eitaa logo
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
1هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
5.7هزار ویدیو
97 فایل
مآدرساداٺ!🙃 فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم🙏 دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛🙃🙂🌹 اینجاهمہ‌مهماڹ‌حضرت زهرا س هستی زیرنظر مدافع حرم عمه سادات 😷 💚εαɖᵃT سادات الحسینی💚: @bs_hoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️اعتراف به قدرت ایران 🔻اصلاح‌طلبایی که میگن اگر ایران مقابل طالبان می‌ایستاد، طالبان قدرت نمیگرفت! ✅رسما اعتراف میکنن به قدرت نظامی ایران که هر جا ورود کنه پیروز میدانه:)
💚🦋 اسپند آورده‌ام برای چشم های خراسانی ات... 💚
9.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روز شمار اربعین🖤🥀 #۱۳روزتـااربعیـن‌حسینـۍ۱۴۴۳ 🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀 📆 روزشمار: ▪️13 روز تا اربعین حسینی ▪️21 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام ▪️22 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام ▪️27 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیها السلام ▪️30 روز تا شهادت امام حسن عسکری علیه السلام
🔸️مقتل خوانی هفتم صفرالمظفر 🥀اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْن ▪ِوَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ 🥀وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ 🥀 وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن #صفر ••••☆✾•🖤🥀🖤•✾☆••••
💚 بی‌تو چندیست که در کار زمین حیرانم مانده‌ام بی تو چرا باغچه‌ام گل دارد تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد 💚🦋 ✿ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟✿ 🌙
رمان جدیدمونه😍👌☺️
•| .☁️💕. •| •| . گوشیم دوباره📲 زنگ میخورد. فاطمہ لیوان را بہ دستم داد و درحالیڪہ از اتاق بیرون میرفت پشت بہ من ایستاد و گفت: -جواب ندادن راه خوبے نیست..من نمیدونم رابطہ ے شما چہ جوریہ.ولے اگہ حس میکنے از روے نگرانے زنگ میزنہ جوابشو بده و بهش بگو دیگہ دوست ندارے باهاش باشے.اینطورے شاید بتونے از دستش خلاص شے ولے با جواب ندادن بعید میدونم بتونے از زندگیت بیرونش ڪنے جملات فاطمہ و هاے این چند دقیقہ‌ ام رو بہ بدل ڪرد. تصمیم گرفتم گوشیمو جواب بدم و بہ ڪامران همہ چے رو بگم. قبل از برداشتن گوشے در دلم یاد افتادم و از او مدد خواستم ڪمڪم کنہ و باشہ. فاطمہ بیرون رفت تا شاید من راحت تر صحبت ڪنم. 🍃🌹🍃 -بله صداے نگران وعصبانے ڪامران از پشت خط گوشم را ڪر ڪرد: -سلام.!!هیچ معلومہ سرڪار خانوم ڪجا هستند؟ با بے تفاوتے گفتم: _هرجا!!!! لطفا صدات رو پایین بیار ڪامران دیگہ صداش عصبانے نبود. انتظار نداشت ڪہ من چنین جواب بے رحمانہ اے بہ نگرانیش بدم. با دلخورے گفت: _خیلییے بے معرفتے عسل..چندروزه غیبت زده.نہ تلفنے..نہ خبرے نہ اسمسے..هیچے هیچے. .الانم ڪہ بعداز اینهمہ مدت گوشیمو جواب دادے دارے باهام اینطورے حرف میزنے. دلم براش سوخت ولے با همون حالت جواب دادم: -وقتے تلفنت رو جواب نمیدم لابد موقعیت پاسخگویے ندارم. چرا اینقدر زنگ میزنے؟ او داشت از شدت ناراحتے وحیرت از تغییر لحن من در این مدت منفجر میشد واین ڪاملا از رنگ صدایش مشخص بود. -عسل تو چتہ؟؟ چرا با من اینطورے حرف میزنے؟؟ مگہ من باهات ڪارے ڪردم ڪه اینطورے بے خبر رفتے و الانم با من سرسنگین حرف میزنے؟ -نہ ازت هیچے ندیدم ولے … چرا گفتن اون جملہ رو نداشتم؟  من قبلا هم اینڪار روڪردم. چرا حالا ڪہ هدف زندگیم رو مشخص ڪردم جرات ندارم بہ ڪامران بگویم همہ چے بین ما تمومہ. . ڪامران ڪارم را راحت تر ڪرد. -چی؟؟ منم دلتو زدم؟ این سوال ڪافی بود براے انزجار از خودم وڪارهام. دلم براے ڪامران و همہ ی پسرهایے ڪہ ازشون سواستفاده میڪردم گرفت. سڪوت ڪرد.. سڪوتم خشمگین ترش ڪرد: -پس حدسم درست بود..اتفاقا یچیزے در درونم بهم میگفت ڪہ دیر یازود این اتفاق مے افتہ.ولی منتها خودمو میزدم بہ خریت!!! اما خیالے نیست..هیچ وقت بہ هیچ دخترإ التماس نڪردم!ا ولے ازت یہ توضیح میخوام..بگو چیشد ڪہ دلتو زدم و بعد بسلامت اصلا گمان نمیڪردم ڪہ ڪامران تا این حد با منطق و بے اهمیت با این موضوع برخورد ڪند. واقعا یعنے این تا این حد براے او بود.!؟ با اینڪہ بهم برخورده بود ولے سعے ڪردم غرورم رو حفظ ڪنم و با لحنے عادے گفتم: -من قبلا هم گفتہ بودم ڪہ منو دوست دختر خودت ندون.من در این مدت خیلے سعے ڪردم تو رو در دلم بپذیرم ولے واقعا میبینم ڪہ داره وقت هردومون تلف میشه…. ڪامران ڪہ مشخص بود دندانهایش رو موقع حرف زدن بہ هم میفشارد جملہ ام را قطع ڪرد وبا لحن تحقیر آمیزو بے ادبانہ اے گفت: _ببییییین..بس ڪن ..فقط بہ سوالم جواب بده.. لحظه اے مڪث ڪرد و با اضافہ ڪردن چاشنے نفرت بہ همون لحن پرسید: -الان با ڪدوم خری هستے؟؟ از من خاص تره؟؟ گوشهایم سوت میڪشید…حرارت بہ صورتم دوید.با عصبانیت وصداے لرزون گفتم:😡 _بهتره حرف دهنتو بفهمے. نہ تو نہ هیچ ڪس دیگہ ای رو نمیخوام تو زندگیم داشتہ باشم.. و گوشے رو قبل از شنیدن سخنے قطع ڪردم. 🍃🌹🍃 نفسهام بہ شمارش افتاده بود. آبمیوه اے ڪہ فاطمہ برایم ریختہ بود را تا تہ سرڪشیدم.بہ سرمم نگاه ڪردم ڪہ قطرات آخرش بود.ڪاش فاطمہ اینجا بود.ڪاش الان در آغوشم میگرفت.واقعا او ڪجا رفتہ بود؟ روے تخت نشستم و با چندبار تنفس عمیق سعے ڪردم آرامش رفتہ رو بہ خودم برگردونم.ولے بے فایده بود. راستش در اون لحظات اصلا از ڪاری ڪہ ڪرده بودم مطمئن نبودم. این اولین بار بود ڪہ ڪامران با من اینقدر صریح و بے رحمانہ صحبت میڪرد. حرفهایش نشان میداد ڪہ او در این مدت بہ من اعتمادے نداشتہ و انتظار این روز رو میڪشیده. پس با این حساب چرا بہ این رابطہ ادامہ داد؟ . ادامہ دارد.. . نویسنده : .🔭🌸.