فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 رفقا❗️#22روز تا #غدیر مونده
🌹🔰 مجموعه #کلیپ #کودکانه
📜#الفبای_علوی 🔶#حرف_ب
🌸#گوهرسخن (2) : بلا بوسیله دعا برطرف می شود 👆
🌼 #احادیث_حضرت_علی (ع) به ترتیب حروف الفبا با#ترجمه_انگلیسی
⚘🌷⚘🌷⚘🌷
شکوفه های باغ انتظار
🥀داستان همسفر 🥀 🌲قسمت پانزدهم🌲 بسم الله الرحمن الرحیم 🌈در آغاز ماه شعبان، پیامبر اک
همدان:
🥀داستان همسفر 🥀 🌲قسمت شانزدهم🌲
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام باباجون!
👨🔧با این قصههای تاریخی که برایم میگویی نه تنها از تنهایی بیرون آمدهام بلکه ذهنم بسیار درگیر فکر کردن به مشکلات پیامبرعزیزمان شده است گاهی فکر میکنم کنارش هستم و میخواهم ازش محافظت کنم.
✍️سلام جان پدر! احساس قشنگی پیدا کردی که ارزشمند است باید احساس را با علم و دانش مخلوط کنی تا احساسی ماندگار بدست آوری.
🌈سال نهم هجری به آخرین ماه خود نزدیک میشود پیامبر(ص) مجبور شده است یاران خود را در طول این سال به شش نبرد اعزام کند از ابتدای امسال بسیاری از قبائل شبه جزیره عربستان، نمایندگان خود را به مدینه فرستادهاند. پیامبر ص سال سخت و پر کاری را پشتسر گذاشته است. پیامبر ص به ترور ناموفق خود فکر میکند به آن دوازده نفری که برای قتل او نقشهها کشیدند.
💥پروردگارا اگر آنها مرا بکشند و حکومت را در اختیار خود بگیرند چه بر سر اسلام خواهد آمد. چه کسی قدرت دارد دوباره راه درست را به آنان نشان دهد.
💥پروردگارا میدانم علی، را به جانشینی من برگزیدهای اما او چگونه میخواهد در برابر این منافقان فریبکار و دغل ایستادگی کند آیا علی خواهد توانست قرآن تو و دین تو را محافظت کند تا سالم به دست نسلهای بعد برسد؟ خدایا با یاری خود، تلاش ما را به نتیجه برسان.
♦️روز اول ماه ذی الحجه است، پیامبر خدا به حج نرفته و در مدینه حضور دارد. چند آیه از ابتدای سوره توبه بر او نازل شده، در این آیات خداوند به مشرکانی (مشرک، به کسی میگویند که خدا را قبول دارد اما بتها یا ملائکه و یا بعضی از آدمها را همکار و شریک خدا میداند) هشدارهایی داده، و پیامبر ص را موظف نموده که این آیات را به گوش زائران خانهی خدا که در حال انجام مراسم حج هستند برساند.
🔹پسرم! آگاهی از این هشدارها برای تو لازم است؛ پس وضو بگیر، کتاب قرآن را بردار، سوره توبه را بیاور و ده آیه اول آن را بخوان، بعد ترجمه این آیات را هم نگاه کن. از پدربزرگت بخواه درباره آنها برایت توضیح دهد.
👨🔧ـ چشم باباجون. حتما این کار رو میکنم.
✍️پیامبر ص خدا اطرافیان خود را ارزیابی کردند تا یکی از آنها را انتخاب کنند او ابوبکر بن ابیقحافه را فرا خواند تا به مکه برود در مسجد الحرام، بالای کعبه بایستد و این آیات را با صدای رسا بخواند تا همه حاجیان بشنوند و توسط آنها در کل حجاز منتشر شود تا همه مشرکان بشنوند و تصمیم خود را بگیرند.
🔹در این آیات به مشرکان ساکن مکه چهارماهه فرصت داده شده بود تا مسلمان شوند. و در صورتی که نخواهند اسلام را قبول کنند باید از شهر مکه خارج گردند. خانهی خدا، کعبه مکرمه در مکه قرار دارد عاقلانه نیست کسانی که برای خدا شریک قرار میدهند در این شهر حضور داشته باشند.
👨🔧ـ پدر! چرا ابوبکر انتخاب شد تا آیات ابتدای سوره توبه را در مسجدالحرام بخواند؟
✍️ابوبکر کسی بود که در همه جنگهای پیامبر ص حضور داشت اما یک نفر از دشمنان را هم نکشت و حتی یکی ازآنها را زخمی هم نکرد. با این که مسلمان بود مشرکان مکه از او راضی بودند، در خیلی از جاها جان آنها را نجات داده بود، مثلا در جنگ بدر که مسلمانان چهل و چهار اسیر گرفته بودند و آیه قرآن نازل شد که: شما فعلا حکومت ضعیفی دارید نباید اسیر میگرفتید. همه را باید بکشید. جناب ابوبکر و دوستانش بین مردم پخش کردند که آنها را نکشیم. آنها از سران و بزرگان مکه هستند.
🌿پیامبر ص فرمود: «اگر اینها را نابود نکنیم سال آینده با نفرات بیشتر و تجهیزات کاملتر بر ما هجوم میآورند و هفتاد نفر از ما را میکشند»، باز هم با تلقین این گروه، مردم گفتند: «اشکال ندارد بگذار هفتاد نفر از ما شهید شود و به بهشت رود.» که همین اتفاق در سال بعد در جنگ احد رخ داد.
🌿پس اگر ابوبکر میرفت در مکه در کمال امنیت و آرامش آیات را میخواند و برمیگشت و هیچ نگرانی از کشته شدن به دست مشرکان وجود نداشت.
🥀داستان همسفر🥀 🌲 ادامه قسمت شانزدهم🌲
🌈🌈ابوبکر زیاد از مدینه دور نشده بود که پیامبر(ص) امام علی(ع) را فرا خواند و فرمود: به دنبال ابوبکر برو و هر کجا به او رسیدی، نوشته را از او بگیر و آن را به سوی مردم مکه ببر و بر آنان بخوان.
♦️امام علی(ع) در یکی از روستاهای مدینه به ابوبکر رسید و نوشته را از او گرفت. ابوبکر به سوی پیامبر(ص) بازگشت و گفت: ای پیامبر خدا آیا در حق من چیزی نازل شده است؟ پیامبر ص فرمود: نه اما جبرئیل نزد من آمد و گفت: [پیام] از جانب تو را جز خودت یا مردی از [خاندان] تو نمیرساند.
🔹پسرم! میبینی وقتی ابوبکر باز میگردد، نه تنها اعتراضی نمیکند بلکه خدمت پیامبر ص میرسد و میپرسد: «آیا آیهای درباره من نازل شده»، یعنی ابوبکر همیشه منتظر بوده آیهای درباره او نازل شود و پرده از نفاق و کفر او بردارد.
♦️پسرم! آبرو و حرمت شخص مؤمن از حرمت کعبه بالاتر است. اگر ابوبکر به خدا ایمان داشت خدای تعالی اینگونه آبروی او را نمیبرد.
کسی که میخواهد مشرکان را با آیات قرآن تهدید نماید در مرتبهی اول باید خودش مؤمن باشد و از مشرکان نباشد.
🔸ـ همانطور که دیدی امام علی ع فقط در جنگ بدر 21 نفر از مشرکان مکه را کشته بود. به قول خودش، هیچ خانهای در مکه نبود که من، پدر یا پسری یا همسری را از آن نکشته باشم. پس اهل مکه در پی انتقام گرفتن از او بودند گروه زیادی از آنها به ظاهر مسلمان شده بودند و در حقیقت، کفر و شرک وجودشان را پر کرده بود.
♦️ رفتن امام علی ع به شهر مکه برایش خطر جانی داشت اما ایشان لحظهای نترسید و با سرعت و قدرت به مکه رفت و تمام وظیفهاش را به طور کامل انجام داد.
💗 انتظار عشق💗
قسمت47
( یه نگاهی به مرتضی کردم ،مرتضی هم یه نگاه به من کرد متوجه نگاهم شد)
مرتضی: قربون دستت داداش فعلن رییس ما اجازه نمیده ،ما همین روی زمین هستیم
اقا رضا: ای زن زلیل ،فقط به ما میرسی سیاست داری پس ...
اقا رضا: هانیه خانم ،شرمنده ،من نیستم مواظب فاطمه باشین - چشم
آقا مرتضی : خیلی ممنونم
رسیدیم فرودگاه
از ماشین پیاده شدیم و با اقا رضا خدا حافظی کردیم
بعد منو مرتضی رفتیم داخل ماشین تا فاطمه و اقا رضا هم با هم خدا حافظی کنن
چه صحنه ی دردناکی بود
از نگاه گریان فاطمه میشد فهمید که داره با چشماش التماس میکنه که نره ولی نمیتونست فقط بیانش کنه اقا رضا رفت ...
و فاطمه همچنان چشم دوخته بود به رفتنش
از ماشین پیاده شدم رفتم سمت فاطمه
فاطمه تا منو دید بغلم کرد شروع مرد به گریه کردن منم انگار منتظر یخ تلنگر بودم
هم نوا با فاطمه شروع کردم به گریه کردن
مرتضی اصلا از ماشین پیاده نشد
چون واقعن میدونست حالمون چقدر خرابه ،هر چند حال فاطمه بدتر از حال من بود....
فاطمه رو رسوندیم خونه پدرش ،خودش اصرار میکرد که بره خونه خودش ولی با این وضعیتی که داشت اصلا صلاح نبود خونه باشه
بعد خودمون رفتیم خونه
لباسامو عوض کردم چشمم به کاغذ ریز شده افتاد مرتضی با دیدن چهره ام رفت همه رو جمع کرد ،ریخت تو سطل آشغال...
- مرتضی
مرتضی: جانم
- ببخش ،دست خودم نبود
مرتضی( یه لبخندی زد):
درکت میکنم ،اشکال نداره - بخشیدی؟
مرتضی: به شرطی که یه بار دیگه عکسمو بکشی ...
- باشه
اینقدر خسته بودم که صبح مرتضی منو بیدار نکرد و خودش رفت پایگاه
منم ساعت ده بیدار شدم ،دست و صورتمو شستم ،لباسمو پوشیدم رفتم بهشت زهرا
خیلی وقت بود که نرفته بودم اول رفتم سمت گلزار شهدا بعد رفتم سمت غسالخونه...
- سلام...
اعظم خانم: به عروس خانم ،ستاره سهیل شدی؟
زهرا خانم: سلام عزیزم، گفتیم حتمن دیگه نمیای - یه کم سرم شلوغ بود ، شرمنده دیگه
لباسمو عوض کردم مشغول کار شدم
نزدیکای ۴ بود که گوشیم زنگ خورد ،مرتضی بود - سلام عزیزم
مرتضی: سلام هانیه جان، کجایی ؟
- اومدم بهشت زهرا، شرمنده یادم رفت بهت خبر بدم
مرتضی: اشکال نداره، همونجا باش میام دنبالت - نمیخواد خسته ای ،خودم میام
مرتضی:با دیدن تو خستگیم از تنم بیرون میره خانومم ،منتظرم باش
- باشه
نیم ساعت بعد لباسمو عوض کردم رفتم سمت گلزار ،تا مرتضی بیاد
مرتضی: سلام - سلام ،خسته نباشی
مرتضی: شما هم خسته نباشی
بریم یه فاتحه ای بخونیم؟
- بریم ...
بعد از خوندن فاتحه ،با مرتضی رفتیم یه کم با ماشین دور زدیم بعد رفتیم خونه...
🌸🌸🌸
💗انتظار عشق💗
قسمت48
دو هفته ای گذشت و من هر روز به همراه مرتضی به پایگاه میرفتم و عکسای شهدا رو طراحی میکردم حتی چند تا از عکسا رو قاب گرفتیم واقعن قشنگ شده بودن چند وقتی بود که مرتضی تو حال و هوای خودش بود کلافه بود ،انگار یه چیزی میخواست به من بگه و روش نمیشد یه شب کنار حوض نشسته بود و داشت فکر میکرد من چادرمو گذاشتم سرم و رفتم کنارش نشستم...
- مرتضی جان ،چیزی شده؟
مرتضی: نه چیزی نیست؟
- یعنی من شوهر خودمو نمیشناسم ؟
مرتضی: ۲۰ روز دیگه باید با بچه ها بریم
- بری ؟ کجا؟
مرتضی: سوریه ( زبونم بند اومده بود،یعنی زمان رفتن تو هم رسید پس ،یعنی زمان تنها شدنم رسید پس)
مرتضی: هانیه جان ،تو اگه راضی نباشی من نمیرم - تو چند روزه کلافه ای برای گفتن این حرف ،یعنی من بگم نرو تو نمیری؟ ( دستمامو گرفت و بوسید ) : درسته که دلم به رفتنه ،ولی اگه تو نخوای من نمیرم - چقدر خود خواهم من که بخوام جلوی دلت رو بگیرم
برو ،هر جا که دلت میره همراهش برو
از جام بلند شدم و رفتم داخل اتاق
پتو رو انداختم روی سرم و آروم شروع کردم به گریه کردن
نماز صبح رو که خوندم حالم اصلا خوب نبود
رفتم تو حیاط شروع کردم به جارو زدن حیاط
مرتضی از پشت پنجره نگام کرد و بعد نماز خوندنش رفت خوابید
کاره حیاط که تمام شد رفتم زیر کتری رو روشن کردم و چایی رو آماده کردم
سفره رو پهن کردم که مرتضی بیدار شد
مرتضی: سلام - سلام ،صبح بخیر ( طوری رفتار کردم که انگار اتفاقی نیافتاده، هر چند که درونم طوفان بود )
بعد از خوردن صبحانه همراه مرتضی به پایگاه نرفتم
مرتضی هم چون دلیلشو میدونست چیزی نپرسید منم رفتم سراغ آشپزی کردن ،از عزیز جون دستور شامی درست کردن و گرفتم
شروع کردم به درست کردن
برای بار اول خوب بود فقط شکل و قیافه اش یه کم کج و کوله شده بود ولی مزه اش خوب شده بود
برنجم آب کش کردم ،البته برنجم یه کم شفته شد نزدیکای ظهر بود که مرتضی اومد خونه مرتضی: چه بویی میاد خونه ، از بوش پیداست که شامی درست کردی؟
- اره ،از مادرجون کمک گرفتم
مرتضی : بوش که عالیه ، طعمشو بعد اینکه نوش جان کردم میگم...
سفرو پهن کردم ،غذا رو گذاشتم رو سفره
مرتضی مشغول خوردن شد
- آقا مرتضی؟
مرتضی: جانم -میشه بریم کهف
مرتضی: چشم - خیلی ممنونم. ..
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#ڪپےباذڪرصلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#انیمیشن
🎞انیمیشن در مسیر باران_قسمت سوم
⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
شکوفه های باغ انتظار
🥀داستان همسفر🥀 🌲 ادامه قسمت شانزدهم🌲 🌈🌈ابوبکر زیاد از مدینه دور نشده بود که پیامبر(ص) اما
🥀داستان همسفر 🥀 🌲قسمت هفدهم🌲
بسم الله الرحمن الرحیم
پدرجان سلام!
👨🔧دیروز وضو گرفتم و آیات سوره توبه را خواندم پدربزرگ هم کمی آن آیات را برایم توضیح داد. در یکی از سایتها آمده بود از امام على عليه السلام پرسيدند:
در ماه ذى حجة به چه فرمانى مأمور گشتى؟ فرمود: به چهار فرمان مأمور شدم:
1-در خانه كعبه كسى جز شخص با ايمان داخل نشود.
2- شخص عريان طواف خانه نكند.
3- از اين سال به بعد شخص مؤمن و كافر در مسجد الحرام اجتماع نكنند.
4- هر كه با رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله- عهد و پيمانى دارد تا پايان مدت آن عهد و پيمان محترم است، و هر كه پيمانى ندارد تا چهار ماه مهلت دارد.
سلام نور چشمم
✍️حدیث مناسبی رو برای این آیات پیدا کردهای که خلاصهای از معنای آن ده آیه را آورده است.
🌴خداوند بزرگ در عید اکبر (عید قربان) یعنی روز دهم از ماه ذی الحجه سال نهم، عیدی خود را به امام علی ع داد و او به این فضیلت مفتخر شد که آیات الهی را برای مکه در مسجدالحرام بخواند.
🌹چهارده روز پس از آن، ماجرای مباهله پیش آمد و علی ع جان رسول خدا خوانده شد. اما کار به معرفی امام علی ع توسط خداوند به همین جا ختم نشد بلکه بعد از پایان یافتن کار مباهله که خانواده پیامبر ص به منزل خود برگشتند اتفاق بزرگ دیگری افتاد. و آن این که:
♦️امام علی ع نزدیکیهای ظهر به مسجد رفت. پیامبر ص بیرون از مسجد النبی با تعدادی از مسلمانان در حال گفتگو بود، فقیری وارد مسجد شد و از حاضران درخواست کمک کرد اما هيچ كس به او چيزى نداد فقیر دستهاى خود را بر آسمان بلند کرد و گفت: «بار خدايا گواه باش كه من در مسجد پيغمبر تو، درخواست كردم و كسى چيزى به من نداد». در اين هنگام علی عليه السّلام در ركوع نماز بود، اشاره به انگشت خود كه انگشترى در آن بود کرد. فقیر انگشتر را از انگشت او بيرون آورد.
🌺در همین لحظه آیات 55 و56 سوره مائده نازل شد، پیامبر ص در حالی که این دو آیه را زمزمه میکرد به سمت مسجد شتافت اصحاب هم به دنبالش آمدند. وارد مسجد شد، پرسید: آیا کسی صدقهای داده است؟
🌸فقیر اشاره به علی ع کرد و گفت بله یا رسولالله. این شخص، این انگشتری را به من داد. اصحاب، تکبیر گفتند و پیامبر ص این دو آیه را با صدای رسا قرائت فرمود: «إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ ـ وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ » (مائده، 55و56)
ولىّ شما، تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آوردهاند، همان كسانى كه نماز برپا مىدارند و در حال ركوع زكات مىدهند ـ و هر كس خدا و پيامبر او و كسانى را كه ايمان آوردهاند ولىّ خود بداند [پيروز است، چرا كه] حزب خدا همان پيروزمندانند.
🌴بخشش انگشتری با نزول این آیه ارزش بینهایتی پیدا کرد. این واقعه به مانند بمب در شهر مدینه صدا کرد و همه مردم از این اتفاق بزرگ باخبر شدند.
پسرم!
💐نکتهای که آیه به آن اشاره میکند موضوع بسیار مهمی در اسلام است. خدای تعالی میفرماید: سرپرستان شما سه نفر هستند. اولین آنها، خود خدای تعالی، دومی پیامبرخدا ص و سومی همان کسی است که نماز میخواند و در رکوع نماز، صدقه میدهد.
🌷پارسای عزیزم، توجه داشته باش، خداوند، اسم حضرت علی ع را در این آیات نیاورد، اما کار حضرت علی را ذکر کرد کاری که همه افراد حاضر در شهر مدینه به آن شهادت دادهاند و گقتهاند این آیه درباره علی ع نازل شده است. داستان بخشش انگشتری در کتابهای تاریخی، تفسیری و حدیثی از افراد زیادی نقل شده، بعضی میگویند پیامبر ص داخل مسجد بود عدهای میگویند بیرون مسجد بود که آیه قرآن نازل گشت، این که پیامبر ص در کجا بوده تأثیری در اصل ماجرا ندارد، مهم آن است که همه مردم به اتفاق میگویند: علی ع در حال رکوع نمازش، انگشتری صدقه داد.
🌴پارسا جان دوست دارم این دو آیه از سوره مائده را حفظ کنی و همیشه در خاطر داشته باشی.
#مبلّغ_غدیر_باشیم
✅ادامه #غدیر مولایمان را چگونه #تبلیغ کنیم؟
10- یک #مادربزرگ می تواند با دادن #نذری در ایام غدیر مبلّغ غدیر باشد.
11- یک #کاسب می تواند با #تخفیف_ویژه در ایام غدیر مبلّغ غدیر باشد.
12- یک #دانشجو می تواند با #هدیه کتاب و سی دی مرتبط با غدیر به اساتید و دوستان و نزدیکانش مبلّغ غدیر باشد.
13- یک #معلم می تواند با برگزاری #مسابقات مرتبط با غدیر در کلاسش مبلّغ غدیر باشد.
14- یک #پدر می تواند با تهیه #هدیه و لباس نو برای فرزندانش در روز غدیر مبلّغ غدیر باشد.
ادامه دارد...
علی-را-چه-بنامم.mp3
642.7K
#کلیپ_صوتی
🌺 علی را چه بنامم...علی چه بخوانم...
#مبلّغ_غدیر_باشیم
🌹🌹🌹🌹🌹
یه شماره بین 1تا18 انتخاب کن روی لینکش بزن و ببین رفیق شهیدت کیه ؟؟؟
دوس داشتی صلواتی هدیه کن به شهداء
🇮🇷🇮🇶🇦🇫🇸🇾🇵🇸🇱🇧
1-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cofa3zi
2-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cmdgvds
3-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cu961hs
4-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cabb62c
5-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/c87kide
6-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/ceiv42d
7-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/csenas8
8-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cezkkiq
9-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/c0enl2t
10-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/ck0hv4j
11-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cfir815
12-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cjt5fhz
13-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cwbze98
14-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cwpcc6j
15-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cjarjqv
16-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cpexi3q
17-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/cufmm0j
18-👇🏻👇🏻🌹🌹
https://digipostal.ir/c3fxydo
اگر دوستداشتی برای دوستاتم بفرست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 #طبق_برنامه_پنج_شنبه_ها:
🌷🇮🇷#آشنایی_باشهدای_عزیز
🌹🕊 #شهید_ابراهیم_هادی
🔻 انیمیشن فوق العاده زیبا از کشتی
🎧 باصدای گزارشگرکشتی هادی عامل
📚 براساس کتاب سلام بر ابراهیم
🌸👆دیدن این انیمیشن رو از دست ندین تا با یک #شیعه_واقعی آشنا بشین👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 رفقا❗️#21روز تا #غدیر مونده
🌹🔰 مجموعه #کلیپ #کودکانه
📜#الفبای_علوی 🔶#حرف_پ
🌸#گوهرسخن (3) : پایان کار مومن، بهشت است 👆
🌼 #احادیث_حضرت_علی (ع) به ترتیب حروف الفبا با#ترجمه_انگلیسی
💗انتظار عشق💗
قسمت49
کارامو رسیدم ،مرتضی هم یه کم استراحت کرد نزدیکای غروب با هم حرکت کردیم
وقتی که وارد غار شدم ،یه غم بزرگی اومد به سراغم رفتیم کنار شهدا نشستیم و زیارت عاشورا خوندیم سجده رفتیم و شروع کردم به گریه کردن،یه لحظه انگار وقایع عاشورا اومد جلو چشمم نفسم بند اومد
مرتضی اومد سمتم: هانیه، هانیه چی شده
مرتضی ،منو از غار بیرون برد
بیچاره از ترس رنگ به صورت نداشت
مرتضی: بهتری ،خانومم ؟
( سرمو به نشونه تایید تکون دادم، کم کم نفسم برگشت )
مرتضی: تو که منو کشتی دختر ،چی شد یه هو - نمیدونم یه دفعه نفسم بند اومد
مرتضی: پاشو یه سر بریم بیمارستان ،شاید بازم حالت بد شه - نه خوبم ،بشین کارت دارم
مرتضی: جانه دلم بگو
- ( یه لبخندی بهش زدم ) :
اقا مرتضی، مهریه امو میخوام
( صدای خنده اش بلند شد)
مرتضی: چشم ،بریم تو راه براتون میگیرم
-بی ادبی نباشه هااا ،مهریه ام دوتا بود
( یه کم فکر کرد ) : اونم به چشم، وقتی برگشتم باهم میریم - نه دیگه ،اول اینکه مهریه عند المطالبه است..
دومم حق الناسی هست به گردنت قبل رفتن باید دینت و ادا کنی...
مرتضی: وایی از دست تو هانیه
نمیشه حالا حلال کنی وقتی برگشتم ادا کنم؟
- نوچ
مرتضی: آخه خانومم ، من تا ۱۸-۱۹ روز دیگه باید برم ،یه عالم کار رو سرم ریخته ،دیگه وقت نمیشه دورت بگردم ( از جام بلند شدم )
- من مهریه امو میخوام حالا خود دانی
از کوه یواش یواش رفتم پایین
رسیدم نزدیک ماشین
چند دقیقه بعد مرتضی اومد و سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم به سمت خونه
توی راه مرتضی هی نگام میکرد و میخندید...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#ڪپےباذڪرصلوات
هدایت شده از دنبال او
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا