✨﷽✨
#پندانه
🔴 گوزنی که به شاخهایش مغرور شد
✍گوزنی بر لب آب چشمهای رفت تا آب بنوشد.عکس خود را در آب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد، غمگین شد اما شاخهای بلند و قشنگش را که دید، شادمان و مغرور شد.
در همین حین چند شکارچی قصد او کردند.
گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخهایش به شاخه درخت گیر کرد و نتوانست به تندی بگریزد.
صیادان که همچنان به دنبالش بودند، سر رسیدند و او را گرفتند.
گوزن چون گرفتار شد با خود گفت:
دریغ، پاهایم که از آنها ناخشنود بودم، نجاتم دادند اما شاخهایم که به زیبایی آنها میبالیدم، گرفتارم کردند.
چه بسا چیزهایی که از آنها ناشکر و گلهمندیم پله صعودمان باشند و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم، مایه سقوطمان باشند.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
#پندانه
🌼دنیایی که جز انسان قضاوتش نمیکند
✍هیچ مگسی در اندیشه فتح ابرها نیست.
هیچ گرگی، گرگ دیگر را بهخاطر اندیشهاش نمیکشد.
هیچ کلاغی به طاووس، رشک نمیبرد.
و قناری میداند قارقار هم شنیدن دارد.
هیچ موشی به فیل بهخاطر بزرگیاش حسادت نمیکند.
و زنبور میداند که گل، مال پروانه هم هست.
رودخانه به قورباغه هم اجازه خواندن میدهد.
کوه از مرگ نمیترسد و هیچ سنگی به سفر فکر نمیکند.
زمین میچرخد تا آفتاب بهسمت دیگری هم بتابد و خاک در رویاندن، زشت و زیبا نمیکند.
هیچ موجودی در زمین، بیشتر از انسان همنوعانش را قضاوت نمیکند و همنوعانش را به خاک و خون نمیکشد!
ای انسان!
دنیا، فقط برای تو نيست...
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
#پندانه
✅حرفهایت را از صافی رد کن
✍شخصی نزد همسایهاش رفت و گفت:
گوش کن، میخواهم چیزی برایت تعریف کنم. دوستی به تازگی در مورد تو میگفت…
🔸همسایه حرف او را قطع کرد و گفت:
قبل از اینکه تعریف کنی، بگو آیا حرفت را از میان سه صافی گذراندهای یا نه؟
🔹آن شخص گفت:
کدام سه صافی؟
🔸همسایه گفت:
اول از میان صافی واقعیت. آیا مطمئنی چیزی که تعریف میکنی واقعیت دارد؟
🔹شخص گفت:
نه، من فقط آن را شنیدهام. شخصی آن را برایم تعریف کرده است.
🔸همسایه سری تکان داد و گفت:
پس حتما آن را از میان صافی دوم یعنی خوشحالی گذراندهای. یعنی چیزی را که میخواهی تعریف کنی، باعث خوشحالیام میشود.
🔹گفت:
دوست عزیز، فکر نکنم تو را خوشحال کند.
🔸همسایه گفت:
بسیار خب، پس اگر مرا خوشحال نمیکند، حتما از صافی سوم یعنی فایده، رد شده است. آیا چیزی که میخواهی تعریف کنی، برایم مفید است و به دردم میخورد؟
🔹شخص گفت:
نه، به هیچ وجه!
🔸همسایه گفت:
پس اگر این حرف، نه واقعیت دارد، نه خوشحالکننده است و نه مفید، آن را پیش خود نگهدار و سعی کن خودت هم زود فراموشش کنی.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
#پندانه
✍ آنچه تو را به دیگران معرفی میکند، رفتارت است نه گفتارت
🔹روزی شخص بزرگی در خیابانی راه میرفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد.
🔸زن بیوقفه شروع به فحشدادن و بدوبیراهگفتن کرد.
🔹بعد از مدتی که خوب فحش داد، آن شخص کلاهش را از سر برداشت و محترمانه معذرتخواهی کرد و در پایان گفت:
من فلان شخص هستم.
🔸زن که بسیار شرمگین شده بود، عذرخواهی کرد و گفت:
چرا خودتان را زودتر معرفی نکردید؟
🔹آن شخص در جواب گفت:
شما سخت مشغول معرفی خود بودید و من هم صبر کردم تا توضیحات شما تمام شود، بعد من خودم را معرفی کنم.
↶【به ما بپیوندید 】↷
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#پندانه
✍ رفتار دیگران آینهای برای پالایش روح توست
🔹دو آتشنشان وارد جنگلی میشوند تا آتش کوچکی را خاموش کنند.
🔸آخر کار وقتی از جنگل بیرون میآیند و کنار رودخانه میروند، صورت یکی کثیف و آلوده به خاکستر شده و صورت آن یکی تمیز است.
🔹سوال: کدامشان صورتش را میشوید؟
🔸آنکه صورتش کثیف شده به آن یکی نگاه میکند و فکر میکند صورت خودش هم مانند او تمیز است. اما آنکه صورتش تمیز است، میبیند که سرتاپای رفیقش غبار گرفته است و به خودش میگوید حتما من هم کثیفم، باید خودم را تمیز کنم.
🔹حالا فکر کنید چند بار اتفاق افتاده که دیگران از رفتار بد ما یا ما از رفتار بد دیگران بـــه شستوشو و پالایش روح خودمان پرداخته باشیم.
🔸وقتی فرد مقابل ما مهربان و خوب و دوستداشتنی است، کمی باید به خودمان شک کنیم.
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
#پندانه
🔴 پادشاه و بذر گل
🔹پادشاهی تصمیم گرفت پسرش را جای خود بر تخت بنشاند اما بر اساس قوانین کشور، پادشاه میبایست متاهل باشد. پدر دستور داد یکصد دختر زیبا جمع کنند تا برای پسرش همسری انتخاب کند.
🔸آنگاه همه دخترها را در سالنی جمع کرد و به هر کدام از آنها بذر کوچکی داد و گفت: طی سه ماه آینده که بهار است، هر کس با این بذر زیباترین گل را پرورش دهد عروس من خواهد شد. دختران از روز بعد دست به کار شدند، در میان آنها دختر فقیری بود که در روستا زندگی میکرد. او با مشورت کشاورزان روستایش بذر را در گلدان کاشت اما در پایان 90 روز هیچ گلی سبز نشد. خیلیها گفتند که دیگر به جلسه نهایی نرو، اما او گفت: نمیخواهم که هم ناموفق محسوب شوم و هم ترسو!
🔹روز موعود پادشاه دید که 99 دختر هر کدام با گلهایی زیبا آمدند، سپس از دختر روستایی دلیل را پرسید و جواب را عیناً شنید. آنگاه رو به همه گفت: عروس من این دختر است!
🔸قصد من این بود که صادقترین دختر را بيابم! تمام بذر گلهایی که به شما داده بودم عقیم و نابارور بود اما همه شما نیرنگ زدید و گلهایی دیگر آوردید، جز این دختر که حقیقت را آورد.
🔆 زیباترین منش انسان راستگویی است.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
#پندانه
✅ دوست داری مثل «آب» باشی یا «روغن»؟
✍روزی عارفی نزد شاگردان خود، پیالهای روغن کنجد با پیالهای آب گذاشت.
سپس پرسید:
کدامیک به نظر شما با ارزشترند؟
همه گفتند:
آب، چون مایۀ حیات است.
عارف روغن و آب را روی هم ریخت، آب پایین رفت و روغن بالاتر ایستاد.
دوباره پرسید:
پس چرا روغن افضل است و بالاتر ایستاد؟!
روغن رنج بسیار کشیده، رنج داس و فشار آسیاب را تحمل کرده تا متولد شده است؛ اما آب هرگز چنین سختیای به خود ندیده است.
برای همین وقتی آب را در نزدیکی آتش قرار دهید تحمل حرارت و سختی ندارد، بخار شده و به هوا میرود. اما اگر روغن را در مجاورت آتش قرار دهید هرگز از آتش فرار نمیکند، بلکه میسوزد و همهجا را با نور خود روشن میکند.
بدانید ارزش هر چیز به اندازۀ مقاومت او در برابر مشکلات و صبر اوست. در راه خدا چون روغن باید صبور باشید.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
#پندانه
✅دفتر زندگیات را تمیز نگه دار
✍پدری فرزند خود را خواند.
دفتر مشق او را كه بسيار تميز و مرتب بود، نگاه كرد و گفت:
فرزندم! چرا در اين دفتر كلمات زشت و ناپسند ننوشتی و آن را كثيف نكردی؟
پسر با تعجب پاسخ داد:
چون معلم هر روز آن را نگاه میكند و نمره میدهد.
پدر گفت:
درست است. پس دفتر زندگی خود را نيز پاک نگاه دار، چون معلمِ هستی، هر لحظه آن را مینگرد و به تو نمره میدهد.
ألَم يَعلَم بأنَّ اللهَ يَري؛
آيا انسان نمیداند كه خدا او را میبيند.(علق:14)
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
#پندانه
🌼مراقب رخنه دیگران در روابط خانوادگیات باش
✍دوستی نقل میکرد که پدرِ بسیار بهانهگیر و بدخلق و بددهان و بداخلاقی داشتم. روزی پدرم در خانۀ من میهمان بود. خانواده همسرم هم بودند. همسرم برای او چای آورد و او شروع به ایراد گرفتن کرد که چرا چای کمرنگ آورده است.
ناراحت شد. قهر کرد و بعد از کلی فحش و ناسزا خواست که برود. دستش را بوسیدم و التماس کردم ببخشد، اما پدرم پیش همه سیلی محکمی بر گوشم زد و گفت: تو پسر من نیستی و... با این شرایط نتوانستم مانع رفتنش شوم.
پدرزنم که از این اتفاق زیاد هم ناراحت نبود، به من گفت: واقعا تحمل زیادی داری، با این پدر بداخلاق و بددهان چگونه میسازی؟اجازه ندادم حرفش را ادامه دهد و گفتم: اشک چشم شور است و نمک هم شور؛ اما اشک چشم چون از خود چشم تراوش میکند، هرگز چشم را نمیسوزاند!
فحش و ناسزا و سیلی پدرم که من شیرۀ جان او هستم هرگز مرا نسوزاند، اما این کلام تو مانند شوری نمک بود که از بیرون در چشم من ریختی!شرمنده شد و تا پایان میهمانی سکوت کرد. ما هرگز نباید اجازه دهیم دیگران بین ما و والدین و خواهر و برادرانمان رخنه و شکاف ایجاد کنند. باید هوشیار باشیم. هرگز بین دو سنگ آسیاب که روی هم میچرخند، انگشت فرو نکنیم.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
#پندانه
🔴عابد و ارزش نماز
✍مردی نزد عابدی رفت و گفت:
ای عابد سوالی دارم.
عابد گفت:
بگو.
مرد گفت:
نماز خودم را شکستم.
عابد گفت:
دلیلش چه بود؟
مرد گفت:
هنگام اقامه نماز دیدم دزدی کفشهایم را ربود و فرار کرد. بر آن شدم که نماز بشکنم و کفشم را از دزد بگیرم و حال میخواهم بدانم که کارم درست است یا نادرست؟
عابد گفت:
کفش تو چند درهم قیمت داشت؟
مرد گفت:
پنج درهم.
عابد گفت:
اى مرد کار بجا و پسندیدهای کردهای زیرا نمازی که تو میخواندی دو درهم هم نمیارزید.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
#پندانه
🔴 گوزنی که به شاخهایش مغرور شد
✍گوزنی بر لب آب چشمهای رفت تا آب بنوشد.عکس خود را در آب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد، غمگین شد اما شاخهای بلند و قشنگش را که دید، شادمان و مغرور شد.
در همین حین چند شکارچی قصد او کردند.
گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخهایش به شاخه درخت گیر کرد و نتوانست به تندی بگریزد.
صیادان که همچنان به دنبالش بودند، سر رسیدند و او را گرفتند.
گوزن چون گرفتار شد با خود گفت:
دریغ، پاهایم که از آنها ناخشنود بودم، نجاتم دادند اما شاخهایم که به زیبایی آنها میبالیدم، گرفتارم کردند.
چه بسا چیزهایی که از آنها ناشکر و گلهمندیم پله صعودمان باشند و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم، مایه سقوطمان باشند.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨﷽✨
#پندانه
🌼دنیایی که جز انسان قضاوتش نمیکند
✍هیچ مگسی در اندیشه فتح ابرها نیست.
هیچ گرگی، گرگ دیگر را بهخاطر اندیشهاش نمیکشد.
هیچ کلاغی به طاووس، رشک نمیبرد.
و قناری میداند قارقار هم شنیدن دارد.
هیچ موشی به فیل بهخاطر بزرگیاش حسادت نمیکند.
و زنبور میداند که گل، مال پروانه هم هست.
رودخانه به قورباغه هم اجازه خواندن میدهد.
کوه از مرگ نمیترسد و هیچ سنگی به سفر فکر نمیکند.
زمین میچرخد تا آفتاب بهسمت دیگری هم بتابد و خاک در رویاندن، زشت و زیبا نمیکند.
هیچ موجودی در زمین، بیشتر از انسان همنوعانش را قضاوت نمیکند و همنوعانش را به خاک و خون نمیکشد!
ای انسان!
دنیا، فقط برای تو نيست...
↶【به ما بپیوندید 】↷
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•