254.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖤صبحم،بنامِ اربابم حسین(ع)
🖤عالم،به عشقِ روی تو بیدار میشود
🖤هر روز، عاشقـانِ تو بسیارمی شود
🖤وقتی،سلام می دَهَمت، درنگاهِ من
🖤تصویرِ کربلای تو، تکرار می شود
🖤اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْن
ِ🖤وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن
ِ🖤وَ عَلى اَولادِ الْحُسَیْن
🖤وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
🥀🍃
964.8K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مغرور نباشید
وقتی پرنده ای زنده است
"مورچه" را میخورد...
وقتی میمیرد
"مورچه" او را میخورد...
شرایط به مرور زمان تغییر میکند...
هیچ وقت هیچ کس را تحقیر نکنید
شاید امروز قدرتمند باشید اما...
زمان از شما قدرتمند تر است...
یک درخت هزاران چوب کبریت
را میسازد
اما...
یک چوب کبریت میتواند،
هزاران درخت را بسوزاند!
پس خوب باشید وخوبی کنید...
خبرگزاری پلیس چادگان👇👇
https://eitaa.com/pOLICE_chadegan
#داستان_کوتاه_آموزنده
در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم نزاع و دعوا داشتند. یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی بسازد و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که میماند لااقل در آسایش زندگی کند! برای همین سکه ای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. قرعه به نام همسایه دوم افتاد. پس همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قوی ترین سمی که داشت را خرید و به همسایه اش داد تا بخورد.
همسایه دوم سم را سرکشید و به خانه اش رفت. قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم آماده بگذارند کنار حوض. او همینکه به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد. کمی دست و پا زد و شنا کرد و هر چه خورده بود را برگرداند و پس از آنکه معده اش تخلیه و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید.
صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایه اش رفت و گفت: من جان سالم به در بردم، حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری.
او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آنها گفت که از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید!
همسایه اول هرروز میشنید که مرد همسایه که در تدارک تهیه سم است!!! از صبح تا شب مواد سم را میکوبد. با هر ضربه و هر صدا که میشنید نگرانی و ترسش بیشتر میشد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند برایش تهیه میکردند فکر میکرد. کم کم نگرانی و ترس همه ی وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند. شبها ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از خانه ی همسایه میشنید دلهره اش بیشتر میشد و تشویش سراسر وجودش را میگرفت. هر چوبی که بر نمد کوبیده میشد برای او ضربه ای بود که در نظرش سم را مهلک تر میکرد.
روز سوم خبر رسید که مرده است. او قبل از اینکه سمی بخورد، از ترس مرده بود!!
خبرگزاری پلیس چادگان👇👇
https://eitaa.com/pOLICE_chadegan
5.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غذای نذری مسموم...
شگردی برای سرقت...مواظب باشیم
خبرگزاری پلیس چادگان👇👇
https://eitaa.com/pOLICE_chadegan
8.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مسابقات جهانی هنرهای رزمی نمایشی نونهالان در شاولین چین درسال ۲۰۲۴ و قهرمانی این وروجک که اعضای بدن ، رباط ، مفصل ، نخاع ، استخوانها و..را به چالش کشید 🙄
ببینید واقعا شوک برانگیزه👏
حال دلت عوض میشه...
خبرگزاری پلیس چادگان👇👇
https://eitaa.com/pOLICE_chadegan
💠 راوی غدیر
🔻عبدالرحمن خیلی از بی وفایی مردم کوفه ناراحت بود، شب عاشورا به بریر گفت: خودم از این مردم کوفه برای امام بیعت گرفتم، چقدر برای این مردم بی وفا از غدیر خاطره گفتم.
🔸بریر که این حرف های تلخو می شنید، همش شوخی می کرد و می خندید، اما وقتی ناراحتی عبدالرحمن رو دید گفت: من الان پیرمرد شدم، اما توی جوونی هم اهل شوخی نبودم، علت خوشحالی من بهشتیه که داریم به سمتش میریم.
📌طبری، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۳
📌انصار الحسین علیه السلام، شمس الدین، ج۱، ص۹۷.
خبرگزاری پلیس چادگان👇👇
https://eitaa.com/pOLICE_chadegan
🏴 السلام علیک یا اباعبدالله الحسین (ع)
🥀 هیفدهم ماه محرم مصادف با دوم مرداد ماه
حکایت پندآموز 👇
✍فقیری به ثروتمندی گفت:
اگر من در خانه ی تو بمیرم،
با من چه می کنی؟
ثروتمند گفت:
تو را کفن میکنم و به گور می سپارم
🔸فقیر گفت:
امروز که هنوز هم زنده ام،
مرا پیراهن بپوشان، و چون مُردم،
بی کفن مرا به خاک بسپار ....!
✍حکایت بالا حکایت بسیاری از ماست؛ که تا زنده ایم
قدر یکدیگر را نمیدانیم ولی
بعد از مردن هم، میخواهیم
برای یکدیگر سنگ تمام بگذاریم..!
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم'
💠 سلام روزسه شنبه تون بخیر 💠
خبرگزاری پلیس چادگان👇👇
https://eitaa.com/pOLICE_chadegan
♦️پذیرایی از عزاداران در میشیگان آمریکا شبیه پیاده روی #اربعین #امام_حسین
#کربلا
خبرگزاری پلیس چادگان👇👇
https://eitaa.com/pOLICE_chadegan