3.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حمله عمدی تروریست های صهیونیست به خودروی آتش نشانی و آمبولانس در تیر لبنان
10.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آهنگ بسیار زیبا از استاد #شجریان
تقدیم به شما خوبان
https://eitaa.com/pOLICE_chadegan
11.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حمام وکیل شیراز 💐
دیدنی های ایران عزیز...
https://eitaa.com/pOLICE_chadegan
1.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️کبدچرب رو با این ترکیب خیلی خوشمزه درمان کنید
#سالم_باشیم
https://eitaa.com/pOLICE_chadegan
2.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺دکتر زارعی، کارشناس ارشد سیاسی و نظامی: ۲۴۰ نفر اسرائیلی در عملیات وعده صادق ۲ کشته شدهاند
🔹عملیات وعده صادق ۳ بسیار فراتر و بزرگتر از وعده صادق ۲ خواهد بود
https://eitaa.com/pOLICE_chadegan
از پیرمردی پرسیدند:
چرا ناراحتی؟!🌱
گفت :
"جا سیگاریم شکست"...
گفتند: مگر چه
قدر قیمت داشت؟
گفت :
بحث قیمتش نیست.
تمام "جوانیم" را
در آن "سوزاندم"...🌱
جوانی را قدر بدانیم...
https://eitaa.com/pOLICE_chadegan
▫️همیشه مراقب حرف هایی که میزنی باش!
✅ مخصوصا وقتی عصبی یا دلخور هستی!
بعضی کلمات همچو تَرکِشی می ماند
که کنارِ قلب می نشیند.
نمی کُشد!! ولی.....
👈 تا آخر عمر عذاب میدهد.🌱
https://eitaa.com/pOLICE_chadegan
یعقوب لیث صفاری
شبی هر چه کرد؛ خوابش نبرد، غلامان را گفت: حتما به کسی ظلم شده؛ او را بیابید. پس از کمی جست و جو؛ غلامان باز گشتند و گفتند: سلطان به سلامت باشد، دادخواهی نیافتیم. اما سلطان را دوباره خواب نیامد؛ پس خود برخواست و با جامه مبدل، از قصر بیرون شد؛ در پشت قصر خود؛ ناله ای شنید که می گفت خدایا: یعقوب هم اینک به خوشی در قصر خویش نشسته و در نزدیک قصرش اینچنین ستم می شود؛ سلطان گفت: چه می گویی؟ من یعقوبم و از پی تو آمده ام؛ بگو ماجرا چیست؟
آن مرد گفت : یکی از خواص تو که نامش را نمی دانم؛ شب ها به خانه من می آید و به زور، زن من را مورد آزار و اذیت و تجاوز قرار می دهد. سلطان گفت: اکنون کجاست؟ مرد گفت: شاید رفته باشد. شاه گفت: هرگاه آمد، مرا خبر کن؛ و آن مرد را به نگهبان قصر معرفی کرد و گفت: هر زمان این مرد، مرا خواست؛ به من برسانیدش حتی اگر در نماز باشم .
شب بعد؛ باز همان متجاوز به خانه آن مرد بینوا رفت؛ مرد مظلوم به سرای سلطان شتافت. یعقوب لیث سیستانی؛ با شمشیر برهنه به راه افتاد، در نزدیکی خانه صدای عیش مرد را شنید؛ دستور داد تا چراغ ها و آتشدان ها را خاموش کنند آنگاه ظالم را با شمشیر کشت. پس از آن دستور داد تا چراغ افروزند و در صورت کشته نگریست ؛
پس؛ در دم سر به سجده نهاد، آنگاه صاحب خانه را گفت قدری نان بیاورید که بسیار گرسنه ام. صاحبخانه گفت: پادشاهی چون تو چگونه به نان درویشی چون من قناعت توان کردن؟ شاه گفت: هر چه هست؛ بیاور.
مرد پاره ای نان آورد و از شاه سبب خاموش و روشن کردن چراغ و سجده و نان خواستن سلطان را پرسید؛
سلطان در جواب گفت: آن شب که از ماجرای تو آگاه شدم؛ با خود اندیشیدم در زمان سلطنت من؛ کسی جرأت این کار را ندارد مگر یکی از فرزندانم؛ پس گفتم چراغ را خاموش کن تا محبت پدری؛ مانع اجرای عدالت نشود؛ چراغ که روشن شد؛ دیدم بیگانه است؛ پس سجده شکر گذاشتم. اما غذا خواستنم از این رو بود که از آن شب که از چنین ظلمی در سرزمین خود آگاه شدم؛ با پروردگار خود پیمان بستم لب به آب و غذا نزنم تا داد تو را از آن ستمگر بستانم. اکنون از آن ساعت تا به حال چیزی نخورده ام.
گر به دولت برسی ؛ مست نگردی ؛ مردی
گر به ذلت برسی ؛ پست نگردی ؛ مردی
اهل عالم همه بازیچه دست هوسند
گر تو بازیچه این دست نگردی ، مردی.
https://eitaa.com/pOLICE_chadegan