6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهید علی خوشلفظ خطاب به امام خامنه ای:
🎥با اينکه شیمیدرمانی میشوم و خیلی درد دارم؛ شما را که دیدم دردهایم رفت
➕ماجرای اهدای تسبيح و انگشتر
@p_bache_mazhabiya
💟خاطره ای از همسر شهید:💞
هر وقت از منطقه به منزل می آمد،☺️
بعد از اینکه با من احوال پرسی میکرد،
با همان لباس خاکی بسیجی به نماز می ایستاد.
یک روز به قصد شوخی گفتم:☺️
تو مگر چقدر پیش ما هستی که به محض آمدن،نماز میخوانی؟😕
نگاهی کرد و گفت:
هر وقت تو را می بینم،احساس میکنم باید دو رکعت نماز شکر بخوانم...😍💞
❁join❁⇩
@p_bache_mazhabiya
#شهیدانه
خدارافراموش نڪنید
مرتب بسم اللہ بگویید،
بایادوذڪرخداوعمل
براے رضاے خداخیلے از
مسائل حل میشود
#شهیدمحمدابراهیم_همت
❁join❁⇩
@p_bache_mazhabiya
#داستان خیلی قشنگ خیلی بخونید🙏
حاج آقا باید برقصه!!!
چند سال قبل اتوبوسی🚐 از دانشجویان👩🏻⚖👩🏻👱♀👩🏻👩🎤👩🔧🙎🏻 دختر یکی از دانشگاههای بزرگ کشور آمده بودند جنوب.
چشمتان روز بد نبیند… 😳😳😳
آنقدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند.
وضع ظاهرشان فوقالعاده خراب بود.
آرایش آنچنانی💄👄💅، مانتوی تنگ👗👗👠👡👜👛🕶👓 و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.👰
اخلاقشان را هم که نپرس…😡😡 حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمیدادند، فقط میخندیدند😀😀😀 و مسخره میکردند😜😜😝😍 و آوازهای آنچنانی بود که...
از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...
دیدم فایدهای ندارد!
گوش این جماعت اناث، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست...
باید از راه دیگری وارد میشدم… ناگهان فکری به ذهنم رسید…🤔🤔🤔 اما…
سخت بود و فقط از شهدا برمیآمد...
سپردم به خودشان و شروع کردم.
گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم!
خندیدند😁😁😁 و گفتند: اِاِاِ …
حاج آقا و شرط!!!
شما هم آره حاج آقا؟؟؟
گفتم: آره!!!
گفتند: حالا چه شرطی؟🤔🤔
گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی میبرم و معجزهای نشانتان میدهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راهتان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید.
گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟
گفتم: هرچه شما بگویید.
گفتند: با همین چفیهای که به گردنت انداختهای، میایی وسط اتوبوس و شروع میکنی به رقصیدن!!!
اول انگار دچار برقگرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آنها سپردم و قبول کردم
دوباره همهشون زدند زیر خنده که چه شود!!! 😁😄😃😀😜😎😏
حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و...
در طول مسیر هم از
جلف بازیهای این جماعت حرص میخوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟
نکند مجبور شوم…!
دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک میخواستم...🙏🏻🙏🏻
میدانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته 🔥🔥🔥و قبرهای آنها بیحفاظ است…
از طرفی میدانستم آنها اگر بخواهند، قیامت هم برپا میکنند، چه رسد به معجزه!!!
به طلائیه که رسیدیم، همهشان را جمع کردم و راه افتادیم …
اما آنها که دستبردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخیهای جلف🤗🤗😜😝😝😎😍😍😂 و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خندههای بلند دست برنمیداشتند و دائم هم مرا مسخره میکردند.🤗🤗🤗😜😜😜
کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت:
پس کو این معجزه حاج آقا
!
به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه...👏👏👏👏👏👏
برای آخرین بار دل سپردم.
یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچهها خواستم یک لیوان آب بدهد.
آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...💧💧💧💦💦💧💦💧💦💧
تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد…
عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمیشود!
همه اون دخترای بیحجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود😳😳😳😳.
طلائیه آن روز بوی بهشت میداد...
همهشان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند😌😌😓😓😭😭😭😭😩😫😩😩!
سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه میزدند … 😭😭😭😭😭
شهدا خودی نشان داده بودند و دست همهشان را گرفته بودند. چشمهاشان رنگ خون گرفته بود و صدای محزونشان به سختی شنیده میشد.
هرچه کردم نتوانستم آنها را از روی قبرها بلند کنم.
قصد کرده بودند آنجا بمانند.
بالاخره با کلی اصرار و التماس آنها را از بهشتیترین خاک دنیا بلند کردم...
به اتوبوس🚌🚌 که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسریها کاملا سر را پوشاندهاند و چفیهها روی گردنشان خودنمایی میکند.
هنوز بیقرار بودند…
چند دقیقهای گذشت…
همه دور هم جمع شده بودند و مشورت میکردند...
پرسیدم: به کجا رسیدید؟ 🤔🤔🤔
چیزی نگفتند.
سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کردهاند و به جامعةالزهرای قم رفتهاند …
آری آنان سر قولشان به شهدا مانده بودند..👏👏👏👏👏👏
اگر دلت لرزید یه صلوات برا سلامتی آقا امام زمان بفرست😭😭😭
تا میتونید نشر بدید😔😔
@p_bache_mazhabiya
#ریحانه
#روزنامه_حیــا📰
شایعه ای مثل بیماری😷 مزمن شیوع پیدا کرده بود:
(فرشته با چهارشنبه های سفید⚪️ دست دوستی فشرده و قراردادش📝 با یادگار مادر را فسخ کرده..!)
پس سکوت را جایز ندیدم✋ و
تیتر اول روزنامه ی🗞 حیا را به تو اختصاص دادم: "خبر داغ"🔥
سالهاست که به تفاهم رسیده ام با مشکی آرام من، این قرارداد تاریخ انقضا📆 ندارد!
چادر سر میکــنم به نیت قربه الی الله...😇
الله اکبر...!
❤️زهی خیال باطل..این جماعت نمیدانند که من بیخ ریش توام تا ابدو دهر..!❤️
#فاطمه_قاف
#مشکی_آرامِ_من☺️🍃
💗⇨ @p_bache_mazhabiya
✨
برای تــوبــه
امــروز و فـــردا نکـن‼️
🔴از کجا معلـــوم
این نَفَسی که الان میکشــی
جزو نَفَســهایِ آخر نباشه ⁉️
خیلیا بےخیال بودن و
یهو غافلگیــر شدن 😔...
@p_bache_mazhabiya
#ریحانه
⁉️سوال: حالا اگــر چنــد تار مو پیدا شد
چه اثر سوئــی دارد؟؟!!
✅ جواب: به قول استاد قــرائتی اگر شما
نقشـ🗞ـه ای برای رسیــدن به گنجـ👝ـی داشته باشید،
فرضــا باید 4 متــر به طرف راستــ👈،
5 متر به بالا بروید و بعد زمین را بکنید!👌
اگر به جای 4 متر 6 متر بروید به گنـ👝ـج مورد نظر نخواهید رسید...
در این موارد هم اگر دقیقــا به حــدود الهی مقیــد نباشیم به نتیجه مطلــوب نمی رسیم✋
#مشکے_آرام_من😌💛
💙…○ @p_bache_mazhabiya
یڪ ڪــــــــــــلام! #مـرگ_بـرآمریڪا👊
#مــرگ بـر بُریـدنِ نفـس👊
#مــــــــــــــرگ بـر قفـس👊
مـرگ بـر شڪوهِ خـــــــــــــار وُ خَـس👊
#مـرگ_بـرهَـوس👊
مـرگ بـر حــــــــــــــقوقِ بـی بشـر👊
مــــــــــرگ بـر تـبر، شـراره هاے شـر👊
مـرگ بـر آمریڪا👊
مـرگ بـر آمریڪا👊
#مـرگ_بـرآمریڪا👊
#مرگ_بر_آمریکا
#حامد_زمانی
#حزب_الله
@p_bache_mazhabiya