⚠️ تـــݪنگـــر
آن که حاضر نبود تار مویی را از ترس خدا از یک نامحرم بپوشاند، امروز از احتمال ابتلا به یک ویروس حاضر است تمام روز را نقاب و دستکش,کلاه بپوشد.
آنکه روزی نمیتوانست پنج بار دست و صورتش را برای نماز خدا بشورد,امروز چهل بار از خوف ویروس میشورد.😔 آنکه هنگام ذکر و دعای مومنان فاز روشنفکری میگرفت و حتی تمسخر میکرد امروز تمام سورهی بقره دنبال یک تار مو میگردد و در به در دنبال دعا و ذکر دفع کرونا است.. براستی چرا به خودمان تکانی نمیدهیم⁉️
#حجاب
#کرونا
#بوسه_شیطان
💚رسول اکرم ص :
هرگاه انسان #چهل ساله شود ، و #خوبی هایش بیشتر از #بدیهایش نشود ، #شیطان بر پیشانیش #بوسه می زند و می گوید ؛ این چهره ای است که #رستگار نمی شود. .
📚 مشکاه الانوار ص۱۶۹
🌷🌺🍀💐💐🌷
https://eitaa.com/oramiralmumininhaidar
❄️✨❄️
✨❄️
❄️
🔥 #گناهشناسی #زنا😈
⚠️" وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَى إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِیلاً "[1]
« به زنا نزدیک نشوید که کار زشت و راه بدی است»
🔥اهل جهنم از تعفن بوی زناکاران، ناله بزرگی خواهند داشت!
✨امیرمؤمنان(ع) می فرماید:" در روز قیامت به امر خدا بوی گندی وزیده می شود که تمام اهل محشر ناراحت می شوند تا این که نفس کشیدن بر آنها مشکل می گردد، پس منادی ندا می کند: آیا می دانید این بوی گند چیست؟ گویند: نمیدانیم و سخت ناراحتمان کرده، پس گفته می شود: این بوی عورت زناکاران است که بدون توبه از دنیا رفته اند. پس آنها را لعنت کنید که خدا آنها را لعنت کرده؛ کسی نمیماند در محشر مگر این که آنها را نفرین می کند و می گوید: خدایا! زناکاران را لعنت فرما".[2]
📗[1] . الإسراء:32
📕[2] . . محمد بن حسن حرعاملی، وسایل الشیعه، ج 14، ص 242، حدیث 1 از باب 9.
🌤اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یٰاصٰاحِبَ الْاَمْرْ🌤
🍃 http://Eitaa.com/shomareshmakooszohor
#غروبجمعه
🍂از پنجره غروب،غم میريزد...
🍂تکرار شب از سپيده دم میريزد....
🍂خورشيد، کمی دير شده آمدنت...
🍂دارد همهی جهان به هم میريزد...
🍃تعجیل درفرج مولا صلوات🍃
#جمعه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🌷یا امیرالمومنین حیدر🌷
https://eitaa.com/oramiralmumininhaidar
مانتو هرچقدرهم بلند و گشاد باشه آخرش چادر نمیشه...👆
21 تیر سالروز ولادت شهید حججی و روز عفاف و حجاب🍃
#شهید_محسن_حججی
#حجاب
🌷یا امیرالمومنین حیدر🌷
https://eitaa.com/oramiralmumininhaidar
✍پیامبر خدا صل الله و علیه و آله:
🔹جبرئیل و اسرافیل و $عزرائیل و میکائیل نزدم آمدند. #جبرئیل فرمود: ای پیامبرخداﷺ هر کس از امتت ده صلوات بر تو بفرستد،من بر پل صراط دستش را خواهم گرفت و او را عبور میدهم. #میکائیل فرمود: من هم از آب حوض کوثر به او مینوشانم. #اسرافیل هم فرمود: منم سر به سجده میگذارم و سر را بلند نخواهم کرد تا خداوند همهی گناهان اورا نبخشاید. #عزرائیل هم گفت: منم روح او را همانند روح پیامبران قبض میکنم.
📚:درةالناصحین
👈🌷یا امیرالمومنین حیدر🌷
https://eitaa.com/oramiralmumininhaidar
دو #نکته_آموزنده
دو خاطره متفاوت و قابل تأمل از گم شدن مداد سياه دو نفر در دوران دبستان:
۱. مرد اول ميگفت:
«چهارم ابتدايي بودم.
در مدرسه مداد سياهم را گم کردم.
وقتي به مادرم گفتم، سخت مرا تنبيه کرد و به من گفت که بيمسئوليت و بيحواس هستم.
آن قدر تنبيه مادرم برايم سخت بود که تصميم گرفتم ديگر هيچ وقت دست خالي به خانه برنگردم و مدادهاي دوستانم را بردارم.
روز بعد نقشهام را عملي کردم. هر روز يکي دو مداد کش ميرفتم تا اينکه تا آخر سال از تمامي دوستانم مداد برداشته بودم.
ابتداي کار خيلي با ترس اين کار را انجام ميدادم ولي کمکم بر ترسم غلبه کردم و از نقشههاي زيادي استفاده کردم تا جايي که مدادها را از دوستانم ميدزديدم و به خودشان ميفروختم.
بعد از مدتي اين کار برايم عادي شد. تصميم گرفتم کارهاي بزرگتر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه و دفتر مدير مدرسه گسترش دادم.
خلاصه آن سال برايم تمرين عملي دزدي حرفهاي بود تا اينکه حالا تبديل به يک سارق حرفهاي شدم!»
۲. مرد دوم ميگفت:
«دوم دبستان بودم. روزي از مدرسه آمدم و به ماردم گفتم مداد سياهم را گم کردم.
مادرم گفت خوب چه کار کردم بدون مداد؟ گفتم از دوستم مداد گرفتم. مادرم گفت خوبه و پرسيد که دوستم از من چيزي نخواست؟ خوراکي يا چيزي؟ گفتم نه. چيزي از من نخواست.
مادرم گفت پس او با اين کار سعي کرده به ديگري نيکي کند، ببين چقدر زيرک است. پس تو چرا به ديگران نيکي نکني؟ گفتم چگونه نيکي کنم؟ مادرم گفت دو مداد ميخريم، يکي براي خودت و ديگري براي کسي که ممکن است مدادش گم شود.
آن مداد را به کسي که مدادش گم ميشود ميدهم و بعد از پايان درس پس ميگيرم.
خيلي شادمان شدم و بعد از عملي کردن پيشنهاد مادرم، احساس رضايت خوبي داشتم آن قدر که در کيفم مدادهاي اضافي بيشتري ميگذاشتم تا به نفرات بيشتري کمک کنم.
با اين کار، هم درسم خيلي بهتر از قبل شده بود و هم علاقهام به مدرسه چند برابر شده بود. ستاره کلاس شده بودم به گونهاي که همه مرا صاحب مدادهاي ذخيره ميشناختند و هميشه از من کمک ميگرفتند.
حالا که بزرگ شدهام و از نظر علمي در سطح عالي قرار گرفتهام و تشکيل خانواده دادهام، صاحب بزرگترين جمعيت خيريه شهر هستم.»
#داناب (داستانکونکاتناب
🌷یا امیرالمومنین حیدر🌷
https://eitaa.com/oramiralmumininhaidar
#داستانک
💠به اندازه خودت برای تو اندازه گرفته می شود💠
مرد فقیرى بود که همسرش از ماست کره مى گرفت و او آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت ،
آن زن کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى در می آورد و مرد آنرا به یکى از بقالى های شهر مى فروخت و در مقابل مایحتاج خانه را مى خرید.
روزى مرد بقال به اندازه کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.
هنگامى که آنها را وزن کرد، اندازه هر کره ۹۰۰ گرم بود.
او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو کره را به عنوان یک کیلو به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.
مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: ما ترازویی نداریم ؛ بنابراین یک کیلو شکر از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر شما را به عنوان وزنه قرار دادیم .
مرد بقال از شرمندگی نمیدانست چه بگوید ...
«یقین داشته باش که: به اندازه خودت برای تو اندازه گرفته می شود...»
🌷یا امیرالمومنین حیدر🌷
https://eitaa.com/oramiralmumininhaidar
👌 #داستان کوتاه پند آموز🍃🍂
مرد بیسوادی قرآن میخواند ولی معنی قرآن را نمیفهمید. روزی پسرش از او پرسید: چه فایده ای دارد قرآن میخوانی، بدون اینکه معنی آن را بفهمی؟
پدر گفت: پسرم!
سبدی بگیر و از آب دریا پرکن و برایم بیاور.
پسر گفت: غیر ممکن است که آب در سبد باقی بماند.
پدر گفت: امتحان کن پسرم.
پسر سبدی که در آن زغال میگذاشتند گرفت و به طرف دریا رفت.
سبد را زیر آب زد و به سرعت به طرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت و هیچ آبی در سبد باقی نماند.
پسر به پدرش گفت؛ که هیچ فایده ای ندارد.
پدرش گفت: دوباره امتحان کن پسرم.
پسر دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب را برای پدر بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت؛ که غیر ممکن است...!
پدر با لبخند به پسرش گفت:
سبد قبلا چطور بود؟ پسرک متوجه شد سبد که از باقیمانده های زغال، کثیف و سیاه بود، الان کاملاً پاک و تمیز شده است.
پدر گفت:
این حداقل کاری است که قرآن
برای قلبت انجام میدهد.
٭٭دنیا و کارهای آن، قلبت را از
سیاهی ها و کثافتها پرمیکند؛
خواندن قرآن همچون دریا
سینه ات را پاک میکند،
حتی اگر معنی آنرا ندانی...!!🍃🍂
🌷یا امیرالمومنین حیدر🌷
https://eitaa.com/oramiralmumininhaidar
#سخنرانی_مکتوب
🌸در قرآن در آیه 16 و 17 حشر، عاقبت منافقان را اینگونه مثال زده است:
کَمَثَلِ الشَّیْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قَالَ إِنِّی بَرِیءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ
🔹چون حکایت شیطان که به انسان گفت: کافر شو و، چون [وى]کافر شد گفت: من از تو بیزارم زیرا من از خدا پروردگار جهانیان مى ترسم
و فَکَانَ عَاقِبَتَهُمَا أَنَّهُمَا فِی النَّارِ خَالِدَیْنِ فِیهَا وَذَلِکَ جَزَاءُ الظَّالِمِینَ
🔹و فرجام هردوشان آن است که هر دو در آتش جاوید مى مانند و سزاى ستمگران این است
✅جمعی از مفسران و محدثان در ذیل این آیه داستان بَرصیصای عابد راذکر کرده که عاقبت شیطان و پیروان شیطان را مجسم میکند و این داستان چنین است:
#داستان
⚪️برصیصای عابد و دختر جوان
در میان بنیاسرائیل عابد و راهبی به نام بَرصیصا بود. سالها بسیاری مشغول به عبادت بود و آنچنان در پیشگاه خدا دارای مقام و منزلت شد که حتی بیماران روانی را نیز درمان میکرد و مردم بیماران خود را نزد او میآوردند و با دعای او شفا مییافتند.
روزی زن جوانی از یک خاندان با شخصیت را که بیماری روانی پیدا کرده بود، برادرانش نزد بَرصیصا آوردند و بنا شد مدتی در آنجا بماند تا شفا یابد.
شیطان وسوسهگر در آنجا ظاهر شد و آنقدر آن زن را در نظر آن عابد زینت داد که او فرهیخته شد و به او تجاوز کرد. پس از مدتی آن زن باردار شد. بَرصیصا دید که نزدیک است، آبرویش برود. باز گول شیطان را خورد و آن زن را کشته و جنازهاش را در گوشهای از بیابان دفن کرد.
شیطان این موضوع را فاش ساخت و برادران #زن_جوان از این حادثه رنج آور با اطلاع شدند و رسوایی عابد در تمام شهر پیچید و به گوش حاکم رسید. حاکم با گروهی از مردم به بررسی پرداختند و عابد اقرار به گناه کرد، پس از آنکه وقوع جنایت برای آنها ثابت شد. حاکم زمان حکم اعدام بَرصیصا را صادر کرد. مأموران همراه ازدحام جمعیت عابد را به پای دار آوردند و او را به پای چوبه دار کشیدند، در این هنگام شیطان در نزد عابد مجسم شد و گفت: «این من بود که تو را تا آنجا کشیدم، اکنون نیز میتوانم موجب نجات تو شوم.»
عابد گفت: چه کنم تا نجات یابم؟
شیطان گفت: هر گاه یک سجده برای من کنی کافیست.
عابد گفت: منکه در اینجا نمیتوانم سجده کنم.
شیطان گفت: با اشاره سجده کن،
او با اشاره شیطان را سجده کرد و همان دم دار کشیدند و جان سپرد و در حال کفر از دنیا رفت.
📚منبع:
قصه های قرآن به قلم روان، محمد محمدی اشتهاردی
#شیطان
🌷یا امیرالمومنین حیدر🌷
https://eitaa.com/oramiralmumininhaidar