خاطراتی که مال گذشتست و قبل خواب مرور میشه، تقریبا از دردناکترین خاطرات یه فرده که تو طول روز ازشون در حال فراره و شب به سراغش میان...
#Psychology
طبق یکی از افسانه های ژاپنی، یک زن پلیس ژاپنی توسط یک نظامی آمریکایی مورد تعرض قرار می گیرد. زن از بالای پل می پرد و در اثر برخورد با قطار، بدنش به دو نیم تقسیم می شود. نیمه بالایی بدنش در اثر سردی هوا خونریزی نمی کند. او خود را به ایستگاه قطار می رساند و در نهایت به دست مردی که او را دیده بود، کشته می شود. طبق این افسانه، سه روز پس از شنیدن این داستان روح این زن ظاهر شده و به سمت شما می آید!
#legends
از ابتدای پیدایش انسان ۱۰۰ میلیارد نفر مردهاند. جمعیت انسان امروزی حدود ۴٪ تمام انسانهای متولد شده زمین است درواقع الان جایی که ما ایستادیم ۹۳ میلیارد قطعه اسکلت زیر پایمان است!
#fact
افسانهای قدیمی میگوید:
آسمان بهرنگ غروب درمیآمد که خورشید تاج طلاییاش را بر سر گذاشت، زیباترین لباسش را پوشید و دل به دریا زد. با دیدنش آذرخشی از چشمان زمین جهیدن گرفت اما چندان دوام نیافت.
خورشید بیمقدمه پرسید: «آیا مرا به همسری خود برمیگزینی؟»
زمین پوزخند زد: «ای وای! چه بانوان افسانهای و چه ساحرههای شرور که به خواستگاری من آمدند و یک به یک همه را دستِ خالی برگرداندم.»
خورشید پرحرارتتر ادامه داد: «قصهی من با دیگران فرق میکند. من... من همان شانس طلاییام که به سوی تو بال گشودهام.»
زمین با همان لحن قبلی گفت: «چه خیالها! تو میدانی هرکی عاشق من میشود، چهچیزی نصیبش میشود؟»
نفس خورشید بند آمد و ساکت ماند.
زمین گفت: «هیچ... هیچچیزی به دست نمیآورد. یک زمین بیآرزو، خاموشی مطلق. زمینی که تو میبینی دوست دارد خودش را دور بریزد.» و حرف آخر را زد: «به من نمیآید نقش همسر را بازی کنم.»
سخن که به اینجا رسید، قلب خورشید از غم فشرده شد.
زمین آهسته زمزمه کرد: «در قلب من روح زندگی جریان ندارد. یک قلب یخی بهچه درد تو میخورد؟ زودتر از اینجا برو چون میخواهم در تنهایی خودم بسوزم.»
خورشید سعی کرد نظر زمین را برگرداند: «زندگی از زندگی بهوجود میآید، دریغ از تو! من قول میدهم به تو زندگی ببخشم.» و با شوری وصفناپذیر ادامه داد: «قلبت را به من بده تا لایههای تاریکی را از آن بزدایم و با قلبی یکدست جایگزین سازم.»
زمین شانه بالا داد: «بیفایده است. در سینهی من قلبی نیمهمرده میتپد.» و به دو سو سر تکان داد: «گاهی شک میکنم که آیا اصلاً قلبی در سینه دارم یا نه.»
خورشید اصرار کرد و منتظر ماند.
زمین سماجت خورشید را که دید، علیرغم دودلی و بیمیل پذیرفت: «فقط یک روز!»
خورشید خندان شد و قلبِ زمین را چون شیء مقدسی در دست گرفت.
زمین هشدار داد: «یادت باشد! قبل از تو خواستگارهای دیگری هم بودهاند که دستِ خالی از نزد من برگشتند.»
خورشید محکم گفت: «منتظرم بمان.» و پرسید: «اگر موفق شدم همراه من میشوی؟»
زمین باز هم شانه بالا داد.
خورشید قلب زمین را با عشق در میان سینهاش، همانجایی جای داد که همهچیز در چشمبههمزدنی میگدازد. آنگاه با خود زمزمه کرد: «هدیه به زمین عزیزم!»
صبحگاهان خورشید آن قلب گداخته را و نیز درختچهای شاداب را به رسم هدیه به نزد زمین آورد و با شوری خاص زبان گشود: «وقتی ما خوشحالیم قلبهای ما هم به هم وصل میشوند.» و مشتاقانه منتظر ماند.
زمین، ابتدا قلب را به سینهاش برگرداند، سپس درختچه را در باغچهی کوچکی کاشت آنگاه به خورشید لبخند زد.
#legends
در افسانهها ذکر شده:
ستارهای وجود داشت که درخشان ترین و بزرگ ترین ستارهی هستی بوده.
در آسمانهای سرزمینهای افسانهای ماهی وجود نداشت و تنها درخشش این ستاره روشنی شب را کافی بود.
در ادامه گفته میشد این ستاره به دنبال نیمهی خود از زمان تولد طی چندین میلیون سال نوری تمام کهکشانها را به جستوجو پرداخته تا اینکه حوالی زمین آن را پیدا و در خود جذب میکند.
درخشان ترینِ تاریکِ آسمانها میشود، فرمانروای درخشان شب.
این افسانه پایان تلخی دارد؛ در واقع این رخداد مرگ ستاره ی جستوگر را در پی دارد.
زیرا ستاره جذب شده، با وجودِ عاشقِ ستارهی جستوگر پیوند نخورده و باعث منفجر شدن ستاره بزرگتر میشود و سپس از تکه های معلق ستاره ی عاشق جدا شده و به مسیر خود ادامه میدهد. کائنات تکه ای از ستارهی عاشق را به ماه تبدیل میکنند.
"به همین دلیل میگویند هر کسی مدت زیادی به ماه خیره شود مجنون میشود!"
#legends
jonyJONY_Star_128.mp3
زمان:
حجم:
2.6M
Моя мечта - сорвать звезду, подарить тебе ее, чтобы она освещала тебе путь.
رویای من اینه که یه ستاره از آسمون بردارم و به تو بدمش، تا بتونه راهتو روشن کنه…
-
Я буду искать в твоих глазах покой и суть.
من تو چشمای تو دنبال وجود و آرامش میگردم:))
#Music
هدایت شده از "اوپال؛ 𝗈𝗉𝖺𝗅″
"سَمیترین مردها، اونایی هستن که عشقو در وجود زنی بیدار میکنن بدونِ این که واقعا قصد دوست داشتنِ اون زنو داشته باشن."
نزد بسیاری از ملل ازمنه باستان آب به معنی نیروی حیات بودهاست و لاجرم شایسته پرستیدن. پرستش آب در میان ارمنیان نیز متداول بوده و آن را مانند خدائی میپرستیدهاند. برای پرستش آب مجسمه هائی ساخته میشد به صورت اژدها، مار بزرگ و ماهی که جملگی سمبول آب بودهاند. در اساطیر ارمنی برای آب و رود و دریا و باران الههای به نام «نار» پرستیده میشد که معنی روح آب از آن اراده میشد. مردم به هنگام خشکسالی مترسکی به شکل زن میساختند که «نورین» نامیده میشد و آن را در روستاها میگرداندند و آواز مخصوصی میخواندند تا باران ببارد.
#legends
افسانه ها میگن اگه کلاغ سفیدی توی شهر دیده بشه به معنی آغاز یه حکومت جدیده!
#legends
گل مورد یا مورت؛
به عنوان گل عشق ، توی یونان باستان نام برده میشد و توی دین زرتشت به عنوان گل مقدسیه که نماد اهورا مزداس!
#fact
یه افسانه هست که میگه؛
اگه کسی یهویی به دلت نشست، حتما توی باطنش یه چیزی هست که صدات کرده یا صداش کردی!
اون چیز از جنس توئه و تو انگار
سال هاست که می شناسیش...✨
#legends