمیتونی بیای - اشکال نداره میرم یه گوشه ای میشینم تا تو بیای
مرتضی: باشه ،فقط شیطونی نکنی ،دست به چیزی نزنیااا
- باشه چشم
مرتضی رفت و منم دور تا دور حیاط میگشتم و به عکسا نگاه میکردم، یه فکری به ذهنم رسید
نمیدونستم مرتضی قبول میکنه یا نه
دو ساعتی تو حیاط نشسته بودم که مرتضی اومد
مرتضی: شرمنده بانووو ،خسته شدی
- در عوضش ناهار منو میبری بیرون که جبران بشه
مرتضی: ای به چشم ،بریم ؟
-میشه بشینی یه لحظه ؟
( مرتضی نشست کنارم ) : جانم بفرما - من میتونم هر موقع که تو میای اینجا همراهت بیام ،عکسای این شهدا رو طراحی کنم بکشم؟
مرتضی: دانشگاهت چی؟
- نمیخوام دیگه ادامه بدم ، اینجا یه چیزی داره که آدمو جذب خودش میکنه
مرتضی: باشه ،من حرفی ندارم
- خیلی ممنونم
(از داخل کیفم لقمه ها رو درآوردم )
- بفرمایین
مرتضی: واقعن به تو میگن بانوی نمونه ،خیلی گرسنم بود
با مرتضی رفتیم یه کم وسیله خریدیم بعد باهم رفتیم خونه حس خوبی داشتم ، فردا شب آقا رضا پرواز داشت
قرار شد منو مرتضی ،به همراه فاطمه ،اقا رضا رو تا فرودگاه برسونیم
صبح زود از خواب بیدار شدم
صبحانه اماده کردم
چند تا لقمه هم درست کردم گذاشتم داخل کیفم - مرتضی جان ، بیدار شو
مرتضی: سلام بانووو ،سحر خیز شدی؟
- باید بریم پایگاه دیگه
مرتضی: آها پس بگو ،منو باش فک کردم به خاطر من ،حاج خانم صبح زود بیدار شده
- ععع اذیت نکن دیگه ،بلند شو...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗انتظار عشق💗
قسمت44
به سمت پایگاه حرکت کردیم
وارد پایگاه شدین
مرتضی رفت برام یه صندلی آورد و خودش رفت
منم نشستم جلوی عکس شهدا
بسم الله گفتم و شروع کردم
با کشیدن عکس شهدا ،اشک از چشمام جاری میشد
نزدیک اذان ظهر بود که مرتضی اومد کنارم
مرتضی: هانیه جان ،پاشو بریم نماز خونه ،نمازتو بخون - چشم
به همراه مرتضی وارد ساختمون شدم
رسیدیم به نماز خونه
مرتضی در اتاق و بست که کسی داخل نشه
بعد با هم دیگه نماز خوندیم
و لقمه هارو بیرون آوردم و با هم خوردیم
یه دفعه در نماز خونه باز شد عع ببخشید اقا مرتضی ،نمیدونستم خانومتون هم هستن
_سلام
مرتضی: اشکال نداره ،کاری داشتی ،آقا یوسف ؟
آقا یوسف: حاجی کارتون داره
مرتضی: الان میام
آقا یوسف: با اجازه تون ،بازم شرمنده
مرتضی: هانیه جان پاشو بریم ،الان بچه ها میان واسه نماز - چشم
برگشتم داخل حیاط ،نشستم روی صندلی
شروع کردم به کشیدن ، که یه دفعه یه صدای اومد زنداداش میشه عکس مارو هم بکشی
رومو برگردوندم ،حسین اقا بود ،داداش مرتضی،
از جام بلند شدم - سلام حسین اقا،خوبین؟ عاطفه جون و بچه ها خوبن؟
حسین اقا : سلام، خدا رو شکر همه خوبن ، نگفتین عکس ما رو نمیکشین ؟
مرتضی با خنده از پشت سر گفت: داداش جان انشاءالله ،به درجه شهادت رسیدی ، به هانیه جان میگم عکستو بکشه
- عع اقا مرتضی ! زشته این حرفا چیه خدا نکنه
حسین آقا: انشاءالله ،فقط زنداداش عکس منو سفارشی بکش ( وایی خدااا، چه راحت دارن درباره شهادت صحبت میکنن)
مرتضی: داداش به موقع اومدی ،برو پیش حاجی ،داره لیست بچه ها رو اماده میکنه
حسین آقا: چشم، زنداداش فعلن با اجازه - به سلامت
مرتضی : خوب ببینم خانوم ما چه کار کرده از صبح تا حالا
-میخوام عکسا رو قاب کنم
مرتضی: خیلی قشنگ شده ، باشه با حاجی صحبت میکنم که همه عکسا رو قاب کنیم - دستت درد نکنه
مرتضی: حالا بریم خونه ،خسته شدی
- چشم
نزدیکای ساعت ۳ رسیدیم خونه
وارد حیاط شدیم
عزیز جون : هانیه ،مرتضی
منو مرتضی با هم گفتیم : جانم عزیز جون ( بعد خندمون گرفت)
عزیز جون: بیاین آش درست کردم ،ببرین بخورین - مرتضی جان تو برو خونه ،من میرم آش و میارم
مرتضی: چششم بانوو - سلام عزیز جون
عزیز جون: سلام به روی ماهت ،صبر کن الان آش و میارم - دستتون درد نکنه
عزیز جون: راستی امشب شام بچه ها هستن اینجا ،تو و مرتضی هم بیاین - چشم عزیز جون، اگه کمک خواستین صدام کنین
عزیز جون: باشه مادر، مریمم گفته زود میاد کمک - باشه پس من برم
عزیز جون: برو عزیزم....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#ڪپےباذڪرصلوات
⚘⚘⚘⚘⚘
🍃 چگونه حرفزدن را از قرآن بیاموزیم
✅ دوازدہ ویژگے یڪ"سخن خوب"
از دیدگاہ قرآن ڪریم؛
۱.آگاهانہ باشد.
"لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ"
۲.نرم باشد.
"قَوْلاً لَّيِّناً" زبانمان تیغ نداشتہ باشد.
۳.حرفے ڪہ مے زنیم خودمان هم عمل ڪنیم.
"لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ"
۴.منصفانہ باشد.
"وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا"
۵.حرفمان مستند باشد.
"قَوْلًا سَدِيدًا" منطقی بزنیم.
۶.سادہ حرف بزنیم.
"قَوْلاً مَّیْسُورًا" پیچیدہ حرف زدن هنر نیست. "روان حرف بزنیم"
۷.ڪلام رسا باشد.
" قَوْلاً بَلِیغًا"
۸.زیبا باشد.
"قولوللناس حسنا"
۹.بهترین ڪلمات را انتخاب ڪنیم.
"یَقُولُ الَّتی هِیَ أحْسَن"
۱۰.سخن هایمان روح معرفت و جوانمردی داشتہ باشد.
"و قولوا لهم قولا معروفا"
۱۱.همدیگر را با القاب خوب صدا بزنیم.
"قولاً كريماً"
۱۲.ڪمڪ ڪنیم تا درجامعہ حرف های پاڪ باب شود.
"هدوا الی الطّیب من القول"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐💐💐💐
#دعای_من_کجا_رفت ؟
🎥🔺خیلی از ما گله مند هستیم دعا میکنیم چرا دعایمان قبول نمیشود ، آیا الله منو دوست ندارد؟ آیا الله بین بندگانش فرق میزارد؟ آیا و آیاهای دیگه ؟ و خیلی سوال های دیگه؟؟؟؟
👈این کلیپ حتما ببینید تا بدونید الله چقدر شما را دوست دارد
⬅️دانلود اجبار برای همه اعضاء🌹
شکوفه های باغ انتظار
🥀داستان همسفر 🥀 🌲قسمت دوازدهم🌲 بسم الله الرحمن الرحیم سلام پسر گلم، نازنینم ✍️پارسای م
🥀داستان همسفر 🥀 🌲قسمت سیزدهم🌲
بسم الله الرحمن الرحیم
🌷سلام پدر عزیزم.
مشتاق شدهام اتفاقات سال نهم هجری را هر چه زودتر بدانم. هر وقت فرصت پیدا کردی برایم بنویس.
منتظرم بابای خوبم.
✍️سلام پارسا جان! امیدوارم زنده باشم و دانشمند شدنت را ببینم.
در سال نهم بعد از هجرت ـ یک سال بعد ازفتح شهر مقدس مکه ـ اسلام در سراسر جزیرة العرب انتشار یافت و دشمنان اسلام یکی پس از دیگری شکست خورده و تسلیم شدند قبایل و گروههای مختلفی و حتی پیروان مذاهب دیگر نیز هیئتهایی مرکب از سران و بزرگان خویش به مدینه می فرستادند تا از نزدیک با رسول خدا(ص)آشنا شده و اسلام را بپذیرند و یا آنکه پیمان صلحی با او امضا کرده و در کنار مسلمانان تحت شرایطی با آسایش زندگی کنند، این هیئتها به قدری زیاد بودند که آن سال را «سال وفود» (سال پیمانها) نامیدند.
♦️از آن جمله، هیئتی از طرف قبیله بنی عامر که به سرکشی و شرارت معروف بودند و عدهای از مسلمانان را ناجوانمردانه در حادثه «بئر معونه » (1) به قتل رسانیده بودند به سرکردگی سران خود به نام عامر بن طفیل، اربد بن قیس و جبار بن سلمی به مدینه آمدند تا مسلمان شوند.
♦️افراد قبیله مزبور به استثنای آن چند نفر سران آنها روی صفای دل و ایمان، به مدینه آمدند و نقشهای نداشتند.
🔹اما عامر بن طفیل و اربد با یکدیگر توطئه کرده بودند که چون به مدینه و محضر پیغمبر اسلام آمدند عامر آن حضرت را به گفتگو سرگرم کند و اربد با شمشیر رسول خدا(ص) را بکشد.
🔹هیئت بنی عامر وارد مجلس رسول خدا شدند و هر یک در گوشهای نشستند تنها عامر بن طفیل بود که نزدیک پیغمبر خدا آمد و شروع به مذاکره با آن حضرت و اسلام خود و قبیلهاش نمود و گاهگاهی هم از زیر چشم به اربد که نزدیک پیامبر(ص) ایستاده بود نگاه و اشاره میکرد که توطئه را اجرا کند، اما بر خلاف انتظار، اربد را میدید که بیحرکت و آرام ایستاده و کاری نمیکند.
♦️سرانجام خسته شد و بدون آنکه اسلام بیاورد از جا برخاسته به سوی دیار خود حرکت کرد و هنگامی که میخواست خارج شود اعلام دشمنی با اسلام و پیامبر ص نمود و تهدید کرد که با سپاهیان بسیار به مدینه حمله خواهد کرد.
و گفت: این شهر را برای جنگ با تو از سواره و پیاده پر خواهم کرد!
🔹رسول خدا(ص)با کمال خونسردی نگاهی به او کرده و پاسخی به او نداد و تنها از خدا خواست تا شرّ او و اربد را از آن حضرت بگرداند.
♦️عامر و همراهان از شهر خارج شدند، در راه که می رفتند عامر رو به اربد کرده گفت: چرا کاری را که قرار بود انجام ندادی؟
🔹اربد گفت: به خدا سوگند هر بار که تصمیم گرفتم شمشیر را بیرون آورم تو را میدیدم که میان من و محمد قرار گرفتهای که اگر شمشیر میزدم به تو میخورد، و من چگونه میتوانستم تو را به قتل رسانم!
♦️بنی عامر به سوی دیار خود بازگشتند و بجز عامر و اربد و جبار همگی اسلام اختیار کرده و مراتب وفاداری خود را به رسول خدا(ص) ابراز داشته بودند و عامر و اربد نیز به نفرین رسول خدا(ص) دچار گشتند، زیرا عامر در راه به مرض خناق دچار شد و در خانه زنی از بنیسلول از این جهان رخت بربست و همراهانش او را در همانجا دفن کردند و اربد نیز پس از ورود به دیار بنیعامر و گذشتن یکی دو روز از ورود خود به صاعقه دچار شد و مرد.
🌷پسرم این حادثه به ما نشان میدهد که جان پیامبر ص در خطر بوده و فقط حفاظت خداوند از او باعث میشد که زنده بماند.
پارسا جان الان وقت آن رسیده تا ببینیم اطرافیان پیامبر ص در شهر مدینه چه کسانی بودند.
🌴یک دسته از اصحاب پیامبر ص، افرادی بودند که عاشق اسلام و پیامبرخدا بودند و هر چه ایشان میگفتند سر چشم میگذاشتند و اطاعت میکردند.
🌴دسته دیگر تازه مسلمانان مکه بودند یعنی همان افرادی که بعد از 22 سال دعوت پیامبر مسلمان نشدند و سال گدشته بعد از فتح مکه به زبان گفتند ما مسلمان شدهایم اما دلهایشان از کفر و شرک پر بود.
🌴گروه دیگر یهودیانی بودند که برای نفوذ و خرابکاری در حکومت پیامبرص ادعای اسلام کردند بعضی از اینها از دانشمندان دین یهود بودند به مدینه آمدند و ادعای اسلام نمودند تا کم کم دین اسلام را به سمت دین یهود بکشانند، دستورات و اعتقادات دین اسلام را تغییر دهند و کاملا برعکس نمایند یعنی، همان کاری که با دین مسیحیت کردند.
🌴برای گروه زیادی هم مهم نبود چه دینی داشته باشند هر چی رئیس قبیلهشان میگفت اطاعت میکردند. یعنی دستورات پیامبر ص برایشان مهم نبود بلکه دستورات رئیس قبیله مهم بود حتی مهمتر از فرمانهای خدا و رسول او (ص).
♦️در میان همهی اینها و همهی هیئتهایی که خدمت رسول خدا (ص) میرسیدند یک سؤال مهم ردّ و بدل میشد. و آن اینکه ای رسول خدا جانشین شما کیست و بعد از شما سُکّان حکومت حجاز در دست چه کسی قرار خواهد گرفت؟
#مبلّغ_غدیر_باشیم
✅#غدیر مولایمان را چگونه #تبلیغ کنیم؟
...غدیر را باید سینه به سینه و نسل به نسل #تبلیغ کرد و اینک این مهم بر عهده ی من و شماست همچنان که روزگاری بر دوش پدرانمان بوده و فرداها نیز به دست فرزندانمان .
🍃🌸راهکارهای پیشنهادی زیر، اندکی از راهکارهای فراوان تبلیغ
برای #عید_غدیر است:
1- یک #مادر_بزرگ می تواند با گفتن #قصه های غدیری برای نوه هایش مبلّغ غدیر باشد.
2- یک #امام_جماعت مسجد می تواند با #صحبت پیرامون غدیر مبلّغ غدیر باشد.
3- یک #نمازگزار مسجد می تواند با #پذیرایی از نمازگزاران مبلّغ غدیر باشد.
4- یک #مادر می تواند با آماده کردن #بهترین_لباس های فرزندانش در غدیر مبلّغ غدیر باشد.
5- یک #مادر می تواند با #پختن_غذای مورد علاقه فرزندانش در غدیر مبلّغ غدیر باشد.
6- یک #مادر می تواند با پخش #سرودهای_شاد در ایام غدیر مبلّغ غدیر باشد.
7- یک #مادر می تواند با گذشتن از خطاهای فرزندش به مناسب غدیر مبلّغ غدیر باشد.
8- یک #پدر می تواند با تهیه #هدیه برای فرزندانش مبلّغ غدیر باشد.
9- یک #پدر_بزرگ می تواند با ارسال پیام برای نوه هایش مبلّغ غدیر باشد.
⚘🌷🌹⚘🌷🌹⚘🌷🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺#دعای_عهد با امام زمان (عج) 🤲
🌸 تلاوت دسته جمعی دانش آموزان
💐 هر روز به امام زمانمون (عج) سلام بدیم و برای فرج و سلامتی آقاجونمون دعا کنیم 🤲
💐💐🌹🌹🌹🌹💐💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روزشمار غدیر...
🌱24 روز مانده به غدیر
#غدیریام
کتاب قهرمان غدیر
چرا غدیر خم برای شیعیان روز مهمی است؟
چرا این روز را عید می گیرند؟
اهمیت روز غدیر در چه نکته ای نهفته است؟
ماجرای غدیر خم کی اتفاق افتاد؟
چرا علی ابن ابیطالب (ع) به عنوان امیر مومنان انتخاب شد؟
شایستگی های حضرت علی (ع)در چه چیزهایی خلاصه می شود؟
کودکان ما باید از خردسالی با حقیقت ماجرای غدیر به خوبی آشنا شوند.کتاب قهرمان غدیر برای آشنایی کودکان با ماموریت بزرگ پیامبر(ص) و رهبری و ولایت امیر مومنان حضرت علی (ع) است
#معرفی_کتاب
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
خودت برای این سؤال آماده کن
وقتی خدا به ما بگوید :
من با تو بودم تو با که بودی؟
چه پاسخی داریم
https://t.me/gahneveshtsoleimani
شکوفه های باغ انتظار
🥀داستان همسفر 🥀 🌲قسمت سیزدهم🌲 بسم الله الرحمن الرحیم 🌷سلام پدر عزیزم. مشتاق شدهام اتف
🥀داستان همسفر 🥀 🌲قسمت چهاردهم🌲
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام پدر عزیزم.
👨🔧نامه قبلی را خواندم خیلی نگران جان پیامبرخدا شدم مگر ایشان از مردم چه میخواستند که این رفتارهای غیراخلاقی را نشان میدهند.
باباجون خیلی دوست دارم پیامبرخدا رو ببینم. خوش به حال شما که الان در شهر مدینه هستید و میتوانید مرقد ایشان را زیارت کنید. کاش من هم آنجا بودم.
✍️سلام پسرکم! کاش میشد تو هم اینجا بودی. کاش میآمدی و با چشمانت خودت میدیدی چگونه مرقد پیامبر خدا ص توسط دشمنان وهابی محاصره شده است.
🔺پسرکم در مسجد النبی، کنار مرقد پاک پیامبر خدا نمیتوانیم زیارتنامه بخوانیم نمیتوانیم کتاب دعا را باز کنیم زیارت جامعه را بخوانیم. دعا کن شرّ دشمنان خدا از سر مسلمانان جهان کوتاه شود.
🔻دلبندم! از کار عامر و اربد ناراحت شدی؟ پس بگذار از آخرین جنگی که پیامبر ص خودش در آن شرکت داشت و ترور ناموفق پیامبر ص ، توسط منافقین مدینه برایت بگویم.
🔹پسرکم مرا ببخش که برای آشنا کردن تو با پیامبرت مجبورم سخن از جنگ بگویم. همانطور که قبلا با هم گفتگو کردیم دشمنان خدا، لحظهای از فکر نبرد با پیامبر ص و نابود کردن او غافل نبودند و اوضاع سختی را برایش در مدینه به وجود آوردند.
غزوه تبوک
🍀در سال نهم هجرت امپراطوری قدرتمند روم شرقى برای برچیدن نظام اسلامی سپاه چهل هزار نفری با تجهیزات کامل نظامی در مرز بین شام (سوریه امروزی) و حجاز مستقر کرد تا در فرصت مناسب وارد سرزمین اسلامی شود و حکومت نه ساله اسلامی را از ریشه نابود کند. مسافرانی که از شام میآمدند خبر این سپاه را به پیامبرخدا دادند.
🌺پیامبر اکرم پس از آگاهی از این لشکرکشی براى اینکه درس عبرتى به روم و سایر همسایگان بدهد بیدرنگ فرمان آماده باش صادر کردند و با سى هزار نفر (ده هزار سوار و بیست هزار پیاده) براى پیکار با رومیان آماده شدند.
🌸اما همچنان که قبلا برایت تعریف کردم، شهر مدینه از منافقان زیادی پر شده بود خیلی از آنها به بهانههای مختلف از حضور در جنگ خودداری کردند. بنابراین ترس این وجود داشت که بعد از خروج پیامبر ص و لشکراسلام از شهر مدینه و حرکت به سمت تبوک، این منافقین با دشمنان خارجی همدست شده و به مدینه حملهور شوند، زنان و کودکان را بکشند و مدینه را ویران سازند.
🌺برای جلوگیری از این توطئه، پیامبر (ص) امام على (ع) را بجاى خود در مدینه گذاشت، وجود امام على (ع) در مدینه، سد نیرومندى در برابر توطئههاى آنها بود.
🌸این تنها جنگی بود که علی ع در آن شرکت نداشت، منافقین وقتی متوجه نرفتن علی ع به جنگ شدند تمام تلاش خود را نمودند تا علی ع را از ماندن در مدینه پشیمان کنند و پیامبر ص شخص دیگری را به جای او بگذارد تا بتوانند نقشه خود را عملی سازند.
🌷آنها در شهر شایعه کردند که: علی هم از ترس گرما و دوری راه و مشکلات آن بهانه آورده و همراه پیغمبر نرفته است و جمعی دیگر گفتند:حضور علی در این سفر بر پیغمبر سنگین و دشوار بوده و از این رو پیغمبر برای بردن او بهانه آورده و او را به عنوان سرپرستی خانواده و خویشانش در شهر گذارده است.
🌴وقتی این سخنان به گوش علی بن ابیطالب(ع)رسید اسلحه خود را برداشت و به دنبال پیغمبر(ص) از شهر مدینه خارج شد. و در«ثنیة الوداع» یا «جرف» به پیامبر ص رسیده و سخن منافقان را به رسول خدا(ص) عرض کرد. و گفت: ای پیامبر ص خدا «أتخلفنی مع الخوالف؟» آیا مرا با ماندگان و متخلفان قرار دادی؟
🌴پیامبر ص به او فرمود: «اِنَّ المدینة لا تُصلِح الاّ بی اَو بِکَ» مدینه جز به وجود من یا تو اصلاح نخواهد شد.
🍀بعد از آن پیامبر ص جمله ای را فرمود که سند محکم جانشینی امام علی ع در همه زمانها شد. پیامبر ص به علی ع فرمود: «أما تَرضی ان تکون مِنّی بمنزلة هارون مِن موسی اِلا انه لا نبی بعدی»؟ آیا خوشنود نیستی که مقام و منزلت تو نسبت به من همانند مقام و منزلت هارون نسبت به موسی باشد؟جز آنکه پس از من پیغمبری نیست.
🔴این جمله بعدها به حدیث منزلت معروف شد. پیامبر ص، خودش و علی ع را به مانند حضرت موسی و حضرت هارون مثال میزند. اینها، دو پیامبر خدا بودند و هارون هم برادر حضرت موسی ع و هم جانشین او بود و خود حضرت هارون هم پیامبر خدا بود. در این جمله حضرت محمد ص امام علی ع را مثل پیامبر بزرگ خدا، حضرت هارون، هم برادر و هم جانشین خودش دانسته، و چون رسول خدا، آخرین پیامبرخداست است پس علی ع نمیتواند پیامبر باشد.
🔵با این سخن، حضرت علی ع در شهر مدینه ماند و مقام و جایگاه او بیشتر در نزد مردم مدینه مشخص شد. و یک بار دیگر منافقان را به حسادت واداشت.
هدایت شده از دنبال او
#آیات_نور
#حزب چهل و هشتم
پیامهای آیه فوق ⇧⇩:
1- قبل از بيان داستان، شنونده را براى شنيدن و عبرت گرفتن آماده كنيد.
2- حسد، مرز خانواده و عواطف خويشاوندى را نيز درهم مىشكند.
3- داستان يكى است، امّا نكات و درسهايى كه از آن استفاده مىشود بسيار است.
4- پرسش و طرح سؤال از جمله راههاى رسيدن به حقيقت است.
5- تا تشنهى شنيدن و عاشقِ آموختن نباشيم، از درسهاى قرآن استفاده كامل نمىبريم.
6- داستانهاى قرآن، پاسخ سؤالهاى زندگى مردم را مىدهد.
#استاد_قرائتی
●➼┅═❧═┅┅───┄