تو فقط یکبار
زندگی خواهی کرد...
پس برای خودت زندگی کن،
مهم نیست که دیگران چه فکری میکنند!
#پائولو_کوئلیو
https://eitaa.com/pOLICE_chadegan
به ساعت نگاه كردم.
شش و بيست دقيقه صبح بود.
دوباره خوابيدم.
بعد پاشدم.
به ساعت نگاه كردم شش و بيست دقيقه صبح بود.
فكر كردم: هوا كه هنوز تاريكه حتما دفعه اول اشتباه ديده ام.
خوابيدم.
وقتي پاشدم هوا روشن بود ولي ساعت همون شش و بيست دقيقه صبح بود.
سراسيمه پاشدم.
باورم نميشد ساعت مرده باشد.
به اين كارها عادت نداشت من هم توقع نداشتم.
آدم ها هم مثل ساعت ها هستند. بعضي ها كنارمان هستند مثل ساعت، مرتب،هميشگي.
آنقدر صبور دورت ميچرخند كه چرخيدنشان را حس نميكني.
بودنشان برايت بي اهميت ميشود. همينطور بي ادعا ميچرخند.
بي آنكه بگويد باتريشان دارد تمام ميشود.
بعد يهو روشني روز خبر ميدهد كه ديگر نيست.
" قدر اين آدم ها را بدانيم
قبل از شش و بيست دقيقه صبح! "
پنجشنبه است ویاد همه گذشتگان که چون ساعت زندگیمان بودند ..روحشان شاد😭😭😭
خبرگزاری پلیس چادگان👇👇
https://eitaa.com/pOLICE_chadegan
51.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اقدام ارزشمند پلیس راهور و اهداء گل همراه با آموزش رانندگان و مسافرین نوروزی در بدو ورود به اصفهان...
یکم فروردین ۱۴۰۳
بلوار کاوه و پایانه مسافربری (اصفهان)
48.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سردار "علینقیان پور":
در حوزه ترافیکی، انتظامی،امنیتی و پیشگیری از وقوع جرم برنامه ریزی لازم در ایام نوروز و سفر انجام شده است....
32.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرمانده انتظامی استان اصفهان:
افزایش کشفیات سرقت و کاهش وقوع با اجرای طرح امنیت محله محور در اصفهان
🔴 دعای روز دهم ماه مبارک رمضان
🔹 اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنَ الْمُتَوَكِّلِينَ عَلَيْكَ وَ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنَ الْفَائِزِينَ لَدَيْكَ وَ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ إِلَيْكَ بِإِحْسَانِكَ يَا غَايَةَ الطَّالِبِينَ.
🔺 خدایا ! مرا در اين روز از آنان كه بر تو توكل كنند و نزد تو فوز و سعادت يابند قرار ده و مرا از آنان كه مقربان درگاه تو باشند قرار ده به حق احسانت اى منتهاى آرزوى طالبان.
15.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تبریک نوروزی خلبان نیروی هوایی ارتش برفراز خلیج فارس و از آسمان ایران
خبرگزاری پلیس چادگان
پند یک پدر پیر روی تخت بیمارستان درحال مرگ به فرزندش🌺
منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش و اشکهایت را با دستان خود پاک کن همه رهگذرند🌿
زبان استخوانی ندارد ولی اینقدر قوی هست که بتواند به راحتی قلبی را بشکند مراقب حرفهایت باش
به کسانی که پشت سرت حرف میزنند بی اعتنا باش آنها جایشان همانجاست دقیقا پشت سرت (گذشت داشته باش🌿
گاهی خداوند برای حفاظت از تو کسی یا چیزی را از تو میگیرد اصرار به برگشتنش نکن پشیمان خواهی شد (خداوند وجود دارد پس حکمتش را قبول کن🌿
عمر من 80 ساله ولی مثل 8 دقیقه گذشت و داره به پایان میرسه (تو این دقیقه های کم کسی را از دست خودت ناراحت نکن🌿
نه سفیدی بیانگر زیبایی است و نه سیاهی نشانه زشتی🌱 کفن سفید ترساننده است.. و کعبه سیاه اما محبوب ودوست داشنتی است🕋
انسان به اخلاقش هست نه به مظهرش.
اگرصدای بلند نشانگر مردانگی بود سگ سرور مردان بود🐕🦺
اگر لختی و برهنگی نشانه زن بودن بود میمون از همه خانمتر بود🦧
قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هات را به پیش خدا گلایه کنی نظری به پایین بینداز و داشته هات را شاکر باش🌿
انسان بزرگ نمیشود جز به وسیله ی فکرش🌿
به زندگی فکرکن!ولی برای زندگی غصه نخور.دیدن حقیقت است، درست دیدن،فضیلت.ادب خرجی ندارد.ولی همه چیز را می خرد.باشروع هرصبح فکرکن تازه به دنیا امدی.مهربان باش ودوست بدار کسانی که لیاقت احساست رادارند شاید فردایی نباشد.🍃
بزرگ شدیم و فهمیدیم که دوا , آب میوه نبود 🌿
بزرگ شدیم و فهمیدیم که پدر همیشه با دستان پر باز نخواهد گشت آنطور که مادر گفته بود🌿
بزرگ شدیم و فهمیدیم که چیزهای ترسناک تر از تاریکی هم هست !
بزرگ شدیم به اندازه ای که فهمیدیم پشت هر خنده مادر هزار گریه بود و پشت هر قدرت پدر یک بیماری نهفته !
بزرگ شدیم و فهمیدیم که مشکلات ما دیگر در حد یک بازی کودکانه نیست 🌿
و دیگر دستهای ما را برای عبور از جاده نخواهند گرفت !
بزرگ تر که شدیم , فهمیدیم که این تنها ما نبودیم که بزرگ شدیم بلکه والدین ما هم همراه با ما بزرگ شده اند و چیزی نمانده که بروند ! شاید هم رفته باشند 🌿
خیلی بزرگ شدیم تا فهمیدیم که دلیل چین و چروک صورت مادر و پدر نگرانی از آینده ما بود 🌿
خیلی بزرگ شدیم تا فهمیدیم سخت گیری مادر عشق بود
غضبش عشق بود
و تنبیه اش عشق
و خیلی بزرگتر شدیم تا فهمیدیم زیباتر از لبخند پدر , انحنای قامت اوست !
عجب دنیایی است ؟🌿
و عجب ترکوتاهی عمر🥀
بیاد پدر ومادرانی که آسمانی شدند فاتحه ای قرائت کنیم ...
🔆 #پندانه
✍️ فقط خدا کریم است و بس
🔹درویشی تهیدست از کنار باغ کریمخان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد. کریمخان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند.
🔸کریمخان گفت:
این اشارههای تو برای چه بود؟
🔹درویش گفت:
نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم.
🔸آن کریم به تو چقدر داده است و به من چه داده؟
🔹کریمخان که در حال کشیدن قلیان بود، گفت:
چه میخواهی؟
🔸درویش گفت:
همین قلیان، مرا بس است!
🔹چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که میخواست نزد کریمخان رفته و تحفه برای خان ببرد! پس جیب درویش را پر از سکه کرد و قلیان را نزد کریمخان برد!
🔸روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت.
🔹ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشارهای به کریمخان زند کرد و گفت:
نه من کریمم نه تو؛ کریم فقط خداست که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.
خبرگزاری پلیس چادگان👇👇
https://eitaa.com/pOLICE_chadegan
🌸💐🌸