eitaa logo
اسطوره های واقعی
3.4هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
61 فایل
سلام علیکم. لطفا پیشنهادات، انتقادات،پیام ها، کلیپ ها و مطالب خود را به ایدی زیر ارسال نمایید.خیلی متشکرم. معصومی مهر @Masoumi81 ایدی ثبت نام دوره ها و تبلیغات در ۷ کانال اصلی و بیش از 60 گروه @z_m1392
مشاهده در ایتا
دانلود
6.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مهر مادری فدای اسلام سه تا دیگه پسر دارم اونا هم فدای اسلام ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
7.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غسل شهادت… توی جزیره کنار سنگر نشسته بودیم . به مهدی گفتم : برویم کنار آب و چای درست کنیم. من مشغول دم کردن چای شدم ، مهدی هم رفت توی آب و مشغول آب تنی شد. از آب که بیرون آمد ، نشستم روی یکی از پل های شناور و مشغول چای خوردن شدیم . مهدی شروع کرد به خواندن شعری که مضمون آن این بود : مادر دیگر پنجه به در نمی سایم. دیگر حلقه به در نمی کوبم. مادر منتظر من مباش که دیگر نمی آیم. در حال صحبت بودیم که صدای شلیک خمپاره ای به گوش رسید. بلند شدیم تا کنار سنگر پناه بگیریم . به کنار سنگر رسیدیم ، ناگهان مهدی از پشت بر زمین افتاد. بلندش کردم . خون از کنار گوشش جاری بود و این آخرین لحظه ی زندگی مهدی بود. این جا بود که متوجه شدم مهدی هدفش آب تنی نبود ، بلکه غسل شهادت می کرد و شعری که خواند ، شعر خداحافظی بود. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
شهادتت.mp3
12.35M
ماجرای غم انگیز شهادت و تدفین امیرالمومنین(ع) امام علی فرمودند: بعد از مرگ هیچ رنجی به سراغم نمیاد. رنج و سختی برای دنیا بود (ع) ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
📖مسابقه بزرگ📖 ترجمه و مفاهیم نیمی از جزء۳۰ از بصورت مجازی 🌺🌺🌺🌺🌺🌺 💰🎁جوایز مسابقه💰🎁 =====>> ۷میلیون تومان =====>> ۵میلیون تومان ====>> ۳میلیون تومان ====>> ۱میلیون تومان نفری ۵۰۰ هزار تومان و : ۲ اسفند ۱۴۰۲ ساعت ۲۰:۳۰ در کانال خانواده دینی جهت کسب اطلاعات بیشتر و نحوه ثبت نام به لینک زیر مراجعه فرمائید. https://eitaa.com/khanevadehdini/3978
سیره عملی سردار شهیدحاج محمد ابراهیم همت طلائيه بوديم. دم ‌دماي صبح، بچه‌هايي كه رفته بودند جلو، مجبور شده بودند عقب‌نشيني كنند. زمين و زمان مي‌لرزيد. اصلاً حس مي‌كردي توي اين دنيا نيستي،‌ اين‌قدر كه شدت آتش زياد بود. بي‌سيم به دست،‌ بالاي خاك‌ريز ايستاده بود. داشت با فرمان‌دهِ گردان صحبت مي‌كرد. مي‌خواست برگشتِ بچه‌ها با كم‌ترين تلفات باشد. ما اون‌طرف خاك‌ريز پناه گرفته بوديم. با هر صدا دلم هري مي‌ريخت پايين. مي‌گفتم الآن موج حاجي را مي‌گيرد. خودم را انداختم روي حاجي و با هم غلت خورديم تا پايين خاك‌ريز. نفسش بند آمده بود،‌ ولي چيزي نگفت. آرام بلند شد و دوباره رفت سر كارش. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت زندگی شهید محمدابراهیم همت از زبان حاج حسین یکتا... ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
یک ملت زمانی به بلوغ می رسد که انتخاب کند ، حتی اگر غلط هم انتخاب کند باز هم بهتر از انتخاب نکردن است. در غیر این صورت آن ملت هیچگاه به بلوغ نمیرسد و همیشه در معرض سقوط است. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
15.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلمی ماندگار از اولین حضور خانواده های شهدای مظلوم کربلای هویزه پس از آزادسازی منطقه در سال ۶۱ ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
شهیدی که پس از شهادت کارنامه دخترش را امضا کرد. آخرین روزهای سال ۶۲ بود که خبر شهادت پدرم به ما رسید.بعد از یک هفته عزاداری، مادرم با بستگانش برای برگزاری مراسم یاد بود به زادگاه پدرم ، شهرستان خوانسار رفتند. من هم بعد از هفت روز به مدرسه رفتم. همان روز برنامه امتحانی ثلث دوم را به ما دادند و گفتند: والدین باید امضاء کنند. آن شب با خاطری غمگین و چشمانی اشک آلود و با این فکر که چه کسی باید کارنامه مرا امضاء کند به خواب رفتم. پدرم را در خواب دیدم که مثل همیشه خندان و پر نشاط بود. بعد از کمی صحبت به من گفت زهرا آن را بیاور تا امضاء کنم. گفتم کدام کارنامه؟ گفت: همان کارنامه ای که امروز در مدرسه به تو دادند. کارنامه را به او دادم و پدر شروع کرد به نوشتن فردا صبح که برای رفتن به مدرسه آماده می شدم از خواب دیشب چیزی یادم نبود. اما وقتی داشتم وسایلم را مرتب می کردم، ناگهان چشمم به آن کارنامه افتاد. باورم نمی شد. اما حقیقت داشت. در ستون ملاحظات کارنامه دست خط پدرم بود که با رنگ قرمز نوشته بود:  "این جانب نظارت دارم سید مجتبی صالحی و امضاء کرده بود. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
شهیدی که طبق خواسته‌اش مثل حضرت ابوالفضل(ع) شهید شد پدر عزیزم به دلم افتاده که این آخرین سفر من به سوریه می‌باشد و می‌دانم که شهید خواهم شد لذا از صمیم قلب مرا حلال کنید.‌ ای عاشقان اهل بیت رسول الله! من خیلی آرزو داشتم که ۱۴۰۰ سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین (ع) می‌جنگیدم تا شهید شوم و حال، وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنه‌ای لبیک گفته و از اهل بیت پیامبر دفاع بکنم؛ لذا به همین منظور عازم دفاع از حرمین به سوریه می‌شوم و آرزو دارم همچون حضرت عباس (ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان شهید بشوم. ایشان دو دست و دو چشمش را فدای حضرتـــ زینب (س) کرد در سال ۱۳۹۴ هدف اصابت حملات گروه تروریستی داعش قرار گرفت و ابوالفضل گونه آسمانی شد ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
وصیت‌نامه عجیب یک شهید بعد از جنگ، در حال تفحص در منطقه کردستان بودیم که به طرز غیرعادی جنازه شهیدی را پیدا کردیم، از جیب شهید، یک کیف پلاستیکی درآوردم، داخل کیف، وصیت‌نامه قرار داشت که کاملاً سالم بود و این چیز عجیبی بود، در وصیت‌نامه نوشته بود: من سیدحسن بچه تهران و از لشکر حضرت رسول (ص) هستم. پدر و مادر عزیزم! شهدا با اهل بیت ارتباط دارند، اهل بیت، شهدا را دعوت می‌کنند، من در شب حمله یعنی فردا شب به شهادت می‌رسم و جنازه‌ام هشت سال و پنج ماه و ۲۵ روز در منطقه می‌ماند، بعد از این مدت، جنازه من پیدا می‌شود و زمانی که جنازه من پیدا می‌شود، امام خمینی در بین شما نیست، این اسراری است که ائمه به من گفتند و من به شما می‌گویم، به مردم بگویید ما فردا شما را شفاعت می‌کنیم، بگویید که ما را فراموش نکنند و ... بعد از خواندن وصیت‌نامه درباره عملیاتی که لشکر حضرت رسول(ص) آن شب انجام داده بود، تحقیق کردیم، دیدیم درست در همان تاریخ بوده و هشت سال و پنج ماه و ۲۵ روز از آن گذشته است. ❇️❇️❇️❇️❇️❇️ لینک کانال اسطوره های واقعی https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e