~🕊
🌹#شهیدانه
بلافاصله نگاهم به سرابراهیم افتاد؛
قسمتی از موهای بالای سر او سوخته بود..
مسیریک گلوله را میشد برروی موهای اودید
باتعجب گفتم:
داش ابرام سرت چی شده؟
دستی به سرش کشید
بادهانی که به سختی باز میشد گفت:
میدانی چراگلوله جُرات نکرد وارد سرم بشود؟
گفتم چرا؟...
ابراهیم لبخندی زدوگفت:
گلوله خجالت کشید وارد سرم بشود، چون پیشانی بند ✨یامهدی✨
به سرم بسته بودم..
✅ برای شادی ارواح پاک بی ادعا ترین ،
آسمانیان #صلوات
#شهادت✨💖
#هادی_دلها⚘💫