اسطوره شماره ۴۷
#خانم_مرضیه_دباغ
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
رضوانه را باز گرداندند، اما شکسته و پژمرده، زخمی و مجروح. مچ دستانش به شدت آسیب دیده و زخمی و خونین بود. علت را پرسیدم، معلوم شد که پس از آن شب برزخی و در حالت اغما او را به بیمارستان شهربانی بردهاند و در آنجا دستهایش را با زنجیر به تخت بسته بودند و سرباز مسلحی هم آنجا نگهبانی میداد و فقط روزی یک بار دستهایش را باز میکردند و به دستشویی میبردهاند او نیز از همان دیشب چون من تا صبح نخوابیده بود و تا سپیده صبح نماز و قرآن میخواند ولی صدایش در میان آن همه فریاد و جیغ گم میشد؛ و من تا این لحظه نمیشنیدم
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۴۷
#خانم_مرضیه_دباغ
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
مرحوم ربانی شیرازی سلولش فاصلهای با سلول من نداشت و آنچه را که من دیده بودم او نیز دیده بود و هر چه را که رضوانه و من، آخرت و دنیا را فریاد میزدیم یقین داشتم که تنها او بود که میشنید و اطمینان دارم که قلب او نیز از این جنایت خون بود. وجود این عالم ربانی در آن برهوت و کویر لم یزرع، آب حیاتی بر ریشههای خشکیدهام بود. جانی دوباره گرفتم و زنده شدم، برخاستم و دست به سوی آسمان گرفتم و همه چیز و همه کس را به دست توانای خداوند متعال سپردم و زندگی دخترم را از او خواستم.
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۴۷
#خانم_مرضیه_دباغ
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
به واقع هیچ چیز جز آن آیات الهی نمیتوانست مرا به خود آورد و تسکینم دهد. از رضوانه دیگر هیچ خبری نداشتم، در دریای بیم و امید دست و پا میزدم و هر چه که از حرکت عقربههای ساعت میگذشت بر نگرانیم میافزود. حدود ۱۰ روزی به همین منوال گذشت که ناگاه معجزهای که انتظارش را میکشیدم روی داد.
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۴۷
#خانم_مرضیه_دباغ
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
دختر چهارده سالهام را در آغوش گرفتم و دلداریش دادم. از او درباره آن شب گم شده در زمان، پرسیدم، اشک در چشمانش حلقه زد، بغض در گلویش ترکید؛ و در آغوشم فرو رفت و هقهق گریست؛ در آن شب شوم چند نفر از ساواکیهای مزدور و خبیث چون حیوانی درنده و وحشی او را سر برهنه کرده و دورش حلقه میزنند و آزار و اذیتش میکنند…!
این شکنجه وحشیانه و اقدام کثیف برای دختری که همیشه با چادر مشکی و پوشیه به مدرسه رفته بسیار دردناک و عذاب آور بود. هنوز هم تصور و یاد آن لحظههایی که دست کثیف آن جلادان و جنایتکاران با بدن دخترم تماس میگرفت و از هوش میرفت، برایم دردآور و تکان دهنده است و از خداوند برای آن حیوانات کثیف عذاب الیم میخواهم.
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره شماره ۴۷
#خانم_مرضیه_دباغ
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
با شنیدن آنچه که بر دخترم، گل باغ زندگیم آمده بود، نفرتی عجیب و عمیق نسبت به رژیم و مأموران یافتم که پایانی بر آن نیست...
در شرایط جدید نه تنها زخمهایم بهبود نیافت، بلکه عفونتش عود کرد و بوی آزاردهنده آن تمام فضای سلول را میگرفت و هر چه میگذشت بدتر و بدتر میشد؛ به طوری که کاملاً زمینگیر شدم
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e
اسطوره های واقعی
. 📣🌹دوره آموزشی #صراط_اقوم📣 🌹 #شروع_دوره: فردا شنبه ۲۰ بهمن(فقط امروز فرصت ثبت نام هست) ✨دعوت به س
.
فقط تا #امشب فرصت ثبت نام هست و ان شاءالله دوره #صراط_اقوم👆👆 از #فردا شنبه ۲۰ بهمن شروع میشود.
لطفا حتمااااا بصورت #حداکثری شرکت و حمایت فرمایید تا دوره ای هر چند اندک در شان و مقام ۱۴ معصوم تقدیم کنیم.
دوره #کاملا_رایگان «روش درست برخورد با خطای همسر» دکتر بورقانی
https://eitaa.com/khanevadehdini/752
لطفاااا #نشر دهید. خداوند خیرتان دهد.
سلام علیکم.
قابل توجه عزیزانی که در دوره #صراط_اقوم👆👆 (تاریخ تحلیلی زندگانی ۱۴معصوم ) شرکت کرده اند می رسانیم که ان شاءالله #امروز ۲۰ بهمن دوره شروع می شود.
لطفا بزرگوارانی که تاکنون ثبت نام خود را نهایی نکرده اند سریعتر اقدام کنند تا لینک کانال مربوطه تقدیم گردد.
حتماااا #رونق_بخش،#حامی،#قوت_قلب و #انگیزه_دهنده به این قبیل دوره ها باشید.
خداوند نسل شما را اهل بیتی قرار دهد و ان شاءالله عاقبت به خیر شوید.
#آیدی_ثبت_نام
@tablighvaforosh
اسطوره های واقعی
سلام علیکم. قابل توجه عزیزانی که در دوره #صراط_اقوم👆👆 (تاریخ تحلیلی زندگانی ۱۴معصوم ) شرکت کرده اند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اسطوره شماره ۴۷
#خانم_مرضیه_دباغ
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
شکنجهها را تحمل کرد و هیچ اطلاعاتی را لو نداد
رضوانه پس از مدتی از نظر جسمی و روحی حالش بهتر و مساعد شد و میتوانست دیگر روی پاهایش بایستد و چند قاشقی غذا بخورد و چند قطرهای آب بنوشد. با شکل گیری این وضعیت آمدند و او را به زندان قصر بردند. دلیلش را نگفتند و من هم ندانستم که چرا؟! با رفتن رضوانه حال من بدتر و بدتر شد، دیگر قادر به هیچ حرکتی نبودم. چون جسمی در حال گندیدن در گوشه سلول افتاده بودم؛ تا اینکه روزی نعمت الله نصیری برای بازدید به آنجا آمد و به تک تک سلولها و اتاقها سرزد و دستوری داد.
اسطوره شماره ۴۷
#خانم_مرضیه_دباغ
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
وقتی در سلولم را به رویش باز کردند! از بوی تعفنی که به دماغش خورد، چند قدمی به عقب رفت؛ عصبانی شد و به سربازی گفت: «در را باز بگذار، تا این بوی گند برود و بیایم ببینم که چه خبر است!» با گفتن این جمله از آنجا خارج شد و به سراغ دیگر سلولها رفت.
در این مدت فهمیدم که چرا دستگیر شدهام. یک روز پیش از گرفتاری دخترم متوجه شدم کسی که مرا لو داده، متأسفانه یکی از بچههایی بود که رویش حساب میکردیم. یک وقت دیدم او را دست و چشم بسته به اتاقم آوردند به او گفتند: «که گفتی دباغ چه کار میکرد؟» آن برادر که مرا نمیدید، شروع به گفتن کرد: «عرض کردم نوار تکثیر و پخش میکرد، اعلامیه پخش میکرد، پست میکرد، جلسه آموزشی میگذاشت و…» حال در این فکر بودم که با لو رفتن کمی از فعالیتهایم تا کی در این محبس خواهم ماند
#اسطوره_های_واقعی
❇️❇️❇️❇️❇️❇️
لینک کانال اسطوره های واقعی
https://eitaa.com/joinchat/3463905380Ceeda6f443e