فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐 سلام بر تو مولایی که مؤمنم به حضورت،
و جانافشانم به گاهِ یاریت،
و سرسپردهام به فرمانت.
✨ وَ نُصْرَتِي مُعَدَّةٌ لَكُمْ
#اللــهـــم_عــجــل_لـولـیـک_الـفــرج
https://eitaa.com/orfeerfan
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
6.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘بسم الله الرحمن الرحیم⚘
ضمن عرض سلام و ادب و احترام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات
🌴 سه روایت از سه معصوم برای انجام سه عمل مختصر اما پاداش کثیر یامن یعطی الکثیر بالقلیل.
✅ امام صادق «علیه السلام»:
هرکس بعد از نماز عصر هفتاد مرتبه استغفار کند خداوند هفتصد گناه اورا می آمرزد
✅امام کاظم «علیه السلام»:
خداوند متعال در عصر جمعه هزار نسیم رحمت خود را به سوی بندگان سرازیر میکند هرکس صد مرتبه سوره قدر را بخواند هزارنسیم رحمت الهی شاملش می شود.
✅ امام جواد «علیه السلام»:
هرکس بعد از نماز عصر ده مرتبه سوره قدر را بخواند همانند ثواب عمل خلائق در آن روز از آن او خواهد شد
التماس دعا🤲🌹.
https://eitaa.com/joinchat/3388473549Cfb19e9e285
45.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😭 امروز جمعه برای شفای بیماران و قضای حاجات توسل می کنیم به حضرت امّ البنین و روضه جانسوز توسط حاج نادر جوادی بزبان آذری را برای کانال انتخاب کردیم . التماس دعا 🙌
ام البنین مرواریدی که در خواب نوید آمدنش را به پدر داده بودند
حزامبن خالدبن ربیعه، در حال سفر بود که همسرش امّالبنین را به دنیا آورد. او در یکی از شبها خواب دید که بر روی زمین حاصلخیزی نشسته و از دوستان و یاران خود دوری گزیده است و در این حال، مرواریدی در دست دارد که پیوسته آنرا زیرورو میکند و بر زیبایی آن، سخت شیفته است. ناگاه مردی از سوی بادیه، سوار بر اسب، به سوی او آمد. همینکه به او رسید، سلام کرد و آن مرد جواب سلامش را داد. آنگاه مرد سوارکار گفت: این مروارید را که در دست داری، چند میفروشی؟وی پاسخ داد: من قیمت آن را نمیدانم. شما آن را چند میخری؟ آن مرد پاسخ داد: من نیز نمیدانم قیمت آن چند است. امّا میخواهم آنرا به یکی از امیران هدیه کنم. در عوض چیزی را برای تو ضمانت میکنم که گرانبهاتر از درهم و دینار است. حزامبن خالد پرسید: آن چیست که از درهم و دینار گرانبهاتر است؟!
گفت: من ضمانت میکنم که تو نزد او قرب و مقام و جاه و جلال ابدی داشته باشی.
حزام گفت: واقعاً تو مرا به این مقام میرسانی؟
گفت: آری.
پرسید: تو هم در این ماجرا واسطه من میشوی؟!
گفت: آری، من واسطهات میشوم. پس آنرا به من بده. حزام مروارید را به آن مرد داد. همین که از خواب بیدار شد، رؤیای خود را بر دوستانش حکایت کرد و از آنها خواست آنرا تعبیر کنند؛ یکی از آنان گفت: اگر خواب تو، رؤیای صادق باشد، پس خداوند به تو دختری میبخشد که یکی از بزرگان از او خواستگاری میکند و به همین خاطر به خویشاوندی با او مفتخر شده، به شرافت و سیادت نائل خواهی شد.
وقتی از سفر برگشت، متوجه شد که همسرش «ثمامه بنت سهیل» وضع حمل کرده است. خرسند شد و با خود گفت: آن رؤیا، صادقه بود!
از وی پرسیدند: نامش چه بگذاریم؟ گفت: نامش را فاطمه بگذارید.