🔘 حضرت علی اکبر علیه السلام جنگاور میدان نبرد
☑️ هنگامی که حضرت علی اکبر علیه السلام با آن هیبت رزم جویی و مبارز طلبی به میدان آمد، لشکر عمر بن سعد در برابرش تاب مقاومت نداشتند و هر کدام به طرفی فرار میکردند. فرمانده لشکر دشمن، حکیم بن طفیل و ابن نوفل را طلبید و هر کدام را هزار سوار بداد و گفت:
🔹 چاره آن است که شماها به یک دفعه حمله کنید.
▫️ آنها به شیر بیشه میدان، علی اکبر علیه السلام حمله ور شدند؛ ولی آن شاهزاده شجاع که وارث شجاعت حیدری و حسینی بود، در آن هنگام بر جّدش محمد مصطفی صلی االله علیه و آله صلوات فرستاد و بر آن قوم حمله نمود و جمع بسیاری را هلاک کرد و لشکر را متفرق ساخت. (۱)
عمر بن سعد، به اصطلاح خودش، چاره جویی کرد و طارق بن کثیر را مأمور کشتن علی اکبر علیه السلام کرد، طارق بن کثیر مردی شجاع و با جرأت بود. عمر بن سعد به او گفت:
🔹تو سالهاست که از دست امیر جایزه میگیری، اکنون برو سر این پسر را برایم بیاور و من ضامن میشوم که از پسر زیاد برای تو حکومت موصل را بگیرم.
▫️ و برای ضمانت خود، انگشترش را به طارق بن کثیر داد. طارق مقابل شیر حیدری قرار گرفت و نیزه ای به طرف آن حضرت پرتاب کرد و آن حضرت، نیزه را از خود دفع نمود، چنان نیزه را بر سینه طارق زد که از اسب به زمین افتاد. در این حال، برادر طارق به مبارزه علی اکبر علیه السلام آمد و آن حضرت ضربتی بر چشمهایش زد و آن ملعون روی خاک افتاد. در این هنگام، کشته شدن طارق و برادر او، بر فرزندان طارق بسیار مشکل آمد، پس دو پسر طارق هر کدام به میدان آمدند، که به وسیله رزم جوی لشکر سیدالشهداء، حضرت علی اکبر علیه السلام به هلاکت رسیدند. ترس و هیجانی در لشکر عمر بن سعد افتاد:
🔹 این جوان کیست که هیچکس تاب مقاومت در برابر او را ندارد؟!
▫️ بالاخره فرد دیگری به نام بکر بن غانم به میدان آمد تا شاید بتواند آن شجاع حسینی را از لشکر دور کند. وقتی مقابل علی اکبر علیه السلام قرار گرفت، آن حضرت چنان شمشیری بر بکر بن غانم زد که خود و مرکبش دو نیمه شد. (۲)
⬅️ بدرقه جان - زندگانی حضرت علی اکبر علیه السلام صفحه ی ۲۸
(۱). تذکره الشهداء،ص۲۰۵.
(۲). اسرار الشهاده،ص۳۷۰؛ تذکره الشهداء،ص۲۰۶.
🏷 #حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام #کربلا #عاشورا
@omranko
🔘 شهادت حضرت علی اکبر علیه السلام
🏷 قسمت دوم :
▫️ ... در آخرین نفسها با سلامی به پدر، آن هم زیر ضربات شمشیر و نیزه، او را وداع گفت؛ امامش را ندا داد:
🔹 این جدّم است که به شما سلام میکند، با جام سرشارش، شربت آبی به من نوشانید که هرگز تشنه نخواهم شد. و میفرماید:
🔶 جامی هم برای شما آماده است.
▫️ با شنیدن این پیام، امام حسین علیه السلام باشتاب خود را به جگرگوشه اش رساند تا شاید به دیدار او نایل آید و سخنی دیگر از او بشنود؛ امّا این گمان تحقّق نیافت و آرزو جامه عمل نپوشید.
🩸 پیکر امید رسالت را غرق خون بر خاک افتاده دید، محبت پدری به وجد آمد، خود را بر روی بدن از هم گسیخته علی افکند، صورت بر صورت گذارد، رایحه جدّش رسول خداصلی الله علیه وآله و عطر و بوی عصمت را از او استشمام کرد، وقت وداع گذشته بود و نشانه ای از حیات نمانده بود. امام علیه السلام فرمود:
🔸 بعد از تو خاک بر دنیا! چقدر اینان بر خدای رحمن و دریدن حرمتِ پیامبر صلی الله علیه وآله جری شده اند.
گاه از فقدان شبه پیامبرصلی الله علیه وآله متأثّر میگردید و گاه از اینکه (به ظاهر) نمیتوانست کاری کند، غصّهها بود که جرعه جرعه فرو میخورد و سیمای حضرتش پوشیده از اشک میگردید و آنچه را در جانِ سوخته اش از غم و اندوه بود، این چنین بر زبان آورد:
🔸 بر جدّ و عمو و پدرت سخت است آنان را بخوانی، پاسخت نگویند. آنان را به فریادرسی بخواهی، به فریادت نرسند.
🩸 سپس دست مبارک را از خونِ مطهّر او پر ساخت و به سمت آسمان افشاند که قطره ای از آن به زمین نیامد.
🕯 امام علیه السلام در خود توانی ندید تا پیکر قطعه قطعه پاره جگر و آرام روحش را حمل کند، جوانان بنی هاشم را خواند تا او را به خیمه گاه شهدا ببرند. جوانان علی را بردند، پیکری غرق به خون که انوار عزّ و شرف او را فرا گرفته، بدنی پاره پاره از ضربات تیر و نیزه و شمشیر.
⬅️ بدرقه جان: سیری در زندگانی حضرت علی اکبر علیه السلام صفحه ۷۷
۱) زندگی حضرت علی اکبر، ص ۸۷.
🏷 #امام_حسین_علیه_السلام #حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام #عاشورا
@omranko
┄┅┅✿❀🖤🖤❀✿┅┅┄
🖋️ وقایع روز هشتم محرم سال61
🏴 در روز هشتم محرم امام حسین علیه السلام و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛
بنابراین امام علیه السلام كلنگی برداشت و در پشت خیمه ها به فاصله نوزده گام به طرف قبله، زمین را كَند.
🏴 آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشكها را پر كردند، سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد.
هنگامی كه خبر این ماجرا به عبیداللّه بن زیاد رسید، پیكی نزد عمر بن سعد فرستاد كه: به من خبر رسیده است كه حسین چاه ميكَند و آب بدست ميآورد.
به محض اینكه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت كن كه دست آنها به آب نرسد و كار را بر حسین علیه السلام و یارانش سخت بگیر، عمر بن سعد دستور وی را عمل نمود.
در این روز "یزید بن حصین همدانی" از امام علیه السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند.
حضرت اجازه داد و او بدون آنكه سلام كند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟مگر من مسلمان نیستم؟
🏴 گفت: اگر تو خود را مسلمان ميپنداری پس چرا بر عترت پیامبر (صلوات الله علیه و آله و سلم) شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفته ای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن مينوشند از آنان مضایقه ميكنی؟
🔘 عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من ميدانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفته ام و نميدانم باید چه كنم؛ آیا حكومت ری را رها كنم، حكومتی كه در اشتیاقش ميسوزم؟
و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی كه ميدانم كیفر این كار، آتش است؟
🔘 ای مرد همدانی! حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نميبینم كه بتوانم از آن گذشت كنم.
یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام علیه السلام رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حكومت ری به قتل برساند.
🏴 امام علیه السلام مردی از یاران خود را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند.
🏴 شب هنگام امام حسین علیه السلام با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند.
امام حسین علیهالسلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علي اكبر" را نزد خود نگاه داشت.
عمر بن سعد نیز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد.
در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه السلام كه فرمودند: آیا ميخواهی با من مقاتله كنی؟ عذری آورد.
یك بار گفت: ميترسم خانه ام را خراب كنند! امام علیه السلام فرمودند: من خانه ات را ميسازم.
🔘 ابن سعد گفت: ميترسم اموال و املاكم را بگیرند!
فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی كه در حجاز دارم.
عمر بن سعد گفت: من در كوفه بر جان افراد خانواده ام از خشم ابن زیاد بیمناكم و ميترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند.
🏴 حضرت هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نميگردد، از جای برخاست در حالی كه ميفرمود: تو را چه ميشود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد.
🏴 به خدا سوگند! من ميدانم كه از گندم عراق نخواهی خورد!
ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.
🔘 پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامه ای به عبیداللّه نوشت و ضمن آن پیشنهاد كرد كه حسین علیه السلام را رها كنند؛
چرا كه خودش گفته است كه یا به حجاز برميگردم یا به مملكت دیگری ميروم.
عبیداللّه در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، "شمر بن ذی الجوشن" سخت برآشفت و نگذاشت عبیداللّه با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت كند...
📓 کشف الغمه،ج2،ص47
📓 بحارالانوار،ج44،ص388
📓 ارشاد،شیخ مفید،ج2،ص82
┄┅┅✿❀🖤🖤❀✿┅┅┄
@omranko
┄┅┅✿❀🖤🖤❀✿┅┅┄
🖋️ خطبه حضرت امام حسین (علیه السّلام) پس از منع آب و تشنگی یاران
🔥 لشکر عمر بن سعد كار را بر حضرت امام حسین (علیه السّلام) تنگ گرفتند تا آنجا كه بر حسين و يارانش تشنگى فشار آورد. حضرت امام حسین (علیه السّلام) به پاى خواست و بر دسته شمشير خود تكيه داد و با صداى بلند فرياد زد و فرمودند:
🏴 شما را به خدا مرا مي شناسيد؟ گفتند: آرى تو فرزند پيغمبرى و نواده او هستى، گفت: شما را به خدا مي دانيد كه جدّ من پيغمبر است؟ گفتند آرى به خدا، گفت: شما را به خدا مي دانيد كه پدر من علىّ بن ابى طالب است؟ گفتند: آرى به خدا، گفت: شما را به خدا مي دانيد كه مادر من فاطمه زهرا دختر محمّد مصطفى است؟
🔘 گفتند: آرى به خدا، گفت: شما را به خدا مي دانيد كه حمزه سيّد الشّهداء عموى پدر من است؟ گفتند: آرى به خدا، گفت: شما را به خدا مي دانيد جعفر همان كه در بهشت پرواز مي كند عموى من است؟ گفتند آرى به خدا، گفت شما را به خدا مي دانيد كه اين شمشير رسول خدا است كه بر كمر دارم؟
🔘 گفتند: آرى به خدا، گفت: شما را به خدا مي دانيد كه اين، عمامه رسول خدا است كه پوشيده ام؟ گفتند آرى به خدا، گفت: شما را به خدا مي دانيد كه على (عليه السّلام) نخستين كسى بود كه اسلام آورد و از همه عالمتر و از همه بردبارتر و ولىّ هر مرد و زن با ايمان بود؟ گفتند آرى به خدا، گفت: پس چرا ريختن خون مرا حلال كرده ايد؟
🏴 با اينكه اختيار دور كردن اشخاص از حوض كوثر به دست پدر من است و مردانى را مانند شتران رانده شده از آب از كنار حوض كوثر خواهد راند و پرچم حمد به روز رستاخيز در دست او است، گفتند: همه اينها را كه تذكّر دادى ما مي دانيم ولى با اين همه دست از تو برنداريم تا تشنه جان بسپارى.
حضرت امام حسین (علیه السّلام) كه اين خطبه را خواند دختران و خواهرش زينب سخن او را شنيدند گريه و ناله سردادند و سيلى به صورت همى زدند و صداهایشان به گريه بلند شد حضرت امام حسین (علیه السّلام) برادرش حضرت عبّاس و فرزندش على (علیهما السّلام) را به سوى زنان فرستاد و دستور داد كه زنان را ساكت كنند و اضافه كرد كه به جان خودم قسم به طور مسلّم گريه هاى فراوانى در پيش دارند.
📚 آهى سوزان بر مزار شهيدان، ص 88 _ 85
┄┅┅✿❀🖤🖤❀✿┅┅┄
@omranko
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برنامه عزاداری امشب
شب تاسوعا
@omranko
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 #روضه_موشن | ترسم ز عمه بود بیاید، که آمده
حالا من عمه را ببرم، یا ببینمت؟
@omranko
5.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
7.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #امام_زمان مهمتره یا نماز ؟
@omranko