eitaa logo
خبرگزاری پلیس چادگان
723 دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
10هزار ویدیو
28 فایل
پلیس چادگان
مشاهده در ایتا
دانلود
📣 عراق: بیش از ۲ میلیون و ۵۰۰ هزار زائر ایرانی وارد عراق شدند 🔺سازمان گذرگاه‌های مرزی عراق، آمار جدید ورود زائران ایرانی به این کشور را برای حضور در مراسم اربعین حسینی تا روز گذشته را ۲ میلیون و ۵۱۰ هزار و ۴۲۱ نفر اعلام کرد. خبرگزاری پلیس چادگان👇👇 ‌ https://eitaa.com/pOLICE_chadegan
در خیالم بارها شش گوشه را بوسیده ام عشق بازی با تو کار خلوت جامانده هاست
89.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ 🔰حجت الاسلام سیاوشی مخالف وزیر پیشنهادیِ میراث فرهنگی: یک دهکده با ۲ هزار ویلا در چادگان در غرب اصفهان در اختیار خواص است. 🎥 از وزیر گردشگری سوال کردم برای اینکه رستوران‌های یخی و پیست اسکی منبع درآمد و جاذبه گردشگر باشد چه راهکاری دارید؟ راهکاری نداشت 🔹️نماینده فریدن فریدونشهر چادگان وبویین میاندشت در مخالفت با صلاحیت و برنامه‌های صالحی امیری، وزیر پیشنهادی میراث فرهنگی و گردشگری: 🔹از وزیر گردشگری سوال کردم شما چه طرحی دارید برای یک میلیون و ۲۰۰ هزار نفر عشایر با ۳۰ میلیون دام که ظرفیتی برای هم صنایع دستی و زندگی آنها و هم برای گردشگری است؟ جوابی نداشت. 🔹بنده سوال کردم برف به عنوان طلای سفید که می‌تواند لژهای خانوادگی و رستورانه‌های یخی و پیست اسکی بهترین درآمد و جاذبه گردشگری و صنعت گردشگری باشد چه راهکاری دارید؟ ایشان راهکاری را ارائه ندادند. 🔹بنده از این بزرگوار سوال کردم شما برای اصفهان عزیز و زیبای ما پایتخت فرهنگ جهان اسلام که به خاطر خشک شدن رودخانه زاینده رود دارد تبدیل می‌شود به یک کارگاه آلوده غیر قابل سکونت و تمام ظرفیت‌های گردشگری صنایع دستی و فرهنگی در مهد تمدن فرهنگ و گردشگری و صنایع دستی دارد از بین می‌رود چه راهکاری داری؟ ایشان جوابی نداشت. ✍روابط عمومی دفتر نماینده مردم شریف شهرستان های فریدن، فریدونشهر، چادگان و بوئین میاندشت در مجلس شورای اسلامی
26.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برد کشتی آنجا که خواهد خدا اگر جامه برتن درد ناخدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زنــ🌱ــدگی هدیه ی خداوند به شماست...🤍🌼 و شیوه ی زنــ🌱ــدگی هدیه ی شما به خداوند است... خبرگزاری پلیس چادگان👇👇 ‌ https://eitaa.com/pOLICE_chadegan 🤍🌼
🌱🌱🌱 *بهرام گرامی ، معروف به "بهرام قصاب" ، میلیاردر ایرانی که بزرگترین کوره آجر پزی خصوصی  در منطقه "تمبی" مسجدسلیمان را با‌ بیش از 200 هزار سفال و آجر ، وقف خیریه کرده است ...* *او داستان جالبی از زمانی که در فقر زندگی کرده است ، بازگو می‌کند .* *می‌گويد : من در خانواده‌ای بسیار فقیر و در روستای "گلی خون" در حوالی "پاگچ امام رضا" زندگی می‌کردم .* *هنگامی که از بچه‌های مدرسه خواستند که برای رفتن به اردو یک ریال با خود بیاورند ، خانواده‌ام به رغم گریه‌های شدید من ، از پرداخت آن عاجز ماندند .* *یک روز قبل از اردو ، در کلاس به یک سؤال درست جواب دادم و معلمِ من که از اهالی "کلگیر" بود و از وضعیت فقرِ خانواده ما هم آگاه بود ، به عنوان جایزه به من یک ریال داد و از بچه‌ها خواست برایم کف بزنند . غم وغصه من ، تبدیل به شادی شد و به سرعت با همان یک ریال در اردوی مدرسه ثبت نام کردم .* *دوران مدرسه تمام شد و من بزرگ شدم و وارد زندگی و کسب و کار شدم و به فضل پروردگار ، ثروت زیادی هم به دست آوردم و بخشی از آن را وارد اعمال خیریه نمودم . در این زمان به یاد آن «معلم کلگیری» افتادم و با خود فکر می‌کردم که آیا آن یک ریالی که به من داد ، صدقه بود یا جایزه ؟!* *به جواب این سئوال نرسیدم و با خود گفتم : نیتش هرچه که بود ، من را خیلی خوشحال کرد و باعث شد دیگر دانش آموزان هم نفهمند که دلیل واقعی دادن آن یک ریال چه بود .* *تصمیم گرفتم که او را پیدا کنم و پس از جستجوی زیاد ، او را  در بازار "نمره یک" یافتم . در زندگی سختی به سر می‌برد و قصد داشت که از آن مکان هم کوچ کند .* *بعد از سلام و احوال پرسی به او گفتم : "استاد عزیز ، تو حق بزرگی به گردن من داری" . او گفت : "من اصلاً به گردن کسی حقی ندارم" . من داستان کودکی خود را برایش بازگو نمودم و او به سختی به یاد آورد و خندید و گفت : "لابد آمده‌ای که آن یک ریال را به من پس بدهی" ؟ گفتم : " آری"  و با اصرار زیاد ، او را سوار بر ماشین خود کردم و به سمت یکی از ویلاهایم در "چم آسیاب" به راه افتادم .* *هنگامی که به ویلا رسیدم ، به استادم گفتم : "استاد ، این ویلا و این ماشین را باید به جزای آن یک ریال از من قبول کنی و مادام العمر هم حقوق ماهیانه ای نزد من خواهی داشت" . استاد که خیلی شگفت زده شده بود گفت : "اما این خیلی زیاد است" .* *من گفتم : "به اندازه آن شادی و سروری که در کودکی در دل من انداختی نیست" . من هنوز هم لذت آن شادی را در درونِ خودم احساس می‌کنم‌ ...* *مرد شدن‌ ، شاید تصادفی باشد ،  ولی مرد ماندن و مردانگی ، کار هر کسی نیست !* *ﻫﻤﻪ ﻣﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ ...* *اما ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ‌ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ "ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ" باشند .* *که ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭت است .* *ﻭ اما ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ... خبرگزاری پلیس چادگان👇👇 ‌ https://eitaa.com/pOLICE_chadegan 🤍🌼 @Harf_Akhaar
🌹داستان شب🌹 هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک وبد کنی 🍀نوه و پدربزرگ🍀 🔹پیرمردی بود که با پسر ، عروس و نوه اش در خانه ای زندگی میکرد. چشمهای پیرمرد ضعیف شده بود و خوب نمی دید. گوشهایش ضعیف شده بود و خوب نمی شنید، زانوهایش هم موقع راه رفتن می لرزید. وقتی که سر میز غذا می نشست از ضعف و پیری قاشق در دستش میلرزید و غذا روی میز میریخت. حتی وقتی که لقمه در دهانش میگذاشت غذا از گوشه دهانش بیرون میریخت و منظره زشتی بوجود می آورد. هر بار پسر و عروسش با دیدن غذا خوردن او حالشان بد میشد. تا اینکه روزی تصمیم گرفتند پدربزرگ درگوشه ای پشت اجاق بنشیند و آنجا غذایش را بخورد. 🔸از آن روز غذای پیرمرد را در یک کاسه کوچک و گلی میریختند. غذای او آنقدر کم بود که هیچ وقت سیر نمیشد. در نتیجه وقتی که غذایش تمام میشد با حسرت به میز نگاه میکرد و چشمهایش از اشک پر میشد. ♦️روزی لرزش دست پیرمرد به حدی بود که کاسه از دستش افتاد و شکست. عروس جوان ناراحت شد و حرفهای زشتی به او زد؛ ولی پیرمرد چیزی نگفت و فقط آه کشید. بعد برای پیرمرد یک کاسه چوبی بیارزش خریدند.پیرمرد شکایتی نکرد و هرروز توی آن غذا می خورد 🔶روزها آمدند و رفتند. تا اینکه روزی زن و شوهر نشسته بودند و با هم حرف می زدند، پسر کوچولوی چند تکه تخته روی زمین گذاشته بود و سعی می کرد آنها را به هم وصل کند.پدر پرسید:«چکار میکنی پسرم؟» 🔴پسر جواب داد:«می خواهم یک کاسه چوبی درست کنم تا وقتی که تو و مادر پیر شدید؛ غذای شما را توی آن بریزم و جلویتان بگذارم.» 🔵زن و مرد به هم نگاه کردند و ناگهان بغض شان ترکید. به این وسیله آنها به خود آمدند و روز بعد، پدر بزرگ پیر را سر میز آوردند تا همه با هم غذا بخورند. خبرگزاری پلیس چادگان👇👇 ‌ https://eitaa.com/pOLICE_chadegan 🌺🌺🌺🌺
1.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان از آنجا شروع شد که  مغازه داری به یک کلاغ بال شکسته کمی کالباس داد تا  بخورد   حالا  همه کلاغ های محل ‌می آیند جلو مغازه او و ادای بال شکسته ها رو در می آورند حکایت بعضی آدمهاست ..اگر خیریه دست مستحقی را میگیره با آنکه سرمایه خوبی داریم ادای مستمندان را در می آوریم یهو می بینی صف های کمیته امداد طولانی میشه... خبرگزاری پلیس چادگان👇👇 ‌ https://eitaa.com/pOLICE_chadegan