🔻شهید آسید مرتضی آوینی
✍🏼 اگر خداوند متاع وجود تو را خریدنی بیابد هر کجا که باشی و در هر زمان تو را با #شهادت بر میگزیند...
#اوینی
#روایت_سردار
میگف
یه بار داشتم از یه خونهای رد میشدم
یه بچه رو دیدم
که مادرش
از خونه بیرونش کرده بود...
ᬉداࢪاݪقرار
بخاطر کار #اشتباهش
گف دلم سوخت واسه اشکاش
رفتم در زدم
گفتم خانوم امشب بخاطر من ببخشیدش
من ضامنش میشم...
ᬉداࢪاݪقرار
گف دلم سوخت واسه اشکاش رفتم در زدم گفتم خانوم امشب بخاطر من ببخشیدش من ضامنش میشم...
مادره قبول کرد...
چند دوز گذشت
باز داشتم از همونجا رد میشدم...
ᬉداࢪاݪقرار
مادره قبول کرد... چند دوز گذشت باز داشتم از همونجا رد میشدم...
دیدم مادره باز بچشو بیرون کرده
بچههه هی اشک میریزه...
میگف هی بچههه اشک میریخت
ولی من وایساده بودم
ببینم
آخرش چی میشه
ᬉداࢪاݪقرار
دیدم مادره باز بچشو بیرون کرده بچههه هی اشک میریزه... میگف هی بچههه اشک میریخت ولی من وایساده بودم
گذشت
یهو چراغای خونه خاموش شد
همچنان اشک میریخت
میگه یهو دیدم
بچه کم کم خوابش برد
ᬉداࢪاݪقرار
گذشت یهو چراغای خونه خاموش شد همچنان اشک میریخت میگه یهو دیدم بچه کم کم خوابش برد
تا خواب رفت
صداش قطع شد
یهوو برقای خونه روشن شد
مادره دوان دوان اومد بیرون
ᬉداࢪاݪقرار
تا خواب رفت صداش قطع شد یهوو برقای خونه روشن شد مادره دوان دوان اومد بیرون
بچشو بغل کرد
گفت
حالا که هیچکس ضامنت نشده
خودم ضامنت میشم💔
ᬉداࢪاݪقرار
بچشو بغل کرد گفت حالا که هیچکس ضامنت نشده خودم ضامنت میشم💔
آخدا
ای مهربون تر از #مادرم🌱
میشه ضامنم بشی؟
هیچ ضامنی ندارم😭
ᬉداࢪاݪقرار
آخدا ای مهربون تر از #مادرم🌱 میشه ضامنم بشی؟ هیچ ضامنی ندارم😭
یه ضامن داشتم
که میگن #رواقاش بستس...
فقط تو موندی برام😭