هدایت شده از خادم
استاد وافی فقط بحث استنباط نیست کسی که حوصله امور مالی را در اثر کهولت سن ندارد و از اسعار بی اطلاع است هر چند هنوز قدرت استنباط داشته باشد چه وکالت مالی از امام دارد؟ ایا امام راضی است امور مالی بدست کسی باشد که قدرت بر محاسبه و نظارت دقیق بر دفتر خویش را ندارد.حالا شاید مبانی استنباط هنوز یادش باشد
هدایت شده از مـــُحمـَّــــــد رســــــول کــــــــــاظمی
چون ذهن بزرگواران مثل ساعت تا اخر عمر کارمیکنه.
هدایت شده از خادم
نیابت عامه مربوط به شخص شخیص مرجع است نه رییس دفتر و اقازاده ها و اگر در قدرت او بر محاسبات گسترده مالی دستگاه مرجعیت شک بشود پرداخت وجوهات بدفتر او چه وجهی دارد؟ هر چند اقازاده یا داماد زبر و زرنگی داشته باشد.
او نایب امام است نه بچه ها و دامادهاش
هدایت شده از نقطه
در مورد ذهن بزرگواران هم تقریبا میشه گفت از نتایج کار با فقه، مسئله حافظه و قوت ذهن هست که یه جایی حسن عباسی هم بهش اشاره میکنه و زندگینامه علماء هم موید اون هست.
مثل همین مطلبی که از آقای اراکی نقل کردند در کتاب زندگی آیت الله بروجردی که آقای انصاریان مرحوم نوشتن درباره ایت الله بروجردی آورده است.
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وحیدم من اگر در جرم و تقصیر
سگی بودم شدم در كوی تو پیر
بر آن خوانی كه یك عالم نشسته
سگی هم در كنارش پا شكسته
تو كه قاتل به خوان خود بخوانی
نپندارم كه این سگ را برانی
[قدرة اللّٰه في الوجود الخيال]
فأمر الساعة و شأنها في العالم أقرب من لمح البصر فإن عين وصولها عين حكمها و عين حكمها عين نفوذ الحكم في المحكوم عليهم و عين نفوذه عين تمامه و عين تمامه عين عمارة الدارين فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ و لا يعرف هذا القرب إلا من عرف قدرة اللّٰه في وجود الخيال في العالم الطبيعي و ما يجده العالم به من الأمور الواسعة في النفس الفرد و الطرفة ثم يرى أثر ذلك في الحس بعين الخيال فيعرف هذا القرب و تضاعف السنين في الزمن القليل من زمان الحياة الدنيا و من وقف على حكاية الجوهري رأى عجبا و هو من هذا الباب
[حكاية الجوهري]
فإن قلت و ما حكاية الجوهري قلنا ذكر عن نفسه أنه خرج بالعجين من بيته إلى الفرن و كانت عليه جنابة فجاء إلى شط النيل ليغتسل فرأى و هو في الماء مثل ما يرى النائم كأنه في بغداد و قد تزوج و أقام مع المرأة ست سنين و أولدها أولادا غاب عني عددهم ثم رد إلى نفسه و هو في الماء ففرغ من غسله و خرج و لبس ثيابه و جاء إلى الفرن و أخذ الخبز و جاء إلى بيته و أخبر أهله بما أبصره في واقعته فلما كان بعد أشهر جاءت تلك المرأة التي رأى أنه تزوجها في الواقعة تسأل عن داره فلما اجتمعت به عرفها و عرف الأولاد و ما أنكرهم و قيل لها متى تزوج فقالت منذ ست سنين و هؤلاء أولاده مني فخرج في الحس ما وقع في الخيال
https://lib.eshia.ir/10511/2/82/%D8%A7%D9%84%D8%BA%D8%B3%D9%84_%D8%A8%D8%BA%D8%AF%D8%A7%D8%AF
هدایت شده از احمدرضا اخوان
🌹باسلام محضر شما
🔸این مثال آمد رکیک و بی ورود
🔸لیک درمحسوس ازاین بهتر نبود
▪️حکایت آن صوفی که زن خود را با مرد بیگانه ای بگرفت!
حِلم حق گر چه مُواساها کند
لیک چون از حد بشد پیدا کند
اقتضای داوری ربّ دین
سر بر آرد از ضمیر آن و این
ما همه کوران اصلی بودهایم
از تو ما صد گون عجایب دیدهایم
🔹روزی صوفی ای که به زنِ خود ظنین شده بود سرزده و ناگهانی از مغازه به خانه آمد و متوجه شد که همسرش با مردی کفشدوز در اتاقی دربسته خلوت کرده است.
▪️چون که بد کردی بترس اِیِْمن مَباش
▪️زآنکه تخم است و برُویاند خُداش
🔹همینکه زن متوجه آمدنِ شویش شد فوراََ چادری سر آن فاسقِ از خدا بی خبر افکند و او را به شکل زنان درآورد و دوان دوان رفت و درِ خانه را باز کرد.
صوفی با آنکه متوجه قضیه شده بود خود را به نادانی زد و چون آن مردکِ بَدکار را در هیأتِ زنانه دید به روی خود نیاورد بلکه با ظاهری تعجب آمیز رو به زن کرد و گفت : این خانم کیست ؟ زن گفت : این بانویی است بس محترم و از اعیانِ شهر . صوفی گفت : خوب با ما چه امری دارد ؟ زن گفت : این خانم میل دارد که با ما وصلت کند زیرا او پسری زیبارو و هوشمند دارد که خواهانِ خویشی با ما است . حالا این خانم آمده است تا دختر ما را ببیند امّا موقعی آمده که دختر ما به مکتبخانه رفته است.
صوفی گفت : ما که همشأن و همطرازِ این خانواده اشرافی نیستیم چگونه می توانیم با آنان وصلت کنیم ؟ زن گفت : بله ، البته چنین است که می گویی . من نیز این مطلب را به او گوشزد کردم و گفتم که ما فقیر بینواییم و شما مالدار و محتشم امّا او در جوابم گفت که برای ما این مسئله اهمیتی ندارد زیرا ما طالبِ عفاف و پاکی و نیکی هستیم .
صوفی دوباره حرفِ اوّلش را تکرار کرد و بر فقر و نداری خانوادۀ خود تأکید نمود . و زن نیز به خیالِ آنکه شویش خام شده و نیرنگش کارساز گشته با اطمینان تمام گفت : شوهرِ عزیزم من هم این مطلب را مکرراََ به او گفته ام امّا او با عزمی راسخ و اعتقادی محکم در جوابم گفته که اینها مسئله ای نیست ما از شما فقط تقوی و پاکی و راستی می خواهیم
صوفی رندانه و با کلامی دو پهلو به آن زن گفت : بله البته که این خانم از همۀ جزئیات و زیر و بمِ زندگی ما با خبر است و هیچ چیزِ ما بر او پوشیده نیست . پس لازم هم نیست که برای او دم از تقوی و پاکدامنی بزنیم . چون او پاکدامنی من و تو را خوب امتحان کرده است.
▪️این حکایت را بدآن گفتم که تا
▪️لاف کم بافی، چو رسوا شد خطا
▪️مر تو رَو ای هم به دعوی مستزاد
▪️این بُده است اجتهاد و اعتقاد
▪️چون زن صوفی تو خائن بوده ای
▪️دام مکر اندر دغا بگشوده ای
▪️که ز هرناشُسته رویی دم زنی
▪️شرم داری وز خدای خویش نی
🟡مولانا می گوید این حکایت را بدان خاطر گفتم تا هرگاه لغزش و خطایت آشکار شد دیگر لاف نزنی!ای انسان پر مدعا که دعوی تقوی و وارستگی داری بدان که تمام سعی و تلاش و اعمال و کردار و اندیشه ات مانند آن زن بدکار است ، از نظر حضرت حق و عارفان روشن بین، رسوایی و در ادعاهای یاوه ات تلاش بیهوده می کنی و چون زن بدکار خائنی و دام فریب و ناراستی خودا را در زمین افکنده ای و در نزد هر آدم ناشسته رویی ادعای تقوا و صلاح داری و از خلق شرم داری و از حق نه!
🔹مولانا این حکایت را در میان حکایتِ آن عاشق نمایی آورده که ( در اواخر دفتر سوم آغاز شد و هنوز ) به پایان نرسیده است . تا گستاخی و دعاوی بی اساس و مکرِ آن مدعی عشق را نقد کند . مولانا به مناسبت این حکایت گریزی می زند به اینکه حضرت حق در خانۀ دلِ آدمی حاضر و ناظر است پس اهلِ دغا و ریا بیهوده تلاش می کنند که ظاهر خود را به تقوی و صلاح بیآرایند و...
▪️بله:
حیلههای تیره اندر داوری
پیش بینایان چرا میآوری؟
هر چه داری دردل از مَکر و رمُوز
پیش ما رسواست و پیدا همچو روز
گر بپوشیمش ز بنده پروری
تو چرا بیرویی از حد میبری؟