فکرش را بکن...!
بعداز شهادت
ارباب را ملاقات بکنی
درحالی که
سرت پایین است از شرم حضور😓
حسین بن علی دست بیندازد زیر چانه ات
وسرت
را بالا بیاورد
و
لبخند رضایت بزند☺️
و
بگوید
اینها فداییان خواهرم هستند🌷🌷
اینهانگذاشتندخواهرم دوباره به اسارات برود.
تصور همچین صحنه ای مرا میکشد
اللهم الرزقنا...
💠 در محضـــر شهدا 💠
ڪثرت، قلّت، ڪیفیت و ڪمیت
رزمندگان علّت پیروزے نیست،
علت پیروزے فقط و فقط خداوند است.
«شهید مهدے زین الدین»🌹
🌸 #کاروان_راهیان_نور
هــــویــــ😔ــــزه😭
روزهای اول #جنگ، شهر اشغال شدهی #هویزه...
#دختر جوانی را به همراه #مادرش به مقر بعثی ها میآورند؛
یکی از مسئولین بعثی (ستوان عطوان) دستور میدهد دختر را به داخل #سنگرش بیاورند!
مادر را بیرون سنگر نگه میدارند؛
لحظه ای #شیون مادر قطع نمی شود...😔😔
دقایقی بعد بانوی جوان با حالتی مضطرب، دستان #خونی و #چادر و لباس پاره شده سراسیمه از داخل سنگر به بیرون فرار می کند...
تعدادی از سربازان به داخل سنگر می روند و با #جسد ستوان عطوان مواجه می شوند؛
دختر جوان هویزه ای حاضر نشده #عفتش را به بهای #آزادی بفروشد و با #سرنیزه، ستوان را به #هلاکت رسانده و حتی اجازه نداده چادر از سرش برداشته شود...
خبر به گوش سرهنگ هاشم فرمانده مقر می رسد؛با دستور سرهنگ یک گالن #بنزین روی دختر جوان خالی می کنند...
در چشم بهم زدنی #آتش تمام چادر بانو را فرا میگیرد و همانند شعله ای به این سو و آن سو میدود...
و لحظاتی بعد جز دودی که از #خاکستر بلند میشود چیزی باقی نمی ماند!!...😔😔
فریادهای #دلخراش مادر برای بعثی ها قابل تحمل نیست، مادر را نیز به همان سبک به #وصال جگر گوشه اش می رسانند...😔😭
#شرمنده_ایم😔
#روضه
#شفیعه_محشر
#دوخط_روضه_گــــودال_قتلگاه
بالای سرت رسید و دستش پر بود!
با پا، بدن پاک تو را برگرداند...