185.5K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپی از مراسم سی و دومین سالگرد شهادت خانواده نفیسی ؛
(حادثه بانک کشاورزی همدان در بهمن ۱۳۶۸)
بهمن ۱۴۰۰
@ostaddelneshin
23.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلمی از مراسم سی و دومین سالگرد شهادت خانواده نفیسی؛
(حادثه بانک کشاورزی همدان در بهمن ۱۳۶۸)
بهمن ۱۴۰۰
@ostaddelneshin
21.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ادامه فیلم مراسم سی و دومین سالگرد شهادت خانواده نفیسی؛
(حادثه بانک کشاورزی همدان در بهمن ۱۳۶۸)
بهمن ۱۴۰۰
@ostaddelneshin
به روح شهیدکشوری قسم دیگر سرقت نمی کنم!!!!
سال 1382 بودکه آقای سید جواد هاشمی بازیگر سرشناس کشورمان خاطره زیبایی را برایم تعریف کرد.
آقای هاشمی گفت یک شب گوشی همراهم را یک سارق ازمن دزدید ورفت ومن خیلی کلافه شدم که چکار کنم؟
تصمیم گرفتم با شماره همراه خودم تماس بگیرم و گرفتم و با سارق شروع کردم به صحبت کردن
زیاد صحبت کردیم تا اینکه از شهید سرلشگر خلبان احمد کشوری یادی کردم و خودم را هم معرفی کردم و گفتم من سید جواد هاشمی هستم که نقش شهید کشوری را در سریال سیمرغ بازی کرده ام.
آن سارق حرفم را باور نکرد و حتی کلی سوال پرسید تا قانع شد که درست می گویم.
در نهایت او از کرده خود پشیمان و شرمنده شد و گفت گوشی را در فلان مکان می گذارم و می توانی بروی و برداری
سپس به هنگام خداحافظی متوجه شدم که به احترام شهید کشوری متحول شده
و در آخرین جملاتش گفت:
توبه می کنم و به روح شهید کشوری قسم دیگر سرقت نمی کنم.
آقای سید جواد هاشمی وقتی که این خاطره را برایم تعریف می کرد حس و حال خاصی داشت.
دلنشین شالی
@ostaddelneshin
یاد و خاطره مرحومه فاطمه سیلاخوری مادر بزرگوار شهید سرلشگر خلبان احمد کشوری جاودان باد.
آن مرحومه مانند پسر خود مرا دوست می داشت ومن نیز او را مانند یک مادر دوست داشتم.
بارها با شور و حالی خاص از تهران به مازندران و به دیدارش شتافتم .
ولی زیباترین خاطره ام از اولین دیدارمان در سال 1379 است:
او درشبی که فردایش وبدون اطلاع قبلی به دیدارش رفتم خواب دیده بود که شهید احمد کشوری بر خلاف معمول با یک کیف سامسونت و تیپ اداری به دیدارش رفته بود ومنتظر کسی با چنین تیپی بود که مرا با همان مشخصات دید و از آن لحظه مانند مادر وفرزند همدیگر را دوست داشتیم.یادش بخیر
دلنشین شالی
@ostaddelneshin
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
گل های دلنشین (30) آغاز و پایان
@ostaddelneshin
مکران
خوشا ایران ما با سیستانش
بلوچستان زیبا ؛ آسمانش
خوشا بر همت مرد و زنانش
خوشا بر زاهدان زاهدانش
دلنشین شالی
@ostaddelneshin
فقط عشق فقط ایران ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷غزلی از دلنشین شالی در وصف ایران
@ostaddelneshin
شعری زیبا در وصف ایران
❤️❤️🇮🇷🇮🇷ای وطن❤️❤️🇮🇷🇮🇷
ای وطن ای صبح وشام من به یاد تو قشنگ
ای پر از کوه و گل و دریا درخت رنگ رنگ
پرچم زیبای تو سبز و سفید و سرخ و شاد
خالق عالم فراوان خرمی در تو نهاد
شهرها و روستا های قشنگت پر صفا
خانه هایت پر ز مردان و زنان با وفا
کودکانت از هم اکنون عاشق و دلباخته
کشورخود را به عشق و کار و دانش ساخته
نام تو در شیعه و اسلام معنی یافته
تار و پود تو به ایمان و تمدن بافته
ای وطن ای در تو احساسات ناز و دلفریب
ای شهیدان را پناه و مهد معصوم غریب
من هم آواز خروشان خلیج فارسی
دشمن صد حیله و نیرنگ چونان دارسی
هم به دین خودکه اسلام است دارم افتخار
هم به فرهنگ و تمدن جملگی در یک شمار
آفرینش همچو گنج و در میانش تو نگین
با همه زیبایی و احساس پاک و دلنشین
دلنشین شالی
@ostaddelneshin
دلبر
در چمن دلبر جانانی ام
مرغم و اکنون به خوش الحانی ام
شور و شر عشق تو ای نازنین
شد سبب شور غزل خوانی ام
وصل تو گر بر من عاشق رسد
می رودش بی سر و سامانی ام
خوش که شوی عازم جنگ دلم
پا بنهی عرصه ی میدانی ام
معرفت این است عزیز دلم
در گذر عشق مرنجانی ام
کاش برون سازم از این سینه ام
عشق پر از آتش پنهانی ام
هر چه بدی می کنی ام باز من
بیشتر از عشق تو حیرانی ام
وصل تو خواهد زتو این (دلنشین)
ختم کن این هجر و پریشانی ام
دلنشین شالی
@ostaddelneshin
دلبر باحیا.mp3
زمان:
حجم:
4.78M
گل های دلنشین(31) دلبر باحیا
@ostaddelneshin
قصیده مینا و پلنگ
خوشا بر دختری با چشم بیمار
به ملک کندلوس آن مهد پرکار
که نامش بوده مینا ؛ دختری ناز
صدایش خوش به جنگل ها و گلزار
به آوازی قشنگ از کوه و جنگل
صدایش شهره شد در کوی و بازار
چه هیزم ها که صوت ناب مینا
در آن آتش گرفت از سوز بسیار
همه مردم صدایش را شنیدند
پلنگی هم شنید آواز سرشار
عجب شد شیفته بر صوت مینا
که عشقی در گرفت و شد گرفتار
پلنگ عاشق آواز مینا
روان شد در پی دختر چه هشیار
که بام خانه ی دختر برایش
بشد منزلگه پر شور دلدار
خلایق جمله ناراحت که ای وای
کند احشام ما را سخت ناکار
چهحیف از اینکه بین این دو اکنون
شده عشقی چه مستحکم پدیدار
ولی مینا بگفت ای مردم نیک
پلنگ من ندارد هیچ آزار
فقط صوت مرا می خواهد این رام
نباشد دشمن احشام و خونخوار
پذیرفتند مردم این سخن را
پلنگ و دخت هم گشتند همیار
به ایامی قشنگ و پر ز شادی
پلنگ از پشت بام منزل یار
صدایش را شنید و بهره می برد
چه احساسات ناب و پر ز اسرار
به ناگه اتفاقی تلخ افتاد
که نالان شد همه انهار و اشجار
کنار کندلوس یک روستا بود
به جشنی از عروسی در شبی تار
که مینا و همه رفتند آن جا
برای جشن و تبریکات و دیدار
پلنگ کندلوس همراه مینا
پی آنها برفت از روی اجبار
ولیکن تیر خورد و گشت مجروح
نشاید میهمان را تیر اغیار
پلنگ بام منزلگاه مینا
بشد بام دلش ریزان زآوار
گریزان رفت سوی جنگل خویش
پی اش مینا روان با چشم خونبار
نشد دیگر خبر از این دو عاشق
که آوازی شکست از اوج اخبار
پلنگ عاشق و زخمی کجا رفت
چه شد مینای ناز و نیک رخسار
میان جنگل پر راز ؛ آخر
چه شد پایان این عشق سزاوار
چرا از آن پلنگ و دختر ناز
نشد پیدا صدایی یا که آثار
نه در کوه از پلنگ و دخت ردی است
نه در جنگل و یا در دشت هموار
پلنگ شاد و پر زور و هنر دوست
که شد آواز دختر را خریدار
کجا رفت و کدامین بام خفته
که باشد خانه ای خوش را نگهدار
دگر با دست مینای پر از شور
نشد تجمیع بار از هیزم و خار
صدای ناز مینا گشت خاموش
همان صوت سزاوار دو صد تار
دل هرکس بسوزد از چنین عشق
خودم هم مانده ام از سوز گفتار
پلنگ و جنگل و مینا چه زیبا
شده سرمشق عشقی ناب و بیدار
عجب این قصه ی ما( دلنشین) است
که اینگونه به شعری خوش زدم جار
دلنشین شالی
https://eitaa.com/ostaddelneshin