eitaa logo
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
1هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
5.5هزار ویدیو
97 فایل
مآدرساداٺ!🙃 فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم🙏 دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛🙃🙂🌹 اینجاهمہ‌مهماڹ‌حضرت زهرا س هستی زیرنظر مدافع حرم عمه سادات 😷 💚εαɖᵃT سادات الحسینی💚: @bs_hoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
💫 برایِ شدن، هُنَر لازم است... هُنَرِ رد شدن از .. هُنَرِ بِه خُدا رسیدن...[♥️] هُنَرِ تَهذیب... تا هُنَرمَند نشی، نِمیشی❗️❗️ 🌱🕊ــــــــــــــــــــــــــ 📿 @oshahid
💫 خدایاشهیدم کن آقازاده بود. پسرِ نه جایی می‌گفت که پدرش چه کاره است، نه از پدرش می‌خواست که برای ورود به کمکش کند. ۲ سال طول کشید تا از راه معمول وارد سپاه شد. روحیه‌اش در مقایسه با بعضی از های امروز عجیب و خاص بود. بله هنوز هم هستند کسانی که پیشه می‌کنند و می‌شوند محبوب خدا ... مانند مدافع حرم یاد شهدا کمتر از شهادت نیست @oshahid
💫 ڪاش... خنثے ڪردنِ نفس را هم یادمـــــان مےدادیـد... مےگوینــــــد : آنجا ڪہ نفس مغلوب باشد مےشویم عاشق کہ شدے، میشوے... @oshahid
💚💫 گفتم کجا، گفتا دمشق - گفتم چرا، گفتا که عشق گفتم وَ کِی، گفتا که حال - گفتم بمان، گفتا محال گفتم مرو، گفتا که لا - برپاست آنجا کربلا باید ولی یاری کنم - زینب علمداری کنم گفتم چه داری با حسین - گفتا وفای عهد و دِین گفتم حرامی بسته راه - گفتا که زینب بی‌پناه گفتم که راه چاره چیست - گفتا فقط آزادگیست گفتم مرو خوبم ز دست - گفتا که زینب بی‌کَس است گفتم خطر دارد بسی - گفتا چرا دلواپسی گفتم که جان باید دهی - گفتا که دارم آگهی صلوات هدیه دهید به روح تمامی شهدا💚 @oshahid
🌹 یک واژه و راهِ ... است ... و آنقدر دست یافتنی است که هرکس می تواند، آرزویش را داشته باشد و امیدش را هم به دل، که حتما به آن دست خواهد یافت ... و اما...هر آرزویی ... بهایی دارد ... بعضی ها با پول به آرزوهایشان می رسند و ما با ... و جان دادن، می‌خواهد و مخلص شدن می‌خواهد ... سختی و درد کشیدن می خواهد! و همه ی اینها ... خلاصه می شود در زندگی کردن... 🌸شهیدانه زندگی کنیم تا شویم... و این گونه زیستند...🌸 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @oshahid
💫 هر کدامشان شدند! دو دوست دیگر را هم شفاعت کنند. اما...🌷 احتیاجی به شفاعت نبود! وقتی... هر سه شدند❣ شادی روحشان صلوات🌹🙏 تاکنون باهم از این عهدها بسته اید؟ @oshahid
غاده با فرهنگ اروپایی بزرگ شده بود. پدرش بین آفریقا و ژاپن مروارید تجارت می کرد. غاده نویسنده بود و شاعر. پر از احساس بود و از جنگ متنفر.از رویارویی با آدمهایی که با جنگ سر و کار داشتند خوشش نمی آید. برای همین وقتی امام موسی صدر گفت به سراغ چمران برود و با بچه های یتیم موسسه اش آشنا شود ، گفت: من از این جنگ ناراحتم ، و هر کسی هم در این جنگ شریک باشد، نمی توانم ببینم... شش ماه از ملاقات غاده با امام موسی صدر گذشت. یک شب تقویمی به دستش رسید که دوازده نقاشی داشت. یک نقاشی نظرش رو جلب کرد. توی یه صفحه ی سیاه، شمعی کشیده بود که نور کمی داشت. زیرش نوشته بود: من ممکن است نتونم این ظلمت رو از بین ببرم، اما با همین روشنایی کم،فرق بین ظلمت و نور، حق و باطل رو نشون میدم. و اگر کسی دنبال نور باشد ، این نور هر چقدر کوچک باشد، در قلب او بزرگ خواهد بود... غاده دنبال نور بود و اون شب به خاطر این نقاشی و نوشته اش خیلی گریه کرد. اما نمی دونست کی نقاشی رو کشیده... یه روز یکی از دوستاش می خواست بره موسسه بچه های یتیم. غاده به خاطر قولی که ماه ها قبل به امام موسی صدر داده بود ، باهاش رفت. اونجا اولین بار مصطفی رو دید. لبخند و آرامش مصطفی غاده رو شکه کرد. فکر می کرد آدمی که با جنگ گره خورده باید آدم قسی القلب و خشنی باشه . اما مصطفی مهربون و سر به زیر و آرام بود. با مصطفی همکلام شد. مصطفی نقاشی شمع رو آورد. غاده گفت نقاشی رو دیده و خیلی متاثر شده، اما نمی دونه چه کسی اون رو کشیده.... وقتی مصطفی گفت: من کشیدم، غاده غافلگیر شده بود و متعجب. بهش گفت: شما کشیدید؟ شما که با جنگ و خون زندگی می کنید ، فکر نمی کنم بتونید اینقدر احساس داشته باشید... بعد اتفاق عجیب تری افتاد. مصطفی شروع کرد به خوندن شعرهای غاده. غاده غافلگیر شده بود. مصطفی گفت: هر چه نوشته اید خوانده ام و دورادور با روحتان پرواز کرده ام ...و اشکهاش سرازیر شد. اولین دیدار مصطفی و غاده زیبا بود... ارتباطش با موسسه شروع شد. غاده حجاب درستی هم نداشت.توی سفر به یکی از روستاها مصطفی بهش یه هدیه داد. خیلی خوشحال شد و همونجا باز کرد. هدیه رو که دید جا خورد. یه روسری بود. مصطفی با لبخند گفت: بچه ها دوست دارند شما رو با روسری ببینند. از آن موقع روسری به سر کرد... مصطفی قدم به قدم غاده رو به سمت اسلام برد. و بعد ازدواج کردند. ازدواجی که با مشکلات عجیبی همراه بود تقریبا همه مخالف بودند و می گفتند:دیوونه شدی غاده؟ این مرد(چمران) بیست سال از تو بزرگتره. ایرانی است. همه اش توی جنگه . پول نداره. همرنگ ما نیست.حتی شناسنامه نداره... روزی که مصطفی رفت خواستگاری ، مادر غاده بهش گفت: شما می دونی این دختری که می خوای باهاش ازدواج کنی ، چطور دختری است؟ این دختر صبح که از خواب بیدار میشه ، وقتی میره مسواک بزنه ، تا برگرده عده ای تختش رو مرتب کرده اند، لیوان شیرش رو جلوی در اتاقش آورده و قهوه اش رو آماده کرده اند. شما نمی تونی با این دختر زندگی کنی. شما نمی تونی براش مستخدم بیاری.. مصطفی خیلی آرام این حرفها رو گوش داد و گفت: من نمی تونم براش مستخدم بگیرم، اما قول میدم تا زنده ام وقتی بیدار شد تختش رو مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه اش رو روی سینی بیارم دم تختش... غاده میگه: مصطفی تا وقتی شهید شد اینطوری بود. وقتی هم بهش می گفتم چرا اینکارو می کنی؟ می گفت: به مادرتون قول دادم تا زنده ام اینکار رو کنم . مهریه ام یک جلد کلام الله مجید بود و تعهد داماد به اینکه مرا در راه تکامل و اهل بیت و اسلام هدایت کند. اولین دختری بودم که در صور چنین مهریه ای داشت. برای مردم و خانواده ام عجیب بود. دو ماه بعد از ازدواج دوستش گفت: غاده! تو از خواستگارهات خیلی ایراد می گرفتی. این بلنده ، این کوتاه است ... پس چطور زن دکتر شدی که سرش مو نداره...غاده گفت: مصطفی کچل نیست، اشتباه میکنی... دوستش فکر می کرد غاده دیوونه شده که بعد از این همه مدت نفهمیده چمران مو نداره.... غاده اون روز اومد خونه. در رو باز کرد و تا چشمش افتاد به مصطفی ، شروع کرد به خندیدن. مصطفی گفت: چرا می خندی؟ غاده گفت: مصطفی! تو کچلی؟ نمی دونستم ...وقتی امام موسی صدر قضیه رو فهمید گفت: مصطفی!تو چیکار کردی که غاده تو رو ندید،غاده میگه این همه مدت محو زیبایی باطنی مصطفی شده بودم و ظاهرش رو نمیدیدم... شهید چمران نمونه ای از یک بنده عاشق واقعی به خداوند بود... چریک قبیله علم و عرفان را یاد کنیم باذکر صلواتی نثار روح بلندش @oshahid
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 بسی گفتیم وگفتنداز شهیدان شهیدان را شهیدان می شناسند ما هم میشویم آخـر اگر این بگذارد @oshahid
💫 یه جوری خوب باش که وقتی دیدنت بگن : این زمیني نیست قطعا میشه..♥️=] @oshahid
🖤😭 نواے سینہ بہ هر دم فقط اسٺ یگانہ صاحب پرچم فقط اسٺ کسےڪه بہ‌او قسم مےخورد یقین بدان ڪه درعالم فقط اسٺ ڪسے ڪه برد غــم او... نگاه زینـب را میان هالہ اے از غم فقط اسٺ در آن مڪان ڪه بریده افتاده نوشتہ صاحب زمزم فقط اسٺ ز چشم پاره ے او مے توان چنین فهمید بہ‌چشم مَحْرَم‌فقط اسٺ میان آن همہ ڪه جان فدا ڪردند فقط 🖤 @oshahid
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
و خدا ࢪحم ڪند این همه دلتنگے را...:)😔 #لبیک_یا_زینب 🙃🌹🙂 #مدافعان_حرم #ما_ملت_امام_حسینیم🖤 @oshahi
اگہ یه روز خواستے☝️🏻 تعریفے براۍ پیدا کنے..؛ بگو شهیــد یعنے بارانـ[🌧] حُسْنِ باران این است کہ⇣ زمینے ست ولے🍃 آسمانے شده است و به امدادِ زمین مےآید... :) 🌺💞 🙃🌹🙂 🖤 @oshahid ✌️11روز تا به وقت دلدادگی✌️
.- 🌾🕊-. ♥️↓ بهشٰ گُفتمٖ: 🌿+اے شهیدٰ! خیلے دوسټ داࢪمٰ..‌. جواب دادٰ:. 🌿_مشتے،تو هنوزٰ دُنیا نیومدھ بودے مَن فدآت شُدمٖ..! ࢪراسټ میگفټ..‌..😔 🌿-سرباز روح الله ...... ═🍃🕊🍃═ @oshahid
🌷🕊🥀🌹🥀🕊🌷 💚 دلم برای پر میزند آی رفقا کنید ساقی سبو بر لب هر مست نداد نوبت ما که رسید را بست نداد حال خوش بود کنار آه دریغ بعد یاران حال خوشی دست نداد 🌹 🌹🕊 🌹🕊🌹 @oshahid
🌹💓 💚 سلام اے نعم الرفیق ! سالروز زمینی شدنت مبااارک 🎉🎈🎊🎈🎂 برادر پاییزے🍁🌹 ۱۳۷۱/۸/۹ 👌 شهید دهه هفتادی که مظلومانه در راه دفاع از ناموس فدایی حق شد 🦋 🌸و او ثابت کرد که بخواهی در خیابان‌های تهران هم میتوانی شوی!🕊👌 ♥🌷 تولدت مبارک قهرمان من✌😍 🍃🌸 @oshahid
💚 یـــــاد ها و خــاطرهــــایی از رشادت ها ودلاوری های شهیدان وطــــــن ⁦...مرگ رفتنی است بی صدا و آهسته بی هیچ موجی و بی هیچ اوجی.. .. کوچی است با آهنگ ،پردامنه و سرشار از موج ،اوج و عروج وحید نومی گلزار ... ... .زندگی‌ شوقِ رسيدن ، بہ هـمان پروازی است ڪه شـــــــهـادت نام دارد . . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🍃🌸 @oshahid
• ✨ ♥ • • 💚 وَ تو اے بـانو..!! هَميـטּرا بِداטּوبَس⇣ صَدام وجَنگ وميـטּوتَركش، هَمه اش بَهانه بود...☝🏻🌿 ⇦⇨فَقط خواست ثابت كُند ⇦⇨در اين سرزَميـטּ تـا بخواهـے.. .ـ.ــ.ــ.ــ.ـ.ـ🕊♥️🕊ـ.ــ.ــ.ــ.ــ.  ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌ 🍃🌸 @oshahid
💚 برای .. لازم است هنر←به خدا رسیدن هنر ← کشتن نَفس.. هنر ← .. ◈ تا هنرمند نشویم.. ◈ نمے شویم شهیدانه زندگی کنیم تا 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
🖤🥀 باید اصلا میشد 🌷 تا به مردانگی ، مَثَل باشد ✔ و همیشه برای 🥀 شیرین تر از 🍯 باشد 🕊🖤🌙 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
🖤🥀 ، باران🌧رحمت الهۍاست...☝🏻 ڪه به زمین خشڪ، جانها🌿دوباره مۍدهد. ♥شهید،عشق ڪه باهیچ چیزعوض نخواهدشد.✋🏼 ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌ ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌ 🕊🖤🌙 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🖤🥀 میخواهد... اینڪه بگذرۍازآرزوهایت،🚶‍♂ زنجیرهاۍدلبستگۍراازخودرهاڪنۍ⛓ آسان است،🙂 اگر ڪردن به انهاآسان بود، به خیلۍهامان، مۍگفتند. . .🥀 ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌🕊🖤🌙 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid ‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎
.- 🌾🕊-. 🖤🥀 بهشٰ گُفتمٖ: 🌿+اے شهیدٰ! خیلے دوسټ داࢪمٰ..‌. جواب دادٰ:. 🌿_مشتے،تو هنوزٰ دُنیا نیومدھ بودے مَن فدآت شُدمٖ..! ࢪراسټ میگفټ..‌..😔 🌿-سرباز روح الله ......🥀🖤 ═🍃🕊🍃═ 🕊🖤🌙 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
🌴🕊🌹🥀🌹🕊🌴 💚🌹 چقدر با شعف و تاب و تب شدند برای شاه عرب شهید شدند برای حفظ سینه را سپر کردند شبیه عباس و و وهب شهید شدند من الغریب به آنها رسید نامه عشق مدافعان حرم شهید شدند برای او نوه های غلام ترکی و جُون چقدر آدم شهید شدند به احترام قدمهای دمشق یا که در حلب 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid
🍀﷽🍀 💜🌸 🌸💜 قسمت و من هنوز نمیدونستم اون چیه .. تو افکار خودمم غرق بودم که گفت: _ خیلی سخته ها .. نه؟؟ کمی مکث کرد و گفت: _باید از بگذری!! از جمله اش کمی تعجب کردم، یه بار بصورت جدی به حرفام توجه کرده بود .. نمیدونستم چی جوابشو بدم داشتیم نزدیک کوچه فاطمه سادات اینا میرسیدیم بعدش کوچه ی ما بود، 🌸یه لحظه حس کردم بوی یاس میاد،🌸 دلم یه جوری شده بود،😢 یه جورِ خاص، نسیم ملایمی انگار داشت عطر یاس رو تو هوا پخش میکرد، نگاهی به آسمون کردم، احساس میکردم غم آسمونو گرفته،😒 از جلوی کوچه فاطمه سادات اینا که رد میشدیم نگاهی به داخل کوچه انداختم، جلوی خونشون چند نفر ایستاده بودن، یه نفر هم با لباس نظامی،👥🇮🇷 چند تا از خانومای همسایشونم جلوی در خونه شون ایستاده بودن و باهم حرف میزدن، از حرکت ایستادم، سمیرا هم به تبعیت از من ایستاد، به سمیرا نگاه کردم، اونم با حالتی غریب که تا حالا ازش ندیده بودم نگاهم میکرد، داشت چه اتفاقی میفتاد .. انگار هیچ کدوممون قدرت حدس زدن نداشتیم .. به سمت خانومایی که ایستاده بودن حرکت کردیم ..یکیشونو صدا زدم: _ ببخشین خانم خانومه باحالتی نگران نگاهم کرد، می خواستم بپرسم سوالمو اما انگار نمیشد، انگار میترسیدم از جوابش .. سمیرا زودتر از من گفت: _چیشده خانم، چرا همه اینجا جمع شدن؟؟ خانمه نگاهش رنگ غم گرفت😒 - پسر آقای حسینی شده صدای کوبیدن قلبمو به وضوح میشنیدم، آقا هادی قرار بود بیاد،😨😣 قرار بود دو سه روز دیگه برگرده،  اما نه اینجوری،😥😢 نه، امکان نداشت،  فقط چهره معصوم نرگس بود که جلوی چشمام میومد … آخ عاطفه …عاطفه ……😫😭 😭🌷👣
💜🌸 💜🌸 قسمت نمیتونستم جمله ام رو ادامه بدم، دنیا بشدت دور سرم می چرخید، دلم می خواست این لحظه زنده نباشم، چقدر سخت بود، چقدر سخت … خود عباس حتی بهم گفته بود که اگه شهید شد من چیکار میکنم … کاش اون روز جوابشو میدادم .. کاش بهش میگفتم منم دیگه زنده نمی مونم .. کاش میگفتم …😣😢 محمد با ناراحتی 😞و چشمای خیس😢 سرشو انداخت پایین و گفت: _آره، 👣 👣شد!! دیگه هیچی نفهمیدم.... فقط چشمام سیاهی رفت و تو بغل محمد از حال رفتم …😖 . . . تا به خودم اومدم پشت تابوت عباس حرکت میکردم سیل عظیمی از جمعیت اومده بودن تشییع عباس … مگه عباس رو چند نفر میشناختن .. .. پشت سر تابوت راه میرفتم و باهاش حرف میزدم..😭 عباس! عباس چقدر زود .. عباس چرا انقدر زود رفتی .. ما هنوز باهم زندگی نکرده بودیم .. ما هنوز یکبار هم بی دغدغه راجب خودمون حرف نزده بودیم .. عباس مگه نمیدونستی که من چقدر دلتنگت بودم ..😭 عباس چرا انقدر زود انتخاب شدی برای شهادت ..😭 عباس من از تنهایی بعد از تو میترسم .. عباس چرا زود رفتی ..  چرا انقدر زود .. چرا … . . . قبر آماده بود، 🌷پیکر عباسم🌷 رو داخل قبر گذاشتن،  به خودم اومدم من اینجا چیکار میکنم پس؟؟!  Sapp.ir/roman_mazhabi منم باید با عباس دفن کنن ..😖 چرا عباس تنهایی میره .. پس من تنها تو این دنیا چیکار کنم .. من بدون 🌸عطر یاس🌸 میمیرم .. اکسیژن دلیل زنده موندن من نیست،  اکسیژن من عطر یاسِ عباس بود .. خواستن سنگ لحد رو بزارن، خودمو بالای قبر رسوندم، افتادم کنار قبر .. صداش زدم: _عبااااااس .. نباید بری عباس ..نباید بری عباسِ من باید زنده بشه ..😫😭😵 باید ..مگه من چند وقت بود که داشتمش .. قطره ای 😢از اشکم داخل قبر افتاد .. فقط صدای “یازینب” بود که میشنیدم .. . . “لحظھ ے وداع با چشم پر اشڪ ڪنار قبر میشینم آه اے مهربــون بارِ آخــره دارم تو رو میبینم” 💔💔
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 💚 🌹✨ همچون به اندام های مرده ی بی رمق جامعه، خون خویش را می رساند و بلند ترین فریادش تکامل در لوای قرآن است. ─═ঊঈ. 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╮ 🦋اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج🦋 🦋‌♥♥♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️ 🍃🌸 @oshahid ╰─═ঊঈ 🌷❤️ 🌷ঊঈ═─╯