eitaa logo
358 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
94 ویدیو
40 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید امیر سیاوشی یک ماه قبل از شهادت در مراسم تشییع شهید محمدرضا دهقان... بی شما بودن سخت است بگید چه کنیم ؟!!... @Shoghe_vesal74
هر وقت می خواست برای جوانان یادگاری بنویسد, می نوشت: من کان لله,کان الله له رسم عاشق نیست؛ یک دل و دو دلبر داشتن... 🌷🌴شهیدمحمدابراهیم همت🌴🌷 روزتون شهدایی
#ارسالی 🌹🌹🌹🌹🌹 @shoghe_vesal74
👇👇👇 دلنوشته بنده تقدیم به ساحت رفیق شهیدم آقا محمدرضا به امید شفاعت
─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─ ....✍ می خواهم بنویسم از لحظه ی آشناییم باتو لحظه ای که بیچاره ام کردی یادت هست رفیق،لحظه آشناییمان را؟ ؟ یادت هست دست رفاقت به سمتم دراز کردی؟😭 یادت هست آن روز را روزی که به من فهماندی و گفتی هی رفیق من هم مثل تو هستم یادت هست روزی که فهمیدم تو شهید مدافع حرم بیست ساله ای هستی که تمام سرمایه اش را(جانش را) در دست گرفته و راهی شده ، یادت هست دنیا آوارشد روی سرم مات ومبهوت فقط به خیره شده بودم مگرمیشود با این ...😔 زیرلب آرام گفتم تو چه کردی که خدا همه ات رابرای خودش خواست بانگاهت به من فهماندی تا ی نیست گفتی دستت را در دستانم بگذار تا این فاصله را ازبین ببرم دستم را دستانت گذاشتم گفتیم و آغاز شد امامرابه رسم رفاقت به دوستی گرفتی وچه خوش رفاقتی ست رفاقت باتو .... اما رفیق خودت که بهتر میدانی یک چیز آزارم میدهد کاش یکبار مانند اولین تلاقی نگاهمان میتوانستم بدون شرمندگی به نگاه کنم. شرمنده از از ازجوانی از دست رفته ام هر روز که بیشتر به اعماق وجودت پی میبرم شرمندگیم بیشتر میشود😭 شناسنامه ات مزین شد به مُهر شهادت همان مُهری که عاشقش بودی و آرزوی قلبی تو،خوردن آن مهرپای شناسنامه ات بود وحقا که تو برازنده اش بودی. رفیق شهیدم این روزها به این نتیجه رسیدم که رفاقت با تو مرا چقدر تو کرده خدارا چه دیدی شاید به حرمت تو خدانیز مرا خرید. (عج) ─┅═ঊঈ🌷ঊঈ═┅─
#ارسالی دیدار با برادر عزیزم محمدرضا دهقان بعد کلی دوری... واقعا چسبید...حسابی سبک شدم... #التماس_دعا @shoghe_vesal74
محمدرضا اکثر مواقع رو با رفقا میگذروند ولی "خلوت" های خاص خودش رو داشت... مثلا قدم زدن های تنهاییش.. حتی بعضی وقت ها از جمعمون جدا میشد و مسیری که ما با ماشین میرفتیم رو اصرار داشت "تنها" و پیاده بره. یکی از جاهایی که برای خلوت کردن پیدا کرده بود "هیات" بود! درسته که هیات معمولا جای شلوغیه ولی بهترین خلوت برای محمدرضا روضه های اباعبدلله (ع) بود... گاهی هم انقدر دلش پر می زد برای شهدا که تنهایی با موتور می رفت "گلزار شهدای بهشت زهرا (س)" تا با عشقش رسول خلوت کنه... 🌷شهیدحسین علم الهدی🌷 @shoghe_vesal74
💠مادر شهید مدافع حرم امیر عباس الصاروط: 🌷پسرم در شب شهادتش،به همراه گروهی از رزمندگان در یکی از منطقه های نظامی بود.به شوخی به یکی از آنها گفته بود که فلانی،برو کنار بایست!خانواده ی شما شهید داده است.میدان را برای بقیه کنار بگذار.سپس رو به همه کرده و گفته بود:امشب شب مبارکی است؛شب شهادت حضرت زینب کبری (سلام الله علیها). از خداوند به بزرگواری آن حضرت،شهادت بخواهید و انشاالله من اولینِ شما خواهم بود.اندک زمانی از این سخن امیر نگذشته بوده که گلوله ای به نزدیکی قلب پاکش برخورد میکند.او به سمت هیچ کس بر نمی گردد تا کمکی بخواهد،بلکه یا زهرا گویان به سجده می افتد تا این، آخرین کلمه ای باشد که بر زبان می آورد و زندگی دنیایی اش با آن پایان پذیرد.سلام بر آن عاشق تا زمانی که روزگار پابرجاست. 🆔 @shoghe_vesal74
:::ما را بنویسید فدای سر ::: :::آماده ترین افسر رزم آور زینب::: :::باید به مسلمانی خود شک کند آنکه::: :::یک لحظه ی کوتاه شود کافر زینب::: :::کافیست که با گوشه ی ابرو بدهد اذن::: :::فرماندهی کل قوا؛ مادر زینب::: :::از بیخ درآورده و خواهیم درآورد::: :::چشمی که چپ افتد به دور و بر زینب::: :::آن کشور سوریه و این کشور ایران::: :::مجموع دو کشور بشود کشور زینب::: ::: بدهد رخصت میدان؛ بگذاریم::: :::مرحم به سر زخم دل مضطر زینب::: :::با لطف خدا مملکت پر است از::: ::: سلمان و ابالفضل و زینب::: :::باید که به گور پدر خویش بخندد::: :::هرکس بشود باعث دردسر زینب::: . @shoghe_vesal74
روز تشییع پیکر شهید محمدرضا دهقان بود... . حین خواندن نماز کنارش ایستاده بودم... رفتن محمد او را هم هوایی کرده بود... از انتهای نگاهش که باحسرت به تابوت شهید خیره شده بود می شد احساس جاماندگی را فهمید... عزم رفتن کرد و چند روز بعد راهی شد... و مراسم تشییع و آسمانی شدنش همزمان شد با چهلم شهید دهقان... 💠چه خوب دلتان را صاف کردید و به معشوقتان رسیدید...💠 به امید ملحق شدن به شما.. @shoghe_vesal74
⚠️از خیابان شهدا؛ آرام آرام در حال گذر بودم! 🌷🍃اولین ڪوچه به نام شهید همت؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام بود! چه ڪردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... 🌷🍃دومین ڪوچه شهید عبدالحسین برونسی؛ پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این ڪوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت خدا... چه ڪردی؟ جوابی نداشتم و از از ڪوچه گذشتم... 🌷🍃به سومین ڪوچه رسیدم! شهید محمد حسین علم الهدی... به صدایی ملایم،اما محڪم مرا خواند! گفت: و در ڪجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی ڪه گوشه اش نمناڪ شد! سر به گریبان؛ گذشتم... 🌷🍃به چهارمین ڪوچه! شهید عبدالحمید دیالمه... آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عڪس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن ڪردن مردم! ڪردی؟! برای خودت چه ڪردی!؟ برای دفاع از !!؟ همچنان ڪه دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... 🌷🍃به پنجمین ڪوچه و شهید مصطفی چمران... صدای نجوا و شهید می آمد! صدای و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نڪردم! شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... 🌷🍃ششمین ڪوچه و شهید عباس بابایی... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با ،نگهبانی ... ڪم آوردم... گذشتم... 🌷🍃هفتمین ڪوچه انگار بود! بله؛ شهید ابراهیم هادی... انگار مرکز ڪنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود ڪه در خطر لغزش و تهدیدشان میڪرد! را دیدم... از ڪم ڪاری ام شرمنده شدم و گذشتم... 🌷🍃هشتمین ڪوچه؛ رسیدم به شهید محمودوند... انگار پازوڪی هم ڪنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را میڪردند! آنها که اهل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوڪی می سپرد! برای ارسال نزد ... 🌷🍃پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم وساطت میڪردند،برایشان... ⚠️اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از تا ! فاصله زیاد بود... دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم ڪه با چه ڪردم! تمام شد... 💢از ڪوچه پس ڪوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت...🚫 @shoghe_vesal74