من زندهام هنوز و غزل فکر میکنم
مرگ سرودههایی از محمدعلی بهمنی
دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
پاشنهٔ کفش فرارو بر کشید
آستین همّتو بالا زد و رفت...
محمدعلی بهمنی، یکی از قلههای غزل و ترانه عاشقانه، ساعاتی پیش درگذشت. ما او را هم با اشعار کلاسیکش و هم با ترانههایی که از خوانندگانِ بهنام کشور شنیدهایم، میشناسیم. شاعری زلالپرست از خطهٔ خوزستان که هشتاد و دو سال غزل زندگی کرد. به غزلی قانع و دلش زنده به عشق بود. هنوز هم با غزلهایش زنده است. تا شعری از او در میان مردم خوانده میشود، تا نام او هست، او هم زنده است.
«بافتار» که پیش ازین در فرستههای مختلف ازین شاعر عزیز، یاد کرده و به آثارش پرداخته بود، فوت این غزلسرای ارجمند را به تمام شما مخاطبین عزیز تسلیت عرض میکند. حال که به دیدار حق شتافته است، ابیاتی از او را در این فرسته جمع کردهایم که نشان از مرگآگاهی او در سالهای پیشتر دارد.
🔺رسانه بافتار
🆔https://eitaa.com/joinchat/4285857982C557b3c5b35
🥀🥀
https://eitaa.com/owjehonareyazd
کرم نما و فرود آ که خانه خانهی توست
☘️☘️
" انجمن شعر اوج هنر یزد"
✅ یکشنبه(۱۱ شهریور) ساعت ۱۷
◀️ خیابان انقلاب، کوچه شیخداد، کوچه شهید ساقی، خانه شعر و ادب یزد
https://eitaa.com/owjehonareyazd
🖤🖤🖤
وسط دشت، شبی فوج منور گل کرد
موج تکبیر به پیشانی سنگر، گل کرد
شب حمله شده یا شام حنابندان است؟
فصل عشق آمد و شمشاد جوانتر گل کرد
حرف میدان به میان آمد و عاشورا شد
قلمم در تب و تاب آمد و جوهر گل کرد:
در دل باغ نبی، لالهی سرخی رویید
از صدای نفسش سوز مکرر گل کرد
وقت قدقامت دل، قامت او پیدا شد
روی خشکیده لبانش، غزل تر گل کرد
داشت در ظهر اذان وصف علی را میگفت
در دل آینه انگار پیمبر گل کرد
جبرئیل آمد و "لاحول ولا ..." را میخواند
از میان طبقش آیه "..وانحر" گل کرد
کیست تکبیرزنان هیبت حیدر دارد؟
قصه دلبریش بین دو لشکر گل کرد
تیغ ها از همهسو چونکه هجوم آوردند
زخم پیراهن او چندبرابر گل کرد
این همان ذبح عظیم است که در قربانگاه
پیش چشمان پدر پیکر اکبر گل کرد
سرجدا، دست جدا، پیکر صدپاره جدا
"کاف، ها، یا" شد و یک سوره کوثر گل کرد
✍#فاطمه_یزدانی
عضو انجمن اوج هنر یزد
🏴#محرم_تسلیت
🥀#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🌿🌱
https://eitaa.com/owjehonareyazd
🖤🖤
عصای دستم این لبریز جوهر اذن میخواهد
برای وا شدن دریای دفتر اذن میخواهد
هوایی کرده قلبم را هوای صحن آزادی
برای پر گشودن یک کبوتر اذن میخواهد
تنور اشک از دلهای سنگین، شیشه خواهد ساخت
برای گریه کردن، سنگ مرمر اذن میخواهد
ورود هیچکس بیاذن صاحبخانه جایز نیست
نشسته باد، ساکت! پشت این در، اذن میخواهد
به سلطان یک نفر آخر بگوید دیرهنگامیست
برای خواندن یک شعر، نوکر اذن میخواهد
کنار مدخل بابالجوادم، وقت دیدار است
از آقازادهی موسیبنجعفر اذن میخواهم
✍#مهدی_رستمی
عضو انجمن اوج هنر یزد
🏴#تسلیت
🥀#امام_رئوف
🌿🌱
https://eitaa.com/owjehonareyazd