#بدونتوهرگز♥
#پارت_14
تا روز خداحافظي، هنوز زينب باهام سرسنگين بود. تلاشهاي بي وقفه
من و علي هم فايده اي نداشت. علي رفت و منم چند روز بعد دنبالش تا جايي که مي
شد سعي کردم بهش نزديک باشم. ليلي و مجنون شده بوديم. اون ليلي من... منم
مجنون اون... روزهاي سخت توي بيمارستان صحرايي يکي پس از ديگري ميگذشت.
مجروح پشت مجروح، کم خوابي و پر کاري، تازه حس اون روزهاي علي رو مي
فهميدم که نشسته خوابش مي برد. من گاهي به خاطر بچهها برمي گشتم؛ اما براي
علي برگشتي نبود. اون مي موند و من باز دنبالش بو مي کشيدم کجاست!
تنها خوشحاليم اين بود که بين مجروح ها، علي رو نمي ديدم. هر شب با خودم مي
گفتم خدا رو شکر! امروز هم علي من سالمه، همه اش نگران بودم با اون تن رنجور و
داغون از شکنجه، مجروح هم بشه... بيش از يه سال از شروع جنگ مي گذشت.
داشتم توي بيمارستان، پانسمان زخم يه مجروح رو عوض مي کردم که يهو بند دلم پاره
شد. حس کردم يکي داره جانم رو از بدنم بيرون مي کشه... زمان زيادي نگذشته بود
که شروع کردن به مجروح آوردن، اين وضع تا نزديک غروب ادامه داشت و من با
همون شرايط به مجروح ها مي رسيدم. تعداد ما کم بود و تعداد اونها هر لحظه بيشتر
مي شد. تو اون اوضاع يهو چشمم به علي افتاد! يه گوشه روي زمين... تمام پيراهن و
شلوارش غرق خون بود...
با عجله رفتم سمتش... خيلي بي حال شده بود. يه نفر، عمامه علي رو بسته بود دور
شکمش تا دست به عمامه اش زدم، دستم پر خون شد. عمامه سياهش اصلا نشون
نمي داد؛ اما فقط خون بود... چشمهاي بيرمقش رو باز کرد، تا نگاهش بهم افتاد...
دستم رو پس زد. زبانش به سختي کار مي کرد...
- برو بگو يکي ديگه بياد...
بي توجه به حرفش دوباره دستم رو جلو بردم که بازش کنم دوباره پسش زد. قدرت
حرف زدن نداشت... سرش داد زدم...
- ميذاري کارم رو بکنم يا نه؟
مجروحي که کمي با فاصله از علي روي زمين خوابيده بود. سرش رو بلند کرد و گفت:
- خواهر، مراعات برادر ما رو بکن. روحانيه؛ شايد با شما معذبه...
با عصبانيت بهش چشم غره رفتم...
- برادرتون غلط کرده! من زنشم، دردش اينجاست که نميخواد من زخمش رو ببينم...
محکم دست علي رو پس زدم و عمامه اش رو با قيچي پاره کردم. تازه فهميدم چرا
نمي خواست زخمش رو ببينم... علي رو بردن اتاق عمل و من هزار نماز شب نذر
موندنش کردم. مجروحهايي با وضع بهتر از اون، شهيد شدن؛ اما علي با اولين هلي
کوپتر انتقال مجروح، برگشت عقب...
دلم با اون بود؛ اما توي بيمارستان موندم. از نظر
من، همه اونها براي يه پدرومادر يا همسر و فرزندشون بودن، يه علي بودن... جبهه پر
از علي بود. بيست و شش روز بعد از مجروحيت علي، بالاخره تونستم برگردم... دل
توي دلم نبود. توي اين مدت، تلفني احوالش رو مي پرسيدم؛ اما تماسها به سختي
برقرار مي شد. کيفيت صداي بد و کوتاه...
برگشتم... از بيمارستان مستقيم به بيمارستان. علي حالش خيلي بهتر شده بود؛ اما
خشم نگاه زينب رو نمي شد کنترل کرد. به شدت از نبود من کنار پدرش ناراحت بود...
- فقط وقتي مي خواي بابا رو سوراخ سوراخ کني و روش تمرين کني، مياي؛ اما وقتي
بايد ازش مراقبت کني نيستي.
خودش شده بود پرستار علي، نمي گذاشت حتي به علي نزديک بشم... چند روز طول
کشيد تا باهام حرف بزنه... تازه اونم از اين مدل جملات... همونم با وساطت علي بود.
خيلي لجم گرفت... آخر به روي علي آوردم...
- تو چطور اين بچه رو طلسم کردي؟ من نگهش داشتم، تنهايي بزرگش کردم، نالههاي
بابا، باباش رو تحمل کردم! باز به خاطر تو هم داره باهام دعوا مي کنه...
و علي باز هم خنديد. اعتراض احمقانهاي بود وقتي خودم هم، طلسم همين اخلاق
بامحبت و آرامش علي شده بودم...
بعد از مدتها پدرومادرم قرار بود بيان خونه مون! علي هم تازه راه افتاده بود و ديگه
ميتونست بدون کمک ديگران راه بره؛ اما نمي تونست بيکار توي خونه بشينه... منم
براي اينکه مجبورش کنم استراحت کنه، نه ميگذاشتم دست به چيزي بزنه و نه جايي
بره... بالاخره با هزار بهانه زد بيرون و رفت سپاه ديدن دوستاش، قول داد تا
پدرومادرم نيومدن برگرده! همه چيز تا اين بخشش خوب بود؛ اما هم پدرومادرم زودتر
اومدن... هم ناغافلي سر و کله چند تا از رفقاي جبهه اش پيدا شد
♥️⃟•🌻↯↯
AUD-20210809-WA0010.mp3
7.03M
قرائتـــ زیارت عــاشـورا با نوای حاج مهدی سلحشور، هدیه میڪنیــم به امام زمــان ارواحنافداه ❤️🌹
هدایت شده از 🕊💜ࢪٻحـــاݩھاݪݩݕــۍ💜🕊
5.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ، وَ بَرِحَ الْخَفآءُ، وَانْکشَفَ الْغِطآءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ، وَ ضاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ، و اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيک الْمُشْتَکى، وَ عَلَيک الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخآءِ، اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ، اُولِى الْأَمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَينا طاعَتَهُمْ، وَ عَرَّفْتَنا بِذلِک مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ، فَرَجاً عاجِلاً قَريباً کلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ، يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ، يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ، اِکفِيانى فَاِنَّکما کافِيانِ، وَانْصُرانى فَاِنَّکما ناصِرانِ، يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، اَدْرِکنى اَدْرِکنى اَدْرِکنى، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يا اَرْحَمَ الرَّاحِمينَ، بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرينَ.
💚💚💚💚💚
قرارِصبحمون…(:✨☘️
بخونیمدعآیفرجرآ؟🙂📿
-اِلٰهےعَظُمَالْبَلٰٓآ،وَبَرِحَالخَفٰآءُوَانْڪَشِفَالْغِطٰٓآءٌ…!🌱
#دعایفࢪج…!🌸🍃 😊
💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚
[♥️]
هر زمان...
#جوانیدعایفرجمهدی(عج)
رازمزمهکند...
همزمان #امامزمان(عج)
دستهای مبارکشان رابه
سویآسمانبلندمیکنندو
برایآن جوان #دعا میفرمایند؛🤲
چهخوشسعادتندکسانیکه
حداقلروزییکبار #دعایفرج
را زمزمه میکنند...:)❤️
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَج
♥️•|{ رِیْحانَةُ النَّبْی }|•♥️
#منمحمدرادوستدارم 🍃🌸
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
@oshahid
#هر_روز_یک_صفحه🖤🥀👌😍
باسلام داریم یه ختم قرآن میزاریم هر صبح یه صفحه میزاریم هر کس دوست داره بخونه و همراهی کنه زیاد وقت نمیبره ثوابشو هدیه میکنیم به روح حضرت زهرا س و برای سلامتی و ظهور آقا صاحب الزمان عج ،وشادی روح شهدا و سردار دلها ،رفع گرفتاریها و بلایا و بیماریها و آمرزش اموات
اگه هیچ وقت وقت نکردین الان بهترین فرصته که قرآن را ولو یکبار ختم کنیم
یه یا علی بگو ⇦⇦#یاعلی
@oshahid
✨خدایا...
🌸آغازی که تو،صاحبش نباشی
💫چه امیدیست، به پایانش؟
🌸پس بنام تو
✨آغاز میکنیم روزمان را
🌸صبحتان متبرک
✨به اسماء خداوند
🌸[یاالله یا کریم] [یارحمان یا رحیم]
✨[یاحمید یامجید] [یاسبحانیا غفار]
سـ🌼ـلام
ایام سوگواری
امام حسین(ع) تسلیت🏴
امروز یکشنبه
☀️ ٢۴ مرداد ١۴٠٠ ه. ش
🌙 ٦ محرم ١۴۴٣ ه.ق
🌲 ١۵ آگوست ٢٠٢١ ميلادى
🌷سلام صبحتون بخیر
یکشنبه خود را
معطر می کنیم به
عطر دل نشین صلوات
اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
وَّ آلِ محمد وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
در پناه حضرت محمد(ص)
و خاندان پاکش علیهم السلام
🌷روز وروزگارتون پر خیر و برکت
🖤🖤
#مهدے_جان_مولاےمن💚
بی فایده سٺ روضہ و ماتم بدون تو
بی فایده سٺ اشڪ دمادم بدون تو
اے منتقم.... جان عمو جان تان بیا
بی فایده سٺ ماه محرم بدون تو
چنگی بہ دل نمیزند آقاے غصہ دار
بیرق علم سیاهی و پرچم بدون تو
آجـرڬاللهاٻہاالحبٻبـ
🏴🚩🏴
🖤🖤
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبحم،بنامِ اربابم حسین(علیه السلام)
عالم،به عشقِ روی تو بیدار می شود🖤
هر روز،عاشقـانِ تو بسیـارمی شود🖤
وقتی،سـلام می دَهَمت،در نگاهِ من🖤
تصویرِ کربلای تو، تکرار می شود🕌
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله 🖤
🌴🌴🏴🌴🌴
8.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹❥●🇸 🇹 🇴 🇷 🇾 ●❥🌹
•°
رفتےفڪردلمنونڪردے...بےفا؟!💔🚶🏻♂"
خدابہهمراٺ..🍂✋🏻"
تنہایےرفتۍرسیدےآخربہرویاهاٺ...🚶🏻♂!"
•••┈✾~🍃♥️🍃~✾┈•••
♥⃟#شہیــــــــــــــــــــدانہ🥀🖤
🌸꙱❥ ♥️⃟🖇
امام رضا (علیه السلام):
اشک بر حسین(علیه السلام) گناهان بزرگ را فرو می ریزد.
📚 بحار، ج۴۴، ص۲۸۴
#حدیث_روز🦋🥀🖤✨
خشڪ مذهب نیستم
چادر سرت ڪن نازنین
غیرت مردانہام
دستور صادر مےڪند...😎
💛⃟📒¦⇢ #چریــــــــــــــــــــکے💚 😍✨🌹🦋
💛⃟📒¦