به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همان قدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
قلندرها و درویشان و حق گویان و عیّاران!
من از راهی خبر دارم که ذکرش قل هوالله است
ندارم آرزویی جز «مقام» عشق ورزیدن
که از دل آخرین حبّی که بیرون می شود، جاه است
خدایا عشق ما را می کشد یا زنده می سازد
هوای وصل، هر دم چون نفس، جانبخش و جانکاه است
سکوتی سایه افکنده است همچون ابر بر صحرا
شب آرام است و نخلستان پر از تنهایی ماه است
کسی با چاه راز رنج خود را باز می گوید
چه تسبیحی است این؟! آه است، این آه است، این آه است
نمی خوانم خدایش گرچه از اوصاف او پیداست
که هم بر عیب ستّار است، هم بر غیب آگاه است
به سویش بس که مردم چون گدا دست طلب دارند
جوانمردان بسیاری گمان دارند او شاه است
به «سلطان جهان»، «شاه عرب» گفتند و عیب نیست
به هر تقدیر دست لفظ، از توصیف کوتاه است
#فاضل_نظری
جناب #محسن_کاویانی
چه زیبا سرودند
ای خسته از جماعتِ غرقِ ریا حسین
ای دل بریده از همه ی رنگ ها حسین
بر قتلِ تو فقیهِ دروغین بداد رأی
ای کشته ی شیوخِ مقدس نما حسین
سَمتِ تو از تمامی مردم فراری ام
ای با غریب های جهان آشنا حسین
آری برای یاری او استخاره ها
کردند مومنان و نماندند با حسین
معیار اگر که پینه ی پیشانی است و ریش
تنها نبود این همه اربابِ ما حسین
ننگا به ما که بی ادبانه برایمان
گشته خلاصه در عطش و کربلا حسین
او را اگر که زنده شود باز می کُشند
یک عِدّه زاهدانه و با ذکرِ یاحسین!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اسب_بی_سوار
ذوالجناح آمد ولی با خود سوارش را نداشت
بی قرار بی قرار آمد ،قرارش را نداشت
سالها پا در رکاب حضرت خورشید بود
بر رکاب اما سوار کهنه کارش را نداشت
بر رکاب خود نگین سرخ خاتم را ندید
بر رکاب خود نگین شاهوارش را نداشت
خوب یادش بود وقتی رهسپار جنگ شد
دشت تاب گامهای استوارش را نداشت
لحظه هایی را که بی او از سفر برگشته بود
لحظه هایی را که اصلا انتظارش را نداشت
یالهایش گیسوانی غوطه ور در خاک وخون
چشمهایش چشمه ای که اختیارش را نداشت
اسب بی صاحب شبیه کشتی بی ناخداست
صاحبش را،هستی اش را ، اعتبارش را نداشت
پیکر خود را به خون آسمان آغشته کرد
طاقت دل کندن از دار وندارش را نداشت
اسبها در قتله گاه آسیمه سر میتاختند
کاش شرم دیدن ایل وتبارش را نداشت
پیکری صدپاره از آوردگاه آورده بود
که حساب زخمهای بی شمارش را نداشت
کاش دُلدُل بود ودِل دِل کردنش را میشنید
لحظه ای که حیدر بی ذوالفقارش را نداشت
بالهایش را همان جا باز کرد وجان سپرد
آرزویی غیر مردن در کنارش را نداشت
#احمد_علوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باز هم روز دهم، ساعت سه، ساعت سر
حمیدرضا #برقعی
چشمهای خسته ات را باز دریایی نکن
این قدر با اشک رویت را تماشایی نکن
هیچ جا مانند این جا چشم مردم شور نیست
روی ماهت را دوباره غرق زیبایی نکن
عمه مثل ابر طوفان زاست پس با او بگو
بغض خود را بشکن و دیگر شکیبایی نکن
حنجرت زخم است و داغ اصلا برایت خوب نیست
در خرابه با اسیران هم هم اوایی نکن
من ،عمو،قاسم،علی اکبر همه پیش توییم
در کنار نیزه ها احساس تنهایی نکن
دیدن این سر میان طشت پیرت میکند
این قدر با بوسه ات از من پذیرایی نکن
چشم هایت را ببند و دست بر رویم بکش
دخترم!حتی نگاهی هم به بابایی نکن
روی دامان تو دارد باز خوابم می برد
با زبان بی زبانی قصد لالایی نکن
#احمد_علوی
هدایت شده از خبرگزاری فارس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شعرخوانی در عیادت از حجتالاسلام انصاریان
fna.ir/f053x8
@Farsna
همیشه آسمان بارانی چشم ترش بوده
کسی که داغ وغربت ارث زهرا مادرش بوده
حسن سهم پیمبر شد حسین اما علی را داشت
حسن بیش از حسین آیینه ی پیغمبرش بوده
خدا ما را کفایت میکند«اَلعزه لله»
چه نقشی بر نگین آبی انگشترش بوده
چه دردی بیش از این که میزده از پشت خنجر را
کسی که سالها پایین پای منبرش بوده
سپاهی داشته اما سپاه رو سیاهی که
فقط در گیر ودار کیسه ی سیم و زرش بوده
به یاد کوچه ای باریک می افتد در آن خانه
که روزی روزگاری مادرش پشت درش بوده
خدا را شکر در شبهای تلخ خون دل خوردن
اگر مادر نبوده در کنارش خواهرش بوده
جمال قاسم وشیرین زبانی های عبدلله
چه رازی بین او با لاله های پر پرش بوده
پس از طشت مسی طشت طلا هم ماجرایی داشت
درآن شب که برادر میهمان دخترش بوده
دم آخر برادرهای خود را در چه حالی دید
کسی که از شروع ماجرا تا آخرش بوده
#احمد_علوی
با عسل هم چای های کربلا شیرین نشد
تلخ بود از بس غم جامانده های اربعین
#احمد_علوی
موج عشق تو اگر شعله به دل ها بکشد
رود را از جگر کوه به دریا بکشد
گیسوان تو شبیه است به شب؛ اما نه!
شب که اینقدر نباید به درازا بکشد...!
خودشناسی قدم اول عاشق شدن است
وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد...
عقل یکدل شده با عشق، فقط می ترسم
هم به حاشا بکشد، هم به تماشا بکشد...
زخمی کینه من! این تو و این سینه ی من ...
من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد...
یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری ست
وای اگر کار من و عشق به فردا بکشد..!
#فاضل_نظری🌷
با وعدههای سرزدن آفتابتان
راهی شدیم در شبِ بی ماهتابتان
رفتید تا نهایتِ "والظالمون" شدن
از ابتدای راه عوض شد کتابتان
دردا که ارثی از شهدامان نبرده اید
جز عکسهای بر در و دیوار قابتان
ما زردتر شدیم و شما سرختر شدید
ای خون ما به شیشهی عالیجنابتان
رگهای غیرتیم که گردنکشی بس است
ما را جواب چیست به غیر از طنابتان!
خولی،یزید،حرمله،ازرق،شبث،سنان...
ماندم که کیست پشت حجاب نقابتان
حق میدهم که دادگری را رها کنید
آوازهای قو شده لالای خوابتان
میخواستم که قافیه ای را بیاورم
ترسیدم از عذاب سوال و جوابتان...
#علی_فرزانه_موحد
۹۹/۷/۲۴ پنجشنبه
#شهدا
همانگونه که شب را روشنایی ماه میبخشد
خدا در ظلمت دنیا چراغ راه میبخشد
به حکم"البلاء للولاء"است اینکه در تاریخ
خدا به دوستان خود غمی جانکاه میبخشد
تو نور آسمانهایی که فی قعرالسجون هستی
خدا گاهی حضور ماه را به چاه میبخشد
تو از نسل همان مردی که هنگام رکوع خود
عقیقش را به سائل قربة لله میبخشد
نگاه مهربانت آیه "والکاظمین الغیظ"
تو "عافین عن الناسی" که بی اکراه میبخشد
##
به کم قانع نشو امشب ،بخواه از او خود او را
به کم قانع نشو ای دل که دارد شاه میبخشد
#عباس_جواهری_رفیع
شعری که به هر جهت پیِ نانی رفت
علمی ست که در مسیر نادانی رفت
مانند فقیری ام که از ناچاری
با پیرهن پاره به مهمانی رفت
#محمدجواد_قیاسی
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد
پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند
چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد
من از آن یکی گزیدم که بجز یکی ندیدم
که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد
عجب از حبیبم آید که ملول می نماید
نکند که از رقیبان سخنی شنیده باشد
اگر از کسی رسیده ست به ما بدی بماند
به کسی مباد از ما که بدی رسیده باشد
#صادق_سرمد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا را ناگهان در جلوه ای دیگر نشان دادند...
.
شعرخوانی سید حمید رضا #برقعی
.
عصر عاشورای ۹۸
کربلا_حرم امام حسین(ع)
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بمیرم بسته میشد آن نگاه آهسته آهسته...
.
شعرخوانی سید حمید رضا #برقعی
.
عصر عاشورای ۹۸
کربلا_حرم امام حسین(ع)
.
🌷
از دست این جماعت بی جان، جلال جان!
سر می نهم به کوه و بیابان، جلال جان!
من را ببخش کاین گونه حرف می زنم
حالم بد است از تو چه پنهان، جلال جان!
یادش به خیر، شیخ و چراغش کجاست؟ کو؟
شیرخدا و رستم دستان، جلال جان!
باور نمی کنی که در این جا چه می کنند
دونان به نامِ نامی انسان، جلال جان!
انگار حال و روز خدا هم گرفته است
انسان رسیده است به پایان، جلال جان!
هدهد کجاست تا برساند پیام ما
بر دوش ماست تخت سلیمان، جلال جان!
«گفتند یافت می نشود جسته ایم ما»
ما نیز خسته ایم به قرآن، جلال جان!
.
#جلیل_صفربیگی
┏━━━🍃🌺🍃━━━┓
@ostadmojahedi
┗━━━🍂━
یا رسول الله
به دنیا آمده تا اینکه مهمان خودش باشد
زمین و آسمان ها تحت فرمان خودش باشد
مسلمان بودن آسان است سلمان بودن آسان نیست
فقط در وسع سلمان است ،سلمان خودش باشد
پی جان خدا می گشت پس پیدا نشد شخصی
به جز حیدر که او را خواست تا جان خودش باشد
علی پا روی دوشش می گذارد چون نمی خواهد
نمای کعبه در آشفته میدان خودش باشد
از ابراهیم دل می کَند در راه حسینش تا
عزای فاطمه نه،عید قربان خودش باشد
به آتش می کشد هیزم می آرد آنکه می گوید
که بگذارید حضرت گرم هذیان خودش باشد
به جنت کلبه ای دارد که در سوگ عزیزانش
به عام الحزن ها یعقوب کنعان خودش باشد
منِ بی دست و پا این بیت ها را دست و پا کردم
که روز حشر دستانم به دامان خودش باشد
#محمدمعین_پوریلان
دیریست که از هستِ عدم می ترسم
امروز من از وجود هم می ترسم
آخر چه شده مرا که کم کم دارم
از روزِ تولد خودم می ترسم؟
#رباعی
#_۶تیر
#تولدحقیر
#محمدمعین_پوریلان
السلام علیک یا امیرالمومنین یا علی بن ابی طالب
بهاران را بگو ای دوست از تبعید برگردد
خزان جول و پلاس خویش را برچید برگردد
نسیمی که گذر کرده است یک بار از کنار او
خودش را می کشاند تا که با امید برگردد
خودش خورشید عالم هست پس دیگر نیازی نیست
برای یک نماز عصر او خورشید برگردد
همیشه بعد دیدار یتیمان می رود مسجد
به آغوش صدف باید که مروارید برگردد
اگر باور ندارد با ولایت می شود تکمیل
بگو اسلام را از جاده ی توحید برگردد
به گوش چاه های کوفه می گوید چه رازی را؟
اگر خیری زمان از جاهلیت دید برگردد
کسی که ذوالفقار چشم او را دیده ازمیدان
برای زندگی باید که بی تردید برگردد
اگر این شعر را در محضر صاحب زمان بردند
امید است اینکه با مِهرش،شود تایید،برگردد
#محمدمعین_پوریلان
برای مونسِ مردم شدن پیوسته دل دل کن
چراغ از بی قراری میتواند روشنی بخشد
#محمدمعین_پوریلان