أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَْبْدانِ،
سلام بر آن سرهاى جدا شده از بدن
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ هُتِكَتْ حُرْمَتُهُ
سلام بر آن کسى که پرده حُرمَتش دریده شد
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ
سلام برآنکه با خونِ زخم هایش شستوشو دادهشد
أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُريقَ بِالظُّـلْمِ دَمُهُ
سلام برآن کسى که خونش به ظلم ریختهشد
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَـرَّعِ بِكَأْساتِ الرِّماحِ
سلام بر آنکه از جام هاى نیزهها جرعه نوشید
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُضامِ الْمُسْتَباحِ
سلام بر آن مظلومى که خونش مباح گردید
اَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونينَ بِلا أَكْفانٍ
سلام بر خاك سپرده شدگان بى كفن
حیران به اطراف نگاه میکند صدای جیغ ، بوی دود...
نفسش میرود
هرچه نگاه میکند عمویش را نمیبیند
به گریه میافتد؛
اما بی صدا
مدتی بود که اینجا پناه گرفته بود..
حتی صدای نفس کشیدنش هم شنیده نمیشد
که اگر شنیده میشد خیلی وقت پیش گوشش هم مانند دامنش میسوخت...
کمی سرش را خم میکند
مردانی که نمیشد مرد صدایشان کرد
و دخترکان و زنان حرم...
سریع رویش را برمیگرداند
اما دیر شده بود...
حرام لقمه ای چشمش به او افتاده و
به ثانیه نمیکشد که پردهی خیمه آتش میگیرد و دستان کوچک او...
جیغ کوتاهش دست خودش نیست
و قهقههی آن نامسلمان
از عمو ناامید شده ، عمه را صدا میزند
عمه سریع به دنبال صدا میگردد اما دیر میرسد...
دخترک عمویش را زودتر پیدا میکند...
✍🏻خودنویس
روضه خوانت میشوم با روضهای تک مصرعی
بر زمین بودی و بر جسم تو پیراهن نبود...