eitaa logo
استاد مجاهدی 🌹🍃 و شاگردان
165 دنبال‌کننده
726 عکس
546 ویدیو
17 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه آسمان بارانی چشم ترش بوده کسی که داغ وغربت ارث زهرا مادرش بوده حسن سهم پیمبر شد حسین اما علی را داشت حسن بیش از حسین آیینه ی پیغمبرش بوده خدا ما را کفایت میکند«اَلعزه لله» چه نقشی بر نگین آبی انگشترش بوده چه دردی بیش از این که میزده از پشت خنجر را کسی که سالها پایین پای منبرش بوده سپاهی داشته اما سپاه رو سیاهی که فقط در گیر ودار کیسه ی سیم و زرش بوده به یاد کوچه ای باریک می افتد در آن خانه که روزی روزگاری مادرش پشت درش بوده خدا را شکر در شبهای تلخ خون دل خوردن اگر مادر نبوده در کنارش خواهرش بوده جمال قاسم وشیرین زبانی های عبدلله چه رازی بین او با لاله های پر پرش بوده پس از طشت مسی طشت طلا هم ماجرایی داشت درآن شب که برادر میهمان دخترش بوده دم آخر برادرهای خود را در چه حالی دید کسی که از شروع ماجرا تا آخرش بوده
با عسل هم چای های کربلا شیرین نشد تلخ بود از بس غم جامانده های اربعین
موج عشق تو اگر شعله به دل ها بکشد رود را از جگر کوه به دریا بکشد گیسوان تو شبیه است به شب؛ اما نه! شب که اینقدر نباید به درازا بکشد...! خودشناسی قدم اول عاشق شدن است وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد... عقل یکدل شده با عشق، فقط می ترسم هم به حاشا بکشد، هم به تماشا بکشد... زخمی کینه من! این تو و این سینه ی من ... من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد... یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری ست وای اگر کار من و عشق به فردا بکشد..! 🌷
با وعده‌های سرزدن آفتابتان راهی شدیم در شبِ بی ماهتابتان رفتید تا نهایتِ "والظالمون" شدن از ابتدای راه عوض شد کتابتان دردا که ارثی از شهدامان نبرده اید جز عکس‌های بر در و دیوار قابتان ما زردتر شدیم و شما سرخ‌تر شدید ای خون ما به شیشه‌ی عالی‌جنابتان رگ‌های غیرتیم که گردن‌کشی بس است ما را جواب چیست به غیر از طنابتان! خولی،یزید،حرمله،ازرق،شبث،سنان... ماندم که کیست پشت حجاب نقابتان حق می‌دهم که دادگری را رها کنید آوازهای قو شده لالای ‌خوابتان میخواستم که قافیه ای را بیاورم ترسیدم از عذاب سوال و جوابتان... ۹۹/۷/۲۴ پنجشنبه
همانگونه که شب را روشنایی ماه میبخشد خدا در ظلمت دنیا چراغ راه میبخشد به حکم"البلاء للولاء"است اینکه در تاریخ خدا به دوستان خود غمی جانکاه میبخشد تو نور آسمانهایی که فی قعرالسجون هستی خدا گاهی حضور ماه را به چاه میبخشد تو از نسل همان مردی که هنگام رکوع خود عقیقش را به سائل قربة لله میبخشد نگاه مهربانت آیه "والکاظمین الغیظ" تو "عافین عن الناسی" که بی اکراه میبخشد ## به کم قانع نشو امشب ،بخواه از او خود او را به کم قانع نشو ای دل که دارد شاه میبخشد
شعری که به هر جهت پیِ نانی رفت علمی ست که در مسیر نادانی رفت مانند فقیری ام که از ناچاری با پیرهن پاره به مهمانی رفت
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس پریده باشد پر و بال ما بریدند و در قفس گشودند چه رها چه بسته مرغی که پرش بریده باشد من از آن یکی گزیدم که بجز یکی ندیدم که میان جمله خوبان به صفت گزیده باشد عجب از حبیبم آید که ملول می نماید نکند که از رقیبان سخنی شنیده باشد اگر از کسی رسیده ست به ما بدی بماند به کسی مباد از ما که بدی رسیده باشد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا را ناگهان در جلوه ای دیگر نشان دادند... . شعرخوانی سید حمید رضا . عصر عاشورای ۹۸ کربلا_حرم امام حسین(ع) .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بمیرم بسته میشد آن نگاه آهسته آهسته... . شعرخوانی سید حمید رضا . عصر عاشورای ۹۸ کربلا_حرم امام حسین(ع) .
🌷 از دست این جماعت بی جان، جلال جان! سر می نهم به کوه و بیابان، جلال جان! من را ببخش کاین گونه حرف می زنم حالم بد است از تو چه پنهان، جلال جان! یادش به خیر، شیخ و چراغش کجاست؟ کو؟ شیرخدا و رستم دستان، جلال جان! باور نمی کنی که در این جا چه می کنند دونان به نامِ نامی انسان، جلال جان! انگار حال و روز خدا هم گرفته است انسان رسیده است به پایان، جلال جان! هدهد کجاست تا برساند پیام ما بر دوش ماست تخت سلیمان، جلال جان! «گفتند یافت می نشود جسته ایم ما» ما نیز خسته ایم به قرآن، جلال جان! . ┏━━━🍃🌺🍃━━━┓ @ostadmojahedi ┗━━━🍂━
یا رسول الله به دنیا آمده تا اینکه مهمان خودش باشد زمین و آسمان ها تحت فرمان خودش باشد مسلمان بودن آسان است سلمان بودن آسان نیست فقط در وسع سلمان است ،سلمان خودش باشد پی جان خدا می گشت پس پیدا نشد شخصی به جز حیدر که او را خواست تا جان خودش باشد علی پا روی دوشش می گذارد چون نمی خواهد نمای کعبه در آشفته میدان خودش باشد از ابراهیم دل می کَند در راه حسینش تا عزای فاطمه نه،عید قربان خودش باشد به آتش می کشد هیزم می آرد آنکه می گوید که بگذارید حضرت گرم هذیان خودش باشد به جنت کلبه ای دارد که در سوگ عزیزانش به عام الحزن ها یعقوب کنعان خودش باشد منِ بی دست و پا این بیت ها را دست و پا کردم که روز حشر دستانم به دامان خودش باشد
دیریست که از هستِ عدم می ترسم امروز من از وجود هم می ترسم آخر چه شده مرا که کم کم دارم از روزِ تولد خودم می ترسم؟ #_۶تیر
السلام علیک یا امیرالمومنین یا علی بن ابی طالب بهاران را بگو ای دوست از تبعید برگردد خزان جول و پلاس خویش را برچید برگردد نسیمی که گذر کرده است یک بار از کنار او خودش را می کشاند تا که‌‌‌ با امید برگردد خودش خورشید عالم هست پس دیگر نیازی نیست برای یک نماز عصر او خورشید برگردد همیشه بعد دیدار یتیمان می رود مسجد به آغوش صدف باید که مروارید برگردد اگر باور ندارد با ولایت می شود تکمیل بگو اسلام را از جاده ی توحید برگردد به گوش چاه های کوفه می گوید چه رازی را؟ اگر خیری زمان از جاهلیت دید برگردد کسی که ذوالفقار چشم او را دیده ازمیدان برای زندگی باید که بی تردید برگردد اگر این شعر را در محضر صاحب زمان بردند امید است اینکه با مِهرش،شود تایید،برگردد
برای مونسِ مردم شدن پیوسته دل دل کن چراغ از بی قراری میتواند روشنی بخشد
نگاه می‌کنم از آینه خیابان را و ناگزیری باران و راه‌بندان را «من از دیار حبیبم نه از بلاد غریب» و بغض می‌کنم این شعرِ پشت نیسان را چراغ قرمز و من محو گل‌فروشی که حراج کرده غم و رنج‌های انسان را کلافه هستم از آواز و ساز، از چپ و راست بلند کرده کسی لای‌لای شیطان را چراغ سبز شد و اشک من به راه افتاد چقدر آه کشیدم شهید چمران را ولیعصر... ترافیک... دود... آزادی... گرفته گرد و غبار اسم این دو میدان را غروب می‌شود و بغض‌ها گلوگیرند پیاده می‌روم این آخرین خیابان را... «عزیز» مثل همیشه نشسته چشم به راه نگاه می‌کند از پشت شیشه، باران را دو هفته‌ای‌ست که ظرف نباتمان خالی‌ست و چای می‌خورم و حسرت خراسان را سپرده‌ام قفس مرغ عشق را به عزیز و گفتم آب دهد هر غروب گلدان را عزیز با همه پیری، عزیز با همه عشق به رسم بدرقه آورده آب و قرآن را سفر مرا به کجا می‌برد؟ چه می‌دانم همین که چند صباحی غروب تهران را... صدای خوردن باران به شیشهٔ اتوبوس نگاه می‌کنم از پنجره بیابان را نگاه می‌کنم و آسمان پر از ابر است چقدر عاشقم این آفتاب پنهان را... چقدر تشنه‌ام و تازه کربلای یک است چقدر سخت گذشتیم مرز مهران را :: نسیم از طرف مشهدالرضاست... ولی نگاه کن! حرم سرور شهیدان را...
به شیوۀ غزل، اما سپید می‌آید صدای جوشش شعری جدید می‌آید چه آتشی غم عشق تو زیرِ سر دارد که باغ شعر تر از آن پدید می‌آید نفس‌ نفس به امید تو عمر می‌گذرد امید می‌رود آری، امید می‌آید برای درد و دل تو مفید نیست کسی وگرنه نامه برای می‌آید🌷 مُردّدم که تو با عید می‌رسی از راه و یا به یُمن قدوم تو عید می‌آید؟ کلیدداری کعبه نشانۀ حق نیست کسی‌ست حق که در آن بی‌کلید می‌آید🌷 و حاجیان همه یک روز صبح می‌گویند: چقدر بر تن کعبه سفید می‌آید!🌷