فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼⃟⃟🍃
حضرت عشق جهان نام تو را میخواند
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨
#عجلعلیظهورکیاصاحبالزمان🍃
#امامحسنیام
#عشاقالحسنمحبالحسنع
https://eitaa.com/oshagholhasan_313
8.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
..🎙
#مداحیدرمحضررهبری۵۲
روضه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
🎙حاج محمود کریمی
#امامحسنیام
#عشاقالحسنمحبالحسنع
https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.🕊
وقتی می شنوید درمیدان جنگ
خودروی شهیدی را با موشک زدند
یعنی این___
به یاد #شهیدجهادمغنیه
#امامحسنیام
#عشاقالحسنمحبالحسنع
https://eitaa.com/oshagholhasan_313
5.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
..
📌 توئیت صفحه رسمی رهبر انقلاب در پی اعلام #آتشبس در #نوارغزه
🔺 رهبرانقلاب:
📣 #صبر و ایستادگی مردم و #مقاومت فلسطین، رژیم صهیونیستی را وادار به عقبنشینی کرد.
🔰 در پی اعلام #آتشبس در غزه، حسابهای رسانهی رسمی #رهبرانقلاب در شبکههای اجتماعی، جملهای از رهبر معظم انقلاب اسلامی را به زبانهای مختلف منتشر کردند که متن آن به شرح زیر است.
🔻 #حضرتآیتاللهامامخامنهای:
🔹 امروز دنیا فهمید که صبر مردم #غزه و ایستادگی مقاومت فلسطینی، رژیم صهیونیستی را وادار به عقبنشینی کرده است. در کتابها خواهند نوشت که روزی، جماعتی صهیونیست، با فجیعترین جنایات، هزاران زن و کودک را کشتند و در آخر شکست خوردند.
🇮🇷🇵🇸
#فلسطین #بشارت
#فروپاشیاسرائیل
#امامحسنیام
#عشاقالحسنمحبالحسنع
https://eitaa.com/oshagholhasan_313
✹﷽✹
═══════ ೋღ🕊
ღೋ═══════════
#سـرزمیـنزیبـایمـن♡
#نوشتهشهیدمدافعحرمطاهاایمانی
#قسمتبیستوششم
احساس و فکرش نسبت به من تحقیر و کوچیک کردنم نبود… .
چند روز گذشت من دوباره داشتم عربی می خوندم …
حالا که نظر و فکر هادی رو فهمیده بودم به شدت از اینکه دفتر رو بهش برگردونده بودم متاسف شدم …
بدتر از همه، با اون شیوه ای که بهش پس داده بودم برام سخت بود برم و دفتر رو ازش بگیرم …
داشت سمت خودش اصول می خوند منم زیرچشمی داشتم بهش نگاه می کردم و توی ذهن خودم کلنجار می رفتم تا یه راه حلی پیدا کنم … که یهو متوجه نگاه من شد و سرش رو آورد بالا …
مکث کوتاهی کرد … مشکلی پیش اومده؟
بدجور هول شدم و گفتم نه …
و همزمان سرم رو در رد سوالش تکان دادم …
اعصابم خورد شده بود لعنت به تو کوین بهترین فرصت بود چرا مثل آدم بهش نگفتی؟ …
داشتم به خودم فحش می دادم که پرید وسط افکارم …
– منم اوایل خیلی با عربی مشکل داشتم … خندید … فارسی یاد گرفتن خیلی راحت تر بود …
– نخند … سفیدها که بهم لبخند می زنن خوشم نمیاد هیچ سفیدی بدون طمع، خوش برخوردی نمی کنه …
جا خورد ولی سریع خنده اش رو جمع کرد سرش رو انداخت پایین …
چند لحظه در سکوت مطلق گذشت …
– اگر توی درسی به کمک احتیاج داشتی باعث افتخار منه اگر ازم بپرسی …
– افتخار؟ یعنی از کمک کردن به بقیه خوشحال میشی؟…
منتظر جوابش نشدم …
پوزخندی زدم و گفتم … هر چند … چرا نباید خوشحال بشی؟ …
اونها توی مشکل گیر کردن و تو مثل یه ابرقهرمان به کمک شون میری …
اونی که به خاطر ضعفش تحقیر میشه، تو نیستی … طرف مقابله …
– مایه افتخاره منه که به یکی از بنده های خدا خدمت کنم…
همون طور که سرش پایین بود، این جمله رو گفت و دوباره مشغول کتاب خوندن شد …
ولی معلوم بود حواسش جای دیگه است به چی فکر می کرد؛ نمی دونم …
اما من چند دقیقه بعد شروع کردم به خودم فحش دادن و خودم رو سرزنش می کردم که چطور چنین موقعیت خوبی رو به خاطر یه لحظه غرور احمقانه از دست داده بودم …
می تونستم بدون کوچیک کردن خودم دوباره دفتر رو ازش بگیرم اما …
همین طور که می گذشت، لحظه به لحظه اعصابم خوردتر می شد اونقدر که اصلا حواسم نبود و فحش آخر رو بلند به زبون آوردم …
– لعنت به توی احمق …
سرش رو آورد بالا و با تعجب بهم خیره شد با دست بهش اشاره کردم و گفتم با تو نبودم بلند شدم از اتاق زدم بیرون
تابستان تموم شد …
بچه ها تقریبا برگشته بودن …
به زودی سال تحصیلی جدید شروع می شد … و من هنوز با عربی گلاویز بودم …
تنها پیشرفت من، معدود جملاتی بود که بین من و هادی رد و بدل شده بود …
و ناخواسته سکوت بین ما شکست …
توی تمام درس ها کارم خوب بود …
هر چند درس خوندن به یه زبان دیگه … و با اصطلاحات زیاد، سخت بود …
اما مثل عربی نبود … رسما توش به بن بست رسیده بودم …
دیگه فایده نداشت …
دلم رو زدم به دریا و رفتم سراغ هادی … .
– اون دفتری که اون دفعه بهم دادی …
نگذاشت جمله ام تموم شه … #سریع از جاش بلند شد … صبر کن الان میارم …
بدون اینکه چیزی بگه در یک چشم به هم زدن، دفتر رو بهم داد …
عذاب وجدان گرفتم... اما نتونستم ازش تشکر یا عذرخواهی کنم … دفتر رو گرفتم و رفتم …
واقعا کمک بزرگی بود... اما کلی سوال جدید برام پیش اومد … دیگه هیچ چاره ای نداشتم … .
داشت قلمش رو می تراشید …
یکی از تفریحاتش #خطاطی بود …
من با سبک های خطاطی ایرانی آشنا نبودم ...اما شنیده بودم می تونه به تمام سبک ها بنویسه …
یه کم زیر چشمی بهش نگاه کردم …
عزمم رو جزم کردم … از جا بلند شدم و از خط رفتم اون طرف …
با تعجب سرش رو آورد بالا و بهم نگاه کرد … نگاهش خیلی خاص شده بود … .
– من جزوه رو خوندم … ولی کلی سوال دارم … مکث کوتاهی کردم … مگه نگفتی کمک به دیگران مایه افتخار توئه؟ …
خنده اش گرفت اما سریع جمعش کرد …
دستی به صورتش کشید … و وسایل خطاطی رو کنار گذاشت … شرمنده، خنده ام ناخودآگاه بود …
با دقت و جدیت به سوال هام جواب می داد …
تمرین ها رو نگاه می کرد و اشتباهاتم رو تصحیح می کرد … تدرسیش عالی بود …
ولی هر لحظه ای که می گذشت واقعا برام سخت بود …
شدید احساس حقارت می کردم …
حقارتی که این بار مسئولش خودم بودم …
من از خودم خجالت می کشیدم … و از رفتاری که در گذشته با هادی داشتم
#ادامهدارد....
═══════ ೋღ
🕊ღೋ══════
#امامحسنیام
#عشاقالحسنمحبالحسنع
https://eitaa.com/oshagholhasan_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همراه با مناجات با خدا و اهل بیت علیهم السلام ۱۲۱
من همانم که گناه مبتلایم کرده است
🎙کربلایی سید رضا نریمانی
#امامحسنیام
#عشاقالحسنمحبالحسنع
https://eitaa.com/oshagholhasan_313
🌺یابن الحسن...
🔻روز ظهور تو،چه سرافکنده میشوند
🔻آنان که در دعای فرج کم گذاشتند..
☘به رسم هرشب،تجدید بیعتی دوباره با مولای غریبمان🌹
میخوانیم: الهی عظم البلا...⚡️
#امامحسنیام
#عشاقالحسنمحبالحسنع
https://eitaa.com/oshagholhasan_313