eitaa logo
🕊💜ࢪٻحـــاݩھ‌اݪݩݕــۍ💜🕊
1هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
5.6هزار ویدیو
97 فایل
مآدرساداٺ!🙃 فڪرڪن‌مآ‌بچہ‌هاٺیم🙏 دسٺ‌محبٺ‌بڪش‌به‌سرمون؛🙃🙂🌹 اینجاهمہ‌مهماڹ‌حضرت زهرا س هستی زیرنظر مدافع حرم عمه سادات 😷 💚εαɖᵃT سادات الحسینی💚: @bs_hoseini
مشاهده در ایتا
دانلود
«لَیتنی کل شئ تحبه أنت...» کاش به جاي تمام چيزهايي بودم که دوستشان داري... عاشقــــــــــــ💞💍😍ــــــــانہ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☀️ 💠 و تو دارای اخلاق بسیار بزرگوارانه‌ای هستی... ﹝خلق عظیم ...﹞ 🌱| سورھ قلم آیھ
⚘ --میشه دوتا بردارم -البته سید جان کار همیشگیش بود میگفت اینکه ادم شیرینی های زندگیشو با خانواده‌اش تقسیم کنه خیلی تاثیر میزاره
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چادر😍 🎈•¶ حفظ چــادر زخم ها را مرحم است ✋•¶ دست رَد بر سینــه نامحـــرم است... حجـــــــــــــ🦋🌸💚ـــــــاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دشمن علی بدان من عاشق شهادتم ارث باشد از شهیدان غیرت وشجاعتم پیرهن خاکی، پوتین وچفیه ام آماده است من حسینی مذهبم فدایی ولایتم رهبــــــــــ🌸😍🦋ــــــــــرانہ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زمان اونا، زمان ما! قرآن می آوردند که پست نگیرند! لابی می کنند که پست بگیرند! باز گوئیـــد شـــما را چــہ گذشتــــ کہ چنین رهرو و سالکــــ شده اید یا چہ کردید ڪہ در دشتـــــ خطــر یار و همــبال ملائکــــ شده اید شهیـــــــــــ🕊🥀💚ـــــــــدانہ
همســـــــــــــ💞💍🌸😍ـــــــردارے شما خوب باشید همسرتان هم خوب میشود 🔸اگر همسرتان، احترامتان را نگه نمی‌دارد، برخورد خوب خود را کنار نگذارید و مطمئن باشـید رفتـار صحیح شمـا به تدریج او را اصلاح خواهد کرد. 🔸یقینا چنین فردی، پشت سرتان به رفتار خوب همسرش اعتراف می‌کند و یقینا اگر رفتار خوب خود را ترک کنید بی‌احترامی او بدتر خواهد شد. 💖 ┅┄ ❥🦋❥ ┄┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ عدالتخواهی را مصداق‌سازی نکنید ✅حضرت : 🔻گفتمان را فریاد کنید؛ اما انتقاد شخصی و مصداق‌سازی نکنید. وقتی شما روی یک مصداق تکیه میکنید، اولاً احتمال دارد اشتباه کرده باشید؛ من می‌بینم دیگر. من مواردی را مشاهده میکنم - نه در دانشگاه، در گروه‌های اجتماعی گوناگون - که روی یک مصداق خاصی تکیه میکنند؛ یا به‌عنوان فساد، یا به عنوان کجروی سیاسی، یا به‌عنوان خط و خطوط غلط. بنده مثلاً اتفاقاً از جریان اطلاع دارم و می‌بینم اینجوری نیست و آن کسی که این حرف را زده، از قضیه اطلاع نداشته است. 👈🏻بنابراین وقتی شما روی شخص و مصداق تکیه میکنید، هم احتمال اشتباه هست، هم وسیله‌ای به دست میدهید برای اینکه آن زرنگ قانوندانِ قانون شکن - که من گفته‌ام قانوندانهای قانون شکن خطرناکند - بتواند علیه شما استفاده کند. ۱۳۸۷/۰۲/۱۴
گناهان یک هفته ی ، ۱۶ساله عکس مربوط به نوجوان شهید جواد سیاوشی از نهاوند که در تاریخ ۲۸ دیماه ۱۳۶۵ در سن ۱۷ سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. هدیه به روح مطهر شهدا مدافعــــــــــ🕊🥀🌸ــــــــــانہ
❤️امام‌علی عليہ‌السلام: هرکس دردلش،درخت علاقه به انواع غذاهارا بکارد،میوه‌ۍانواع بیمارۍهارا از آن‌مۍچیند. 📚غرر الحكم، حدیث ۹۲۱۹ حدیـــــــــ💚🦋🌸ـــــــــــث روز
•|🌿🍊|• . • ‌آنـان ڪہ بـہ گـوش دل شـنیدنـد تـو را رفــتند و بـہ پـاے دل رســیدند تـو را♥ به وقت حاج‌ قاســـــــ🕊🥀😔ـــــمـ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایده جذاب😍👌💫 ‌‌‌‌‌ ⃟ ⸾⸾⃟⸾⸾⸾⃟ ⫍🍒♥️⫎ ⃟⃟ ⸾⸾⃟⸾⸾⸾⃟ ترفــــــــ💝🍬🎀ــــــند ⃟ ⸾⸾⃟⸾⸾⸾⃟ ⫍🍒♥️⫎ ⃟ ⸾⸾⃟⸾⸾⸾⃟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[ انگیــــــــــــ💛ــــــــزشی🦋] ‌•.•• +🌻•انگیزشےباطعم‌‌انار♥️• به‌داشته‌هات‌فکرکن‌ و‌به‌نداشته‌هات‌بگو‌ به‌زودی‌می‌بینمتون -ویادت‌نره‌‌ توهمیشه‌خدارو‌داری.... 🕰💕🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‹🧡🕊› •• گَر‌گُـفتَـم‌ڪِھ‌خوشبَختَـم‌دَر‌؏ـٰالَم‌،‌؏ـلَتۍ‌ دٰارَد‌ ڪِھ‌‌دل‌بـٰا‌ح‌ـبِّ‌آقـٰا‌؎‌خُـرٰاسـٰان‌قِیمَتـۍ‌ دٰارَد..! ✨⃟♥¦⇢ به وقت هشــــــــــ💫🕊🌸💚ــــــــــت
⭕️به انتخابم افتخار میکنم 🔻رئیسی رفته اندیکای خوزستان ❇️با این وضعیت احتمالا زخم کف پا می‌گیره!! ‼️برعکس اون آدم قبلی که کم مونده بود زخم بستر بگیره🤦🏻‍♂😅
💫🕊✨🌼💐🌼✨🕊💫 🌟 شب را به سحر بردم و بی تاب تو بودم 🌼 آواره ی آن صورت مهتاب تو بودم 🌹 در زیر لبم تا به سحر زمزمه کردم 🌸 ای کاش در این فاصله در خواب تو بودم ✨ شبت بخیر زیباترین هدیه خدا ✨ 🤲 🌙 🤲💚 🌺
رمان جدیدمونه😍👌☺️
•| .☁️💕. •| •| . صدای پچ پچ های خفیف و پرتعدادی به گوشم میرسید. _الهی بمیرم براش..خدا میدونه چی کشیده _من از همون اولش حس خوبی به اون دختر نداشتم.حالا خداروشکر بخیر گذشت. . _خدا از سرتقصیرات اون دختر نگذره..ببین چطور با این دختر بازی کرد.. چشمهام رو به آرومی باز کردم.دور و برم چقدر شلوغ بود.خواب بودم یا بیدار؟! اولین صورتی که مقابلم دیدم فاطمه بود.قبلا هم، این صحنه رو دیده بودم.با چشمهای اشک آلود و نگران نگاهم میکرد.صورتم رو بوسید و آهسته اشک ریخت..😢 _تو آخر منو میکشی رقیه ساداات..الهی بمیرم برات که اینقدر مظلومی. .اینقدر اذیت شدی.. اشک خودمم در اومد.نمیدونم خودش از من جدا شد یا مادرشوهرم او رو از من جدا کرد.او برعکس فاطمه لبخند زیبایی به لب داشت. پیشونیمو بوسید و پرسید:☺️ _حالت چطوره دخترم؟ 🍃🌹🍃 من فقط آهسته اشک میریختم. هنوز در شوک بودم.راضیه ومرضیه به نوبت جلو اومدند و بوسم کردند.راضیه خانوم کنار گوشم زمزمه کرد: _دیگه تموم شد عزیزم..از حالا به بعد خودمون مراقبت هستیم..نمیزاریم کسی بهت چپ نگاه کنه.. نکنه واقعا خواب بودم؟! اونها واقعا نگران حال و روزم بودند.؟ شماتتم نکردند؟ شک نکردند.؟حاج آقا مهدوی..حاج آقا مهدوی چرا اینجا نبود؟ نکنه او قید منو زده بود؟ نکنه دیگه منو به اولادی قبول نداشت؟! خدایا شکرت! او همینجاست! پشت در نیمه باز اتاق!منو دید که نگاهش کردم. لبخندی به لبش نشست😊 و با یک یا الله وارد شد.تسبیح به دست و نگاه به زیر بالای سرم ایستاد.با اشک وشرم نگاهش کردم.در نگاهش چیزهایی بود که من معنیش رو نمیفهمیدم. ناگهان خم شد و پیشونیم رو بوسید☺️😘 و دستم رو فشرد. _خداروشکر بابا که سالمی..خدا روشکر..ما رو صدبار کشتی و زنده کردی. دستش رو محکم فشردم و زیر گوشش گفتم: _حاج آقا من واقعا دنبال بردن آبروتون نبودم.. چندبار آروم پشت دستم زد: _میدونم بابا میدونم. شما افتخار مایی! خدا رحمت کنه پدرو مادرت رو! آه چقدر دلم آروم گرفت!! 🍃🌹🍃 حاج کمیل گوشه ای از اتاق ایستاده بود و تسبیح به دست با اندوه نگاهم میکرد و لبخند غمناکی برلب داشت. اتاق که خلوت از جمعیت شد نزدیکم اومد! عاشق این حیاش بودم! شاید با دیدن نجابت او هیچ کسی فکرش را هم نمیکردکه او چقدر در مهرورزی استاده! دستم رو گرفت و نگاهم کرد. آه چه لذتی داره بعد فرار از دنیایی کثیف و وحشتناک که بنده های بد خدا برات ترتیب دادن تو آغوش خدا آروم بگیری ودستت تو دستت بنده ی خوبش باشه!دلم میخواست فکر کنم همه ی اتفاقها یک کابوس بوده و من فقط در یک تب هیستریک این صحنه های وحشتناک و نفس گیر رو تجربه کرده بودم ولی حقیقت این بود که اون اتفاقها افتاده بود. حاج کمیل غنچه‌ ی لبخندش☺️ شکفت.من هم با او شکفتم!☺️انگشتهای مهربان و نرمش رو روی دستم رقصوند! چه عادت قشنگی داشت! این رقص انگشتها رو دوست داشتم! _سلام علیکم عزیز دلم؟؟حالتون چطوره؟ گلوم خشگ بود.گفتم: _سلام! شما که باشی کنارم دیگه حال و روز معنا نداره حاج کمیل. دستم رو روی لبهاش گذاشت و بوسید.😘 چشمهاش 😢برکه ی اشک شد. _خیلی میخوامت سادات خانوم..😍 نفس عمیقی کشیدم!😌 🍃🌹🍃 اگه اتفاقی برام میفتاد و نقشه ی نسیم عملی میشد باز هم حاج کمیل میگفت منو میخواد؟!!! اگر آبروم به تاراج میرفت حاج کمیل بوسه به دستم میزد و عاشقونه بهم میخندید؟!فکر این چیزها آزارم میداد! دیگه بسه آزار..من از دست آقام خوشه ی انگور گرفتم. آقام گفت منو بخشیده.پس دیگه نباید به این اتفاقها فکر کنم. هرچند که سوالات بیشماری ذهنم رو درگیرخودش کرده بود و باید به جواب میرسیدم.گفتم: _باورم نمیشه از اون مهلکه جون سالم به در برده باشم.نمیدونید این چندساعت برمن چی گذشت..😒 سرش رو به نشانه همدردی تکون داد: _میفهمم میفهمم!😊 گفتم: _نمیدونید چه معجزاتی به چشم دیدم!!😊 دوباره با همان حالت جواب داد: _یقین دارم..یقین دارم😌 اشکم از چشمم جاری شد. _بچم حالش خوبه؟😧😢 گفت:_بله..به لطف خدا.☺️ نفس راحتی کشیدم و صورت زیبا و روحانی الهام رو در خواب مجسم کردم که نوزادم در آغوشش غنوده بود.گفتم: _خیلی حرفها دارم براتون حاجی..خیلی اتفاقها افتاد.. او سرش رو با ناراحتی شرمندگی پایین انداخت. گفت:😔😒 _قصور از من بود! کاش به شما زودتر گفته بودم در اطرافمون چه خبره.خیلی کلنجار رفتم دراین مدت بهتون بگم چه اتفاقی داره می افته ولی وقتی رفتارتون رو اونشب بعد صحبتهای حاج آقا دیدم صلاح ندونستم خبردارتون کنم قصه از چه قراره.از طرفی هنوز مطمئن نبودم این بازیها زیر سر کیه! گفتم خودم میرم تحقیق میکنم، پیگیری میکنم تا شاید چیزی دستگیرم شه اما.. آه بلندی کشید و گفت: _به هرحال دیگه همه چیز تموم شد.دیگه کسی برای آزار دادن و آسیب زدن شما وجود نداره. . ادامه دارد..